مژگان توسلی: در حالی که رئیس‌جمهوری آمریکا ماه‌های پایانی ریاست‌جمهوری خود را می‌گذراند، سفر 8 روزه‌ای را به خاورمیانه انجام داد تا شاید بتواند اهداف نیمه‌تمام خود در منطقه و از جمله مقابله با افزایش قدرت ایران در منطقه را به سرانجام برساند.

ورود او به کشورهای منطقه از جمله فلسطین اشغالی، کویت، قطر، بحرین، عربستان، امارات و مصر با واکنش‌ها و اعتراضات مردمی مواجه شد.

حال این سؤال مطرح است که او تا چه حد در رسیدن به اهداف خود در منطقه موفق شد و اصولا او در این سفر به دنبال چه بود؟

برای پاسخ به این پرسش با صادق خرازی، معاون سابق وزارت امور خارجه به گفت‌وگو نشستیم.

  • به عنوان اولین سؤال، بفرمایید بوش از سفر به منطقه چه اهدافی را دنبال می‌کرد و آیا به اهداف خود رسید؟

اهداف سفر بوش با توجه بهره‌برداری تبلیغاتی که دولت آمریکا در این مقطع نیازمند آن است و بازسازی تصویر خود در میان دولت‌ها را می‌توان در سه بخش خلاصه کرد: سرعت بخشیدن به روند صلح اعراب و اسرائیل و پیگیری نتایج نشست آناپولیس؛ایجاد یک اجماع علیه قدرتی منطقه‌ای به نام ایران و دامن‌زدن به شعار خاورمیانه بزرگ و دمکراتیزه شدن خاورمیانه.

برای پاسخگویی به اینکه آیا بوش به اهداف خود رسیده است یا خیر، زود است، اما آنچه از ظواهر امر برمی‌آید اینست که بوش در این سفر در پی توجیه رفتار و سیاست‌های آمریکا بود و البته بعید می‌دانم با توجه به پیچیدگی‌های خاورمیانه در این سفر به اهداف خود برسد.

  • همان‌طور که عنوان کردید، یکی از اهداف بوش در سفر به منطقه، برقراری روند به اصطلاح صلح میان رژیم‌صهیونیستی و فلسطینیان بود، تحلیل شما در این مورد چیست؟

در اینکه آرمان‌ها و آرزوهای رئیس‌جمهوری آمریکا مبنی بر ایجاد صلح بین اسرائیل و فلسطینیان یکی از اهداف راهبردی آمریکاست، تردیدی وجود ندارد، اما آنچه تجربه تاریخ نشان می‌دهد بحث روند صلح فلسطین و اسرائیل است و اینکه این امر زمانی به نتیجه می‌رسد که عامل طراح این پیوند و صلح با نگاه تل‌آویو یا به تعبیری با دیدی اسرائیلی به مقوله صلح نگاه نکند و واقعا بی‌طرف باشد.

آنچه در آناپولیس گذشت و آنچه در مسیر تاریخ بیش از چندین بار به عنوان طرح‌های صلح مطرح شده است، فاقد واقع‌بینی و عمق بوده است و تفاوت ماهوی چندانی با یکدیگر نداشته، بلکه تنها پرونده دیگری مطرح شده و پس از مدتی در بایگانی تاریخ منطقه قرار گرفته است.

صلح با فلسطین زمانی محقق می‌شود که آرمان فلسطین در آن مد نظر قرار گیرد. صلح را نمی‌توان فقط با بخش نامه و سفر تحمیل کرد. صلح نیاز به فرهنگ و پذیرش دارد که این طرح‌ها فاقد آن است.

  • به نظر شما سفر بوش تا چه حد ضدایرانی و فلسطینی بود؟

پاسخ به این سؤال چندان پیچیده نیست. بوش هرجا که سفر کرد، علیه آرمان فلسطین و علیه ایران سخن گفت و در عین حال، با واکنش‌های بسیار سرد و منفی منطقه روبه‌رو شد و دلیل آن این است که ایران در زمان اوج اعتماد به نفس خود در منطقه به سر می‌برد و به دنبال آرمان عزت اسلامی است که پیرو آن همه کشورهای اسلامی می‌بایست از آرمان اسلامی و استقلال و بازگشت به هویت خود برخوردار باشند.

فلسطین هم بخشی از آرمان‌های منطقه محسوب می‌شود، به همین دلیل وقتی می‌گوییم صلح، صلح با مردم فلسطین و توده‌ها باید مدنظر قرار گیرد نه دولت‌ها. طبیعی است که دولت‌ها سال‌های متمادی به دنبال صلح بوده‌اند، اما پایگاهی ندارند و تنها یک طرف قضیه هستند.

  • با توجه به تلاش‌های بوش برای متحد کردن کشورهای منطقه علیه ایران در این سفر، فکر می‌کنید وی تا چه حد در سرمایه‌‌گذاری راهبردی در منطقه موفق شد؟

دولت و سیاست‌های بوش ضربه‌های مهلکی به تصویر ایالات متحده در خاورمیانه زده است. وی به منظور مبارزه با تروریسم از سال 2001 به منطقه وارد شد، اما آیا تروریسم مهار شده است و عملیات تروریستی کاهش یافته و دمکراسی برقرار شده است؟ آیا زیر بناهای فناوری در منطقه پیشرفت کرده است؟

پاسخ همه اینها منفی است. تروریسم گسترش پیدا کرده و هیج جای خاورمیانه امن نیست و این نتیجه چرخه خشونت و وحشتی است که بوش مروج آن است. همه دولت‌های توتالیتر حامی بوش هستند و از جانب بوش حمایت می‌شوند، لذا ایالات متحده در همه حوزه‌ها نه از لحاظ راهبردی و نه سیاسی موفقیتی نداشته است.

خاورمیانه دارای پیچیدگی‌های سیاسی و تناقض‌های قومی و تضادهای جدی است که هر نوع سطحی‌نگری به آن باعث می‌شود نه تنها پیوند راهبردی برقرار نشود، بلکه به طور جدی و عمیق، این فواصل بیشتر می‌شود.

  • انتظارات ایران از دولت‌های عرب منطقه در قبال تحرکات بوش را چه می‌دانید؟

تصور می‌کنم تمام دولت‌های ایران طی دو سه دهه گذشته خواهان توسعه روابط و
حسن همجواری و ایجاد یک سازوکار سیاسی و امنیتی برای منطقه بوده‌اند.

دولت ایران بارها اعلام کرده است که از استقلال، توسعه و پیشرفت کشورهای منطقه استقبال می‌کند و استقلال، غنا و ثبات در منطقه باعث اعتلای مردم و کشورهای منطقه می‌شود.

در جهانی که قدرت‌های مختلف اقتصادی و صنعتی به صورت بلوک‌بندی‌های جدی در حال پیشرفت است و این قدرت‌های نوظهور اقتصادی می‌توانند از سرمایه‌های طبیعی و انسانی خود و ظرفیت‌های همسایه بهره‌مند شوند، چرا این منطقه چنین نباشد؟

و چرا این منطقه به جای حل بحران‌های خود با اعتدال و عقلانیت بومی، خود را وام‌دار قدرت‌های خارجی کند.

آرمان ایران این است که کشورهای عرب در منطقه خود مبانی توسعه و پیشرفت و امنیت خود را بنا کنند؛ دولت‌ها و قدرت های بزرگ روزی آمده و روزی هم می‌روند، اما آنچه به جا می‌ماند کشورها و ملت‌های منطقه و روابط آن‌ها با یکدیگر است.

اگر کشورهای منطقه بخواهند تلخی‌های تاریخ مانند آنچه در مورد حمایت برخی از آنان از دولت صدام در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رخ داد، تکرار نشود و عزتی برای آنان و همچنین خاورمیانه فراهم شود، باید به پرونده‌های خود مراجعه و دوستان و دشمنان را شناسایی کنند.

کد خبر 42080

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز