او در خانهای بزرگ و مجلل با همسر مهربانش زندگی میکند و تحت فشار پدر که چیز زیادی به پایان عمرش نمانده ناچار است بچه دار شود، پس پنهانی تلاش میکند رحمی اجارهای پیدا کند وعواقب این کار سبب تشدید حساسیتها و عصبیتهای مختلفی در او میشود....
این سریال از چند ویژگی عمده سود برده است، از جمله این ویژگیها که چندان ربطی هم به ساختار سریال ندارد پخش هر شبه سریال است -بود- و میتوان گفت گاهی بهطور نسبی، همین یک مولفه کافی است تا نام یک سریال یا ماجرای آن در ذهن مخاطب حک شود. این ویژگی با به کارگیری مکانیسم عادت وآشنا پنداری و دیدن هرشب پرسوناژها توسط مخاطب سبب پیگیری سریال میشود و بر خلاف سریالهایی که هفتهای یک بار روی آنتن میروند پخش هرشبه سبب میشود زنجیره حوادث تودرتوی ساعت شنی پیوسته و بدون قطع در خاطر مخاطب دنبال شوند.
اما صرفنظر از این ویژگی، سریال از ساختاری قوی و هوشمندانه برخوردار است.نویسندگان متن زیرکانه در فضای تراژی- ملودرام و با به کارگیری سوژهای نسبتا جدید و حساسیت برانگیز مثل رحم اجارهای که به خودی خود سبب ایجاد موقعیتی بغرنج و پیچیده برای دو مادر میشود، محور اصلی داستان را پیش میبرند. از سویی دیگر، نویسندگان علاوه بر این خط داستانی قوی روایتهای فرعی جذابی را به موازات داستان اصلی در بطن سریال گنجانده اند، روایتهایی که هرکدام داستانها و شخصیتهای جداگانهای دارند و این روایتها برخلاف اغلب سریالهای تلویزیونی که از ماجراهای فرعی برای پر کردن وقت و طولانی کردن لحظات تعلیق در داستان اصلی استفاده میشود، پیش پا افتاده نیستند و اغلب کسانی داستانهای فرعی را پیش میبرند که بازیگرانی حرفهایاند و نقش هایشان چندان کلیشهای نیست و داستان هایشان جوری پردازش شده که سرنوشت تک تک پرسوناژها در سریال برای مخاطب مهم است و هر کدام از آنها در امتداد ماجرای بچه دار نشدن خانم دکتر، قصهای پر از تعلیق و کشش را پیش میبرند.
ماجرای خانم دکتر نیز ماجرایی خطی و ساده نیست ساعت شنی به نوعی هم ماجرا محور است وهم شخصیت محور. در عین این که تم اصلی موضوع اجاره کردن رحم است اما با شخصیت زنی معمولی در داستان اصلی هم طرف نیستیم و این معمولی نبودن خانم دکتر تنها به تناقض وضعیت او بهعنوان دکتر زنان و زنی نازا بودن بر نمیگردد بلکه کاراکتررؤیا نونهالی در این قصه شخصیتی پیچیده و درون گرا است و هرچند هنوز گشودن گره معمای رفتارهای پیچیده خانم دکتر زود است ولی آنچه تا اینجا برداشت میشود او زنی حساس است که در مقطعی از کودکی دچار دوگانگی شخصیت شده و دخترکی که دائم همراه اوست و از دید دیگران پنهان است ( دخترکی که حضورش در اوایل سریال حال و هوای سریال را به فضای متافیزیکی و ارواح نزدیک میکند و این ذهنیت را درذهن مخاطب پیش میآورد که او با ارواح در ارتباط است ) در واقع نیمهای از شخصیت خود خانم دکتر است؛ نیمهای پنهان که با شدت گرفتن مشکل نازایی و عواقب آن و ورود دخترکی جوان و زیبا به خانه اش و اجاره کردن رحم او بیشتر ظاهر میشود. خانم نونهالی در نقش خانم دکتر از پس پیچیدگیهای نقش به خوبی برآمده است او از آن دست بازیگران نادری است که چه در فیلم فرمان آرا باشد و چه در سریال فخیمزاده یا ساعت شنی، میمیکها، حرکات، لحن، گفتار و نگاه مخصوص به خودش را دارد در عین این که میتواند در قالبهای متفاوتی هم بازی کند.
از جمله نکات مثبت ساعت شنی شخصیت پردازی خوب و دیالوگهای روان همه کاراکترها و حتی شخصیتهای فرعی است که در این سریال چندان تیپ حساب نمیشوند و هر کدام ماجرا و ویژگیهایی غیرتکراری و جداگانه دارندو نقش اغلب آنها را بازیگران حرفهای ایفا کردهاند؛ از بازیگران پیشکسوتی مثل ژاله علو گرفته تارؤیا با بازی نسرین مقانلو، و یا نقش مهشید با بازی روان و قوی مهراوه شریفی نیا و پوریا پور سرخ که این روزها نامش در سینما و تلویزیون زیاد شنیده میشود. او هر چند اینجا عهده دار نقشی فرعی است اما کاملا قوی و خوب ظاهر شده است. پور سرخ از آن دست بازیگرانی است که با هر نقشی که به کارنامه هنری خود اضافه میکنند آینده روشنتری را برای خود رقم میزند.
بیژن امکانیان را هم در قالب همسر خانم دکتر با گریمی متفاوت پس از مدتها جلوی دوربین میبینیم و هر چند کاراکتر او محوری نیست اما بازی روان، ساده و خوبی دارد. از جمله کاراکترهای فرعی سریال اشارهای به امیر علی، با بازی کوروش تهامی، خالی از لطف نیست. تهامی، در قالبی متفاوت با آنچه در لبه تیغ دیدیم، پسری روشنفکر و درون گرا، با نگاهی خیره و سرد و ثابت از پشت عینک را تصویر میکند که با همان لحن آرام و با طمانینه اش درنقش برادر خانم دکتر ماجراهایی فرعی را رقم زده است.
تا این قسمت سریال ساعت شنی با استفاده از مولفههایی واقع گرایانه در روابط آدمها و داستانهای زندگی آنها و پرهیز از کلیشههای معمول و با به کارگیری ساختاری قوی و اجرایی مناسب توانسته است مخاطبان را به خوبی جذب و با خود همراه کند اما باید دید پایان داستان چگونه رقم خواهد خورد و آیا این سریال به سرنوشت اکثر سریالهای هرشبه دچار نخواهد شد؟سریال هایی مثل نرگس که در ماراتنی توانفرسا به سرعت فیلمبرداری شده و روی آنتن میروند و دست آخر در یکی، دو قسمت نهایی به علت کمبود وقت یا ضعف فیلمنامه یا هر دلیل دیگری تمام ماجراهای اصلی و فرعی با عجله و سردستی و تقریبا سرهمبندی شده و فیصله پیدا کرده یا اغلب به طرزی سفارشی، داستان هایشان ختم به خیر میشود تا سنت تلویزیون در ساخت تراژدیهایی که به شیوه ملودرام ختم میشوند نشکند.