گاه حقی است که با پوستهای از باطل عرضه میشود و گاه باطلی که با پوششی از حق آراسته میشود. در این حال تشخیص اینکه حق کدام است و باطل کدام، بسیار مشکل مینماید.
امام علی در این باره میفرماید: بسا گمراهیای که آن را با آیهای از کتاب خدا میآرایند به سان آراستن سکه مسی با روکشی از نقره (غرر الحکم و دررالکلم، ح 6969).
قرآن کریم نسبت به امکان آمیزش حق و باطل تذکر داده و مؤمنان را نسبت به درهم آمیزی آن 2 هشدار داده است : ولا تَلبَسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وتَکتُمُوا الْحَقَّ وأنتُم تَعلَمُونَ؛ حق را با باطل درنیامیزید و حق را با آن که میدانید کتمان نکنید (بقره، آیۀ 42) درآمیختن حق و باطل موجب بسیاری از گرفتاریها و گمراهیها میشود، که از آن جمله است پوشیدگی حق بر حقیقت جویان و سوء استفاده دشمنان حق و فریبکاری آنان.
مُشتی از حق و مشتی از باطل برداشته میشود و به این ترتیب شبهههای تولید میشود.یکی از مواردی که باطل با پوششی از حق آراسته شده و باعث گمراهی بسیاری از مردم و موجب دودلی و شبهه و در نتیجه عدم تشخیص حق برای بسیاری دیگر شد، داستان پیمان شکنی گروه خوارج در سپاه امام علی است.
اینان با ظاهر آراستۀ قرآنهای روی نیزه و شعار «لا حُکمَ إلاّ للهِ؛ داوری تنها از آنِ خدا است» فریفته شده و امام علی را مجبور به پذیرش حکمیت کردند. امام در ردّ این ادّعا و شعار فرمود: کلِمَه حَقٍّ یرادُ بِها باطلٌ؛ سخن حقی است امّا هدف باطلی را از آن دنبال میکنند. ( نهج البلاغه، خطبۀ 40)
امّا بازشناسی حق از باطل در وقت درهم آمیختگی آن، کاری بس دشوار و پر خطر است. برای تشخیص حق از باطل باید ملاکی دقیق را جستوجو کرد تا تردیدکنندگان را از تاریکی تردید به روشنایی یقین راهنمایی کند. امام صادق در سخن ارزشمندی میفرماید: لا یستَیقنُ القَلبُ أنََّ الحَقَّ باطِلٌ أبداً ولا یستَیقِنُ أَنَّ الباطِلَ حَقٌّ أَبداً؛ هرگز دل به باطل بودن حق و حق بودن باطل یقین نمیکند ( تفسیر العیاشی، ج 2، ص 53).
بنابراین، دلِ مؤمن هیچگاه در هجوم شبههها به حق بودن باطل یا باطل بودن حق یقین نکرده و با اندکی تأمل و اندیشه و بررسی موضوع و با نگاه مجموعهای به آموزههای دین و معیارهای حق و باطل میتواند حق را از باطل بازشناسد.
پایان سخن، حدیثی است از امام صادق که فرمود: خداوند پرهیز دارد از این که باطلی را حق بشناسند، خداوند پرهیز دارد از این که حق را دل مؤمنی، باطلی تردید ناپذیر جلوه دهد؛ خداوند پرهیز دارد از این که باطل را در دل کافرِ حق ستیز به صورت حقّی تردید ناپذیر جلوه دهد که اگر چنین میکرد، حق از باطل شناخته نمیشد (بحارالأنوار، ج 5، ص 303).
مقصود از این روایت که «حق با افراد و شخصیتها» شناخته نمیشود چیست؟
برای شناخت هر چیز نیازمند معیار و ملاکی هستیم. برای شناخت حق نیز باید معیار و میزانی داشته باشیم تا در تشخیص حق از غیرحق دچار اشتباه نشویم.
گروهی از مردم در شناخت حق، معیار و میزانی جز آنچه باید باشد را برگزیده، در نتیجه از راه گمراه شده و بیراهه را راه دانسته و در مسیر غیرحق تباه شدهاند. کسانی که برای شناخت حق، افراد را معیار دانسته و آنها را ملاک تشخیص حق قرار دادهاند ملاکی باطل را برای تشخیص حق برگزیدهاند؛ زیرا حق به وسیلۀ افراد شناخته نمیشود، بلکه اهل حق به حق شناخته میشوند.
امام علی در این باره میفرماید: إِنَّ الْحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجالِ، اِعرفِ الْحقَّ تَعرِف أهلَهُ؛ حق به شخصیتها شناخته نمیشود، خودِ حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی (مجمع البیان، ج 1، ص 211).
برخی افراد در شناخت و پیروی از حق، افرادی را بهعنوان اهل حق و حقمدار تشخیص داده، آنگاه همۀ گفتار و رفتار آنها را مطابق حق دانسته و آن را تأیید و از آن پیروی میکنند.
اینگونه افراد باید بدانند که غیراز معصومان هر کس، هر مقدار هم که حق مدار بوده و بر اساس حق عمل کند، مصون از گناه و اشتباه نیست، لذا پیروی بیقید و شرط از آنها در منطق اسلام نادرست بوده و عملکرد افرادی که با عقیده به حق بودن فرد یا گروهی تحت بیرق آنها قرار گرفته و اعمال خود را مطابق میل آنها ترتیب دادهاند، مورد تأیید نیست.
در ماجرای جنگ جمل وقتی که شخصی به نام حارث بن حوط به نزد امام علی آمد و علت پیروی خود از اصحاب جمل را اهل حق بودن آنها دانسته و گفت: آیا فکر میکنی که من اصحاب جمل را گمراه میدانم؟ حضرت در جوابش فرمود: تو فقط به پایین پایت نگریستی و به بالای سرت نگاه نکردی از اینرو در حیرت و سرگردانی به سر میبری. تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختی تا باطل گرایان را بشناسی ( نهج البلاغه، حکمت 262).
در این کلام، امام علی شناخت حق به واسطۀ افراد و شخصیتها را مردود دانسته و در تعیین ملاک برای حق شناسی میفرماید: تو باید ابتدا حق را بشناسی آنگاه کسانی را که از حق پیروی میکنند اهل حق بدانی نه اینکه بر عکس عمل کرده، عدهای را اهل حق بدانی آنگاه کردههای آنان را حق بدانی.
در روایتی آمده است: حق سنگین و تلخ است، منظور چیست؟ آیا برای همه این چنین است؟
در قرآن کریم، هنگامی که سخن از آوردن حق برای مردم، توسط پیامبر گرامی اسلام است، خداوند میفرماید: وأکثَرُهُم لِلحَقِّ کارهُونَ؛ ولی بیشترینشان از حق کراهت دارند (مؤمنون، آیۀ 70؛ زخرف، آیۀ 78).
علت کراهت بیشتر مردم از حق آن است که عمل به حق موجب کنار گذاشتن خواستههای نفسانی مردم میشود. کسی که قرار است به حق عمل کند، ممکن است بخشی از سود یا خواستهای را که مورد نظرش است از دست بدهد، بنابراین برپایی حق و عمل به آن را ناپسند میدارد.
رسول گرامی اسلام در کلامی فرمودند: اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَالْباطِلُ خَفیفٌ حُلوٌ ورُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ تُورِثُ حُزناً طویلاً؛ حق سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین و بسا خواهش و شهوتی که ساعتی بیش نپاید، امّا اندوهی دراز در پی آورد (مکارم الأخلاق، ص 465).
از آنجا که انجام حق در بیشتر موارد، خلاف خواستههای انسان یا عملی از روی تکلیف و وظیفه است، انجام آن سخت و سنگین بوده و طعمی تلخ از خود در جان برخی از انسانها به جای میگذارد و باطل از آن رو که در بیشتر موارد مطابق خواستههای انسان و مناسب با طبع او انجام میگیرد، آسان و سبک بوده و طعمی به ظاهر شیرین را برجای میگذارد.
امّا پیامبر اکرم این اشتباه را گوشزد میکند که به آسانی و شیرینی باطل فریفته نشوید که سنگینی و تلخی حقیقی و همیشگی را در پی خواهد داشت و از سختی و تلخی ظاهری و گذرای حق نیز دلخسته نشوید که در پی آن آسانی و شیرینی پیاپی و پایدار وجود دارد.
تحمل سنگینی حق برای رسیدن به سلامت جان و صفای درون، نه تنها تلخی و سنگینی حقیقی نیست بلکه انسان حق مدار آن را عین شیرینی و زیبایی و آسودگی میبیند.امّا حق برای چه کسانی سنگین است؛ امام علی در پاسخ به این پرسش میفرماید: حق همهاش سنگین است.
امّا خداوند آن را بر مردمانی که جویای عاقبت و آخرتاند، سبک میگرداند و از اینرو جانهایشان را به شکیبایی وا میدارند و به درستی وعدۀ خدا به کسانی که در راه خدا صبر و شکیبایی میکنند اطمینان دارند. پس تو از این عده باش و در این راه از خدا کمک بجوی ( تحف العقول، ص 142).