دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۲
۰ نفر

همشهری دو - لیلا باقری: بمب! بله صداهای دهشتناکی که می‌شنویم صدای یک بمب واقعی‌است که نوجوان‌ها ساخته‌اند و از بلندی پرتاب می‌کنند.

بُرد كمي دارد اما كشنده است. حتي اگر ‌دلخراش‌ترين تصويرها را از سوختگي صورت و دست و نادم‌ترين افراد را از ساختن اين بمب و نارنجك دستي هر شب در تلويزيون نشان دهيم، باز عده زيادي كار خودشان را مي‌كنند و تهران را از چند روز مانده به چهارشنبه‌سوري تبديل مي‌كنند به يك ميدان جنگ واقعي؛ آنقدر كه هيچ آدم عاقلي حتي جرأت نمي‌كند تا سركوچه‌ا‌ش برود و همه در خانه مي‌مانند تا نوجوان‌ها بيايند و به قول قديمي‌ها يك دل سير، بمب و نارنجك بيندازند و بروند. دست آن كسي كه براي نخستين بار تيتر زد «چهارشنبه‌سوزي» هم درد نكند؛ انصافا چهارشنبه‌سوزي است؛ آن هم چه سوختني. همه‌مان هم فكر مي‌كنيم هيزم اين سوختن را نوجوانان شر و شيطان و افراد سودجويي كه مواد منفجره‌اي مثل اكليل- سرنج ‌در اختيار اينها قرار مي‌دهند، آماده مي‌كنند. درست است؟ نه نيست! همه مردم شهر هيزم‌كش اين آتش هستند و اتفاقا مواد اوليه‌اش هم اصلا مواد شيميايي نيست و به‌طور كاملا سنتي، چوب درخت است. منتها قديم‌ها خيلي بدوي چوب درخت را آتش مي‌زدند و خانوادگي دورش جمع مي‌شدند و كل مردم شهر بيرون مي‌آمدند و شادي مي‌كردند، حالا يك‌جوري از چوب درخت استفاده مي‌كنند كه براي هميشه شب اين جشن بزرگ در خانه بمانند و بر خود بلرزند.

همه‌‌چيز از وقتي شروع شد كه درخت‌ها يكي پس از ديگري قطع شدند و به جايشان خانه‌ها ساخته شدند؛ از آنجايي شروع شد كه يك‌طبقه و دوطبقه كوبيده شد و جايش را داد به چندطبقه؛ دقيقا از همانجا شروع شد كه زمين خاكي و دار و درخت از بين رفت و هي گفتيم «جا مي‌شويم، جا مي‌شويم» و تعداد را بالا برديم و دو سه برابر شديم. بعد هم بچه‌ها را چپانديم در يك گله جا و مرتب گفتيم: «ندو، داد نزن، بازي نكن، هيس... هيس...»! اين آتش‌هايي كه سوزانده مي‌شود ماحصل چوب همان درخت‌هايي ا‌ست كه قطع شد، منتها دودش كمي ديرتر بلند شده است. اما انصافا دود ماندگاري دارد و از سال‌هاي پيش چهارشنبه‌سوزي شروع شده است و تا سال‌هاي بعد و بعدتر هم ادامه دارد.

ما همه خوشي‌هاي كوچك، فرصت دوچرخه‌سواري تفريحي، فوتبال و گل‌كوچك، دويدن و هياهوكردن، جيغ‌كشيدن و بلندخنديدن، در طبيعت گشت‌زدن و خيلي خوشي‌هاي كوچك ديگر را از آنها گرفته‌ايم چون ديگر حياط و باغ و باغچه و كوچه‌ خلوتي برايشان باقي نگذاشته‌ايم. آنها را بين ديوارهاي بلند و شلوغي و دود محصور كرديم، با انواع رسانه‌هاي دنياي جديد بدون درنظرگرفتن استانداردها مواجه كرديم و خواستيم خلاف طبيعت‌شان رفتار كنند. بايد جايي براي تخليه آرام‌آرام هيجانات، جايي براي ذوق‌زدگي‌ها و رهايي از روزمرگي‌ها و شلوغي‌ها، جايي براي شادي كردن و فريادزدن‌ و جايي براي خوشي‌هاي كوچك نگه مي‌داشتيم تا از پتانسيل‌هاي نوجواني استفاده كنند و لذت ببرند.

هيجان! هيجان دليل اول و آخر اين همه خودسوزي و دگرسوزي است. وقتي در كل سال‌هاي كودكي اين هيجان را از او گرفتيم و در يك تكه جا نگهش داشتيم، بالاخره در يك شب ناخواسته بلند مي‌شود و بمب! بله صداهاي دهشتناكي كه مي‌شنويم صداي يك بمب واقعي‌ است كه نوجوان‌ها ساخته‌اند و از بلندي پرتاب مي‌كنند.

کد خبر 327456

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha