همیشه در نگاه اول به یک خوش نویس و نقاش، آنچه توجه را جلب میکند دستهای هنرمند است؛ دستهایی که سالها در خدمت خلق بودهاند و گویی در آنها انرژیای موج میزند.
اگر چه استاد این روزها کمی خسته است و از سن بالا شکایت دارد و میگوید: « خطاطی در سن بالا مشکل ایجاد میکند، چون خط هنری است که هم با جسم و هم با فکر سر و کار دارد. خطاطی کار دشواری است که خیلی زود مغز را خسته میکند.
وقتی مینویسی، نباید بیحوصله باشی. این روزها تمام خطی که مینویسم سر مشقهایی است که برای شاگردهایم میزنم، آن هم هفتهای یک بعدازظهر.»
اما حالا بیشتر از خوش نویسی به نقاشی میپردازد: «این روزها بیشتر نقاشی میکنم؛ نقاشی به سبک رئال. نقاشی آن نظم و انضباط سفت و سخت خط را ندارد، اگرچه آن هم قواعد خودش را دارد.»
بر دیوارهای خانه، بیشتر نقاشیهایی که کشیده است به چشم میخورد و به گفته خودش، خوشنویسیهایش را بیشتر در دفتر کارش به دیوار آویخته است. او فارغ التحصیل رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیباست، اما خط بعد از سالها او را به خود جذب و سالهای زیادی از عمرش را وقف خوشنویسی کرده است.
استاد خروش خط و نقاشی، هر دو را در کمال میبیند و به تلفیق آن دو اعتقادی ندارد: «هیچ وقت اعتقادی به تلفیق خط و نقاشی نداشته ام.
اینها دو هنر مستقلاند و هر دو در کمالاند. احتیاج نیست که تلفیق شوند و در کنار هم قرار گیرند. نقاشی برای خودش دنیایی دارد و خط هم دنیایی و من تلفیق این دو هنر را نمیپسندم.»
استاد درباره سیاه مشق و ابتکاراتی که این روزها در نگارش این سبک از خوشنویسی وجود دارد که تولید سایه روشن و خطوط پر رنگ و کم رنگ میکند و به نوعی به هنر نقاشی نزدیک میشود، میگوید: «سیاه مشق هنری است که در حیطه خط ارزیابی میشود، نه نقاشی.
این ابداعات بد نیست، اما من معتقد به آنها نیستم. اصلاً سلیقه شخصیام چیزی غیراز این بوده است.»
استاد قالبهای متفاوت خط نستعلیق همانند چلیپا، سیاه مشق، کتابت و... را دوست دارد، اما تعلق خاطرش بیشتر معطوف به چلیپا است.
او میگوید: «همه سبکهای خوش نویسی خوباند و زیبا، منتها بستگی دارد که هدف خوشنویس چه باشد.
اگر بخواهد تفننی خطی را بنویسد، سیاه مشق را انتخاب میکند؛ اگر بخواهد یک کار پاکنویس ارائه دهد، قطعه را انتخاب میکند؛ و اگر هم بخواهد در زمینه کتابت کار کند و کتابی را با خوشنویسی بنویسد، بسته به روحیات، سبکی را انتخاب میکند.
اما من شخصاً اگر بخواهم زمانی خطی را برای خودم بنویسم، ترجیح میدهم به شیوه چلیپا بنویسم.»
استاد خروش درباره اینکه در حروف خوشنویسی کدام را بیشتر دوست دارد، کمی مکث میکند و با خنده میگوید: «همه حروف خوباند.
حروف تفاوتی ندارند. همه مفردات زیبا هستند، فقط جاهایی که خوشنویس موفق میشود در نوشتن یک حرف حرکت مناسبی ایجاد کند و ظهور زیبایی در کار داشته باشد، نظرش معطوف به آن میشود و آن را بیشتر دوست میدارد. بهطور کلی، هر حرفی که خوب از کار دربیاید، هم اوست که مرکز توجه قرار میگیرد و زیباتر مینماید، وگرنه این سی و دو حرف همه خوباند.»
خط ملیح و شیرین
غلامحسین امیرخانی، استاد خوشنویسی و دوست خروش، میگوید: «سخنانی که استاد خروش به سادگی بیان کردند حاوی نکات مهمی هستند.مجاورت در حروف، ترکیبی را میسازد که آن ترکیب مخلوق جدیدی است.
در خط نستعلیق بعد از اینکه کلمات قوام پیدا کنند و در جای خود قرار بگیرند، آن وقت در مجاورت این حروف و کلمات، چیزی ساخته میشود که شبیه شعر است در ادبیات یا ملودی در موسیقی.
البته این نکته ظریف کاملاً تجربه شده که در خط نستعلیق رسیدن به آن ترکیب مناسب و دلپذیر مرحله بسیار دشوارتری است؛ سلیقه و نگاه و بصیرت در کنار هم گذاشتن حروف، جلوه ویژه پیدا میکند و آن اتفاق در خوشنویسی در اثر حسن مجاورت روی میدهد.»
استاد امیرخانی به شیوه نقاشی استاد خروش و ویژگیهای آن اشاره میکند: «استاد خروش در هنر نقاشی نیز ویژگیهایی دارند که اهالی نقاشی با توجه به صلاحیتی که دارند به این نکات اشاره کردهاند.
کلیات ویژگیهای نقاشی استاد بماند. ایشان دست را به قدری ماهرانه و طبیعی طراحی میکند که کمتر کسی قادر به اینگونه کشیدن است.
آثار نقاشی ایشان روح و حرکت دارد. نقاشی هایشان مثل کارهای بعضی از نقاشان که گویی مجسمه هستند، نیست.
اگرچه ممکن است آن نقاشیها حساب شده و کامل کشیده شده و اثرگذار باشند، اما زنده نیستند. این حالت زندگی و حرکت در نقاشی، یکی از ویژگیهای کار استاد خروش است.» امیرخانی شیوه خطاطی خروش را نیز صاحب امتیازاتی خاص میداند و میگوید: «در خوشنویسی هم صاحبنظران امتیازات خاصی را برای کار استاد برمی شمرند.
از اصول و ویژگیهای آثار خوشنویسی استاد خروش، ملاحت و شیرینی است. اگر نخواهیم وارد جزئیات مفصل شویم، بحث ما درباره کار استاد خروش این است که این کار پخته است و قوی و ملیح و شیرین است.
شیرینی و ملاحت در خوشنویسی را هیچ استادی نمیتواند به شاگردانش منتقل کند، و همینطور ترکیبی که باید از ذهن هنرمند بجوشد و تازه و بدیع باشد، تعلیم دادنی نه، اما تأثیرگذار است.
یعنی اینگونه نیست که وجودی خودش از آن کیفیت ممتاز خالی باشد، اما بتواند آن را دریابد یا در هنرش لحاظ کند. این عنصری است که باید از وجود خود هنرجو بجوشد.
حتی اگر خود استاد هم در آن مقام باشد، برداشت شاگرد از تقلید ممکن است الگو را کمی نشان دهد، اما به محض اینکه شاگرد وارد عرصه عمل شخصی خودش شود و بخواهد خطی مستقل بنویسد، آن روحی که از استاد تقلید شده از بین میرود؛ روحی که استاد در تقلید به شاگردش منتقل کرده و موقتی است و ذاتی نیست.
در کل، شاگرد ملاحت و شیرینی را میتواند از یک اثر بزرگ یا استاد بزرگ الهام بگیرد، اما اگر وجود شاگرد از آن کیفیت ممتاز و موهبت خالی باشد، نمیتواند آن را دریابد و در خط خودش عملی کند. اما در خط استاد خروش، ضمن امتیازات بسیار ارزشمندی که برای آن شمرده اند، یک ویژگی بارز، شیرینی و ملاحت است.»
سالهایی که با هم سپری کردیم
استاد امیرخانی که دوست سالیان دراز استاد خروش است، از سالهایی که با هم سپری کردهاند میگوید: «ما سالهای زیادی را با هم محشور بودیم.
سالهای 41 تا 57 با هم در انجمن خوشنویسان تهران بودیم. آن روزها، تنها 5 کلاس برای تعلیم بود و یک حالت خانوادگی در انجمن حاکم بود. این حالت خانوادگی اقتضای خودش را داشت.
ما با همدیگر مأنوس بودیم و افق دیدمان به هم نزدیک بود. اما بعد از انقلاب، انجمن گسترش پیدا کرد و بهدلیل اینکه تعدادی از رشتههای هنری در بعد از انقلاب فعالیت هایشان محدود و حتی بعضی از آنها ممنوع شد، اقبال زیادی به خوشنویسی پدیدآمد.
ما با اینکه ساز و کار مناسب و کافی نداشتیم، با چند هزار هنرجو مواجه شدیم و اداره این همه افراد علاقه مند و آموزش آنها اندکی سخت شد.
از سویی دیگر، ساختار جدید اداری که نیاز به مجمع جدید و شورایعالی مدیریت داشت، مقداری تعارض ایجاد کرد و استادان پیشکسوت و بزرگ با این ساز و کارها خیلی موافق نبودند که مثلاً یک عده جوانتر بهعنوان مسئول و رئیس انتخاب شوند و برای استادان بزرگ تعیین تکلیف کنند.
به هر حال شرایط، هم باعث ایجاد امکانات و فرصت خوبی در خوشنویسی شد و هم گرفتاری زیادی برای هنرمندان ایجاد کرد.
از این جهت وقتی که تعادل بین عرضه و تقاضا در یک هنر وجود نداشته باشد، برخوردهای زیادی بین هنرمندان پیش میآید، و هنرمند هم که حساس! استاد خروش یکی از برکتهای خوشنویسی ما از همان روزگار بود و آثار ارزشمندی که در امر کتابت خلق کرد ماندگار شد.
اولین کتاب ایشان که نگاشته شد دیوان حافظ بود که انجمن خوش نویسان آن را به چاپ رساند.بعد هم به تدریج آثار دیگر ایشان به چاپ رسید و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.»
حافظ، قبله خوشنویسان
استاد خروش دوبار دیوان حافظ را خوشنویسی کرده و به زیور طبع آراسته است. خودش میگوید: حافظ دوم را به قصد چاپ ننوشتم. برای یک کار تمرینی و برای خلوت خودم آن را بار دیگر نوشتم.
در واقع ایدهای داشتم که میخواستم آن را در دیوان حافظ اعمال کنم، منتها یکی از ناشران آمد و این دیوان حافظ را دید و با اصرار از من خرید و بعد در اختیار وزارت ارشاد قرار داد و چاپ شد.
حافظ دوم را برای خودم نوشته بودم و قصد چاپش را نداشتم، و این دو نگارش از حافظ را به فاصله بیست سال از هم تمام کردم.»
استاد امیرخانی به زیبایی شعرهای حافظ که باعث شده بسیاری از خوشنویسان به نگارش آن بپردازند، اشاره میکند: «در جمع بندی اموری که برای انسان جذابیت دارد، بحثهای جامعه شناسی، عرفانی و اخلاقی هر کدام جای خود را دارند؛ اما نهایتاً با وجود همه ارزشها و اعتبارات، زیبایی حرف آخر را میزند.
یعنی ما بیشتر از باقی امور جذب زیبایی میشویم. ممکن است سعدی بهعنوان یک شاعر از حیث جامعیت به حافظ ارجح باشد، اما زیبایی کار حافظ به قدری زیاد است که توجه همه را جلب میکند.
معجون عجیبی در کار این نابغه هنرمند هست که به نوعی فلسفه، اخلاق، تاریخ و ادبیات را در خود نهفته دارد.
حافظ شاید بیشتر از دیگر شاعران ادب پارسی کلمه را به مفهوم تبدیل کرده؛ کلمه را از شیئیت در آورده و به آن یک مفهوم گسترده داده است.خوشنویسها هم که شدیداً دلبسته زیبایی هستند، بسیار جذب شعرهای حافظ میشوند. مفهوم نویسی در سه-چهار دهه اخیر، یکی از ویژگیهای خوش نویسی ما شده است.
خوشنویسی در دهههای اخیر، توجهش را بر این نکته متمرکز کرده است که کدام متن محصول کار را بهتر به مخاطب میرساند و ترکیب بندی زیبای خوشنویسی بهعنوان هنری بصری در اختیار یک پیام قرار میگیرد.
شاید پیش از این، به این اندازه به مفهوم توجه نشده بود. شاید اقبال خوشنویسان به حافظ هم به همین دلایل بوده است؛ همچنان که دیوان حافظ هم مثل قرآن در همه خانهها هست.
نقش بازار ناشران هم البته عاملی است که در انتشار دیوان حافظ از سوی خوشنویسان بیتأثیر نیست.»
استاد کیخسرو خروش که این روزها شاگردانی را آموزش میدهد، معتقد است خوشنویسی از منظر کمی رشد یافته است. او میگوید: این روزها وضعیت خوشنویسی از نظر کمی بهبود پیدا کرده، اما از نظر کیفی، همیشه یک تعداد انگشت شمار هستند که در کار موفق میشوند.
این افراد همیشه کماند؛ مثل یک عده کوهنورد میمانند که از بین 50-60 نفر، ممکن است تنها 2 نفرشان به قله برسند. او تأکید میکند: «همیشه تنها عده کمی موفق به فتح قله میشوند.»