این اصطلاح در آن زمان همانند امروز، ناظر به مطالعه بینفرهنگی تمام صور و سنتهای حیات دینی بود که با مطالعه و یا توضیح و تبیین صرفا یکی [از آنها] تفاوت داشت. بهمعنای دقیق کلمه؛ مطالعه تطبیقی دین شامل بررسی آگاهانه تاریخی و نظاممند اختلافات و اشتراکات میان ادیان میشود.
بررسی تشابهات و تفاوتها، عملکرد مبنایی و اصلی ذهن انسان است. افراد و فرهنگها از گذر مفهوم ارتباطات و الگوها تجربه خود از جهان را سازماندهی میکنند. این فرایندی است که نبود آن سبب آشفتگی و بینظمی میشود و یا در بهترین حالت حقایق صرفا منفک از هم را درپی خواهد داشت. همچنین، دانش تخصصی در هر حوزه نیز از گذر کشف یا ایجاد مفاهیم و مقولاتی که به دادههای نامرتبط نظم و معنا میدهند، پیشرفت میکند. در این میان، تطبیق، فرایندی است که از گذر آن، تعمیمها و طبقهبندیها پدید میآیند و خود مبنای هر نوع کار علمی و تفسیری است. مفهوم «دین» مانند تعریفی آکادمیک از حوزهای از فرهنگ عبارت است از مقولهای تطبیقی و بینفرهنگی.
مطالعه نظاممند دین بهمثابه یک موضوع بدون رویکرد بینفرهنگی امکان ندارد. بدون این رویکرد، مطالعه دین برابر است با جدا کردن مجموعههای واجد دادههای تاریخی نامرتبط، و یا برابر است با تعمیمهای نظریای که صرفا بر دیدگاه و رویکرد یک فرهنگ مبتنی هستند. ازاینرو، نسل جدید علما و اندیشمندان کوشیدهاند واژهها و اصطلاحات عینی یا دستکم بینفرهنگی بهوجود آورند تا به کمک آنها بتوان موضوعات مربوط به زمانها، مکانها و زبانهای مختلف را توصیف و تبیین کرد؛ زیرا درست همانطور که زمینشناسان بر مبنای سنگها و صخرههایی که برحسب اتفاق در اطراف شخص قرار دارد، زمینشناسی نمیسازند، به همان سان فرد نمیتواند در مورد دین بر مبنای زبان و هنجارهای یک نمونه واحد دست به تعمیم زند. سنگهای موجود در اطراف شخص همانند دین بومی خاص او، فینفسه نمونههایی از برخی ویژگیهای عام و مشترک مؤلفههای زمینشناختی، ساختارهای شیمیایی و رشد تکاملی هستند. بنابراین، بدون شناخت این عناصر «تطبیقی» نمیتوان اشتراکات و افتراقات پدیدههای دینی را درک کرد. بدون آنها بررسی برخی کارکردها و ساختارهای بینفرهنگی در یک نظام دینی معین غیرممکن خواهد بود.
پس، تحلیل تطبیقی، رویکردها، مراجع (منابع) و مواد مربوط به هر دین مطالعه تفسیری دین را توأمان، میسازد و بهکار میگیرد. افزون بر این، این منابع بهناچار باید نتیجه ترکیبی و مشترک کار بسیاری از متخصصان باشد؛ چراکه هیچکس بهتنهایی نمیتواند دانش تخصصی و دستاولی درمورد تمام فرهنگهای دینی دنیا در اختیار داشته باشد. هرچندمقایسه یا تطبیق ابزاری است که میتوان آنرا بهطور بومی یا درمیان دادههای منطقهای و تاریخی محدود بهکار بست؛ اما درعین حال مقاله حاضر بر کارکردهای تعمیمی و بینفرهنگی آن تأکید میکند.
تطبیق: عامل گزینش
فرایند تطبیق از ساختاری مبنایی برخوردار است. اول آنکه نقطه مشترکی باید وجود داشته باشد تا مقایسه دو یا چند چیز میسر شود، بهویژه اینکه، خود اصطلاح تطبیق واجد این ایده است. این اصطلاح از دو جزء لاتینی «com» (بهمعنی با یا همراه) و «par» (بهمعنای مساوی یا برابر) مشتق شده است، اما تطبیق نباید صرفا به دیدن و بررسی اشتراکات محدود شود. افزون بر این، تطبیق میتواند باتوجه به جنبهای از آنچه مشترک است، تفاوتها را نشان دهد. بهعنوان مثال، در تعابیر روزمره، میتوان خانههای جدید (=عامل مشترک) را باتوجه به قیمت (=معیار انتخاب شده یا جنبهای از تفاوت) مقایسه کرد. به همین منوال، ادیان[=عامل مشترک و فراگیر] را میتوان باتوجه به میزان جمعیت (=پیروان) آنها، یا نوع مرجعیت، یا دیدگاههایشان درباره جنسیت مقایسه کرد؛ یا میتوان مناسک و شعائر را باتوجه به شیوههای خاص آنها برای رفع و از بین بردن ناخالصیها و ناپاکیها مقایسه کرد.تاریخ مطالعه تطبیقی دین عبارت است از تاریخ این عوامل مشترک و معیارهای اختلاف و بهکارگیری آنها توسط اندیشمندان این حوزه.
مقایسه یا تطبیق فینفسه یک فعالیت است و نه یک نظریه یا ایدئولوژی. در عین حال این مقوله ابزار بسیاری از نظریههای مختلف بوده و ازاینرو هم برای مقاصد علمی و هم مقاصد دینی بهکار گرفته میشود. بهعنوان نمونه تطبیق ابزاری است برای:
* نشان دادن برتری یک دین خاص؛
* نشان دادن اینکه دین یکسره بر یک حقیقت (واقعیت) واحد (یکسان) مبتنی است؛
* تضعیف مدعیان مطلقگرایانه هر دین از طریق نشان دادن اینکه آن دین، یگانه نیست؛
* ارائه تفسیری آرمانی از ادیانی که ممکن است پایین تر، حاشیهای یا بیگانه تلقی شوند؛
* نشان دادن امکان «فهم و درک» ادیان دیگر از موضوع و دیدگاه خود آنها؛
* نشان دادن یا آزمودن نظریههای مختلف (درباره دین) با ارائه «شواهدی» بهسود آنها در فرهنگهای مختلف.
مثال: چگونه داستان خلقت در کتاب مقدس در پرتو چند رویکرد «تطبیقی» (مقایسهای) کاملا متفاوت تجلی پیدا میکند؟ از نگاه مؤمنی که این داستان برایش داستانی منحصربهفرد و یگانه و کلمه حقه خداوند تجلی کرده، هر تطبیق و مقایسهای با داستانها و گزارشهای دیگر مربوط به «خلقت» [عالم] ممکن است نشانگر برتری سفر پیدایش باشد. در این صورت، داستان بابلی مربوط به خلقت، انومالیش [=حماسه خلقت در دین بابلی]، را در قیاس با توحید «ناب» کتاب مقدس میتوان حاکی از ایدهای مشرکانه درخصوص جهان دانست. «انومالیش» داستانی است که در آن ربالنوعها تولیدمثل میکنند و آشفتگیها و بینظمیها را دفع میکنند.
این داستان بهگونهای تعصبآمیز در برابر و در تقابل با ماجرای سفر پیدایش قرار داده میشود که در آن خدای متعالی از آغاز بانی خلقت جهان بوده و هیچ مثل و مانندی ندارد. (اما از نگاه کسانی که به اسطورههای خدایان علاقهمندند، داستان سفر پیدایش بهنحوی کاملا متفاوت تصویر شده است. در اینجا داستان کتاب مقدس، داستانی امروزی و روایتی بطریقی از اسطورههایی تلقی میشود که زمانی یک ربالنوع اولیه را با درخت مقدس و ماری که بههمراه داشت محترم و مقدس میشمردند. در این توالی تطبیقی، داستان کتاب مقدس در قالب داستانی بازسازی میشود که قدرت ربالنوع را – که در سفر پیدایش به همان حوا (علت هبوط آدم و اسطوره سرسپردگی و فرمانبرداری زن به مرد) تبدیل میشود – تنزل داده است.
از منظر کسانی که به وحدت تمام ادیان و اتحاد انسان با خدا (الوهیت) گرایش دارند، جنبه تطبیقی مربوط به داستان سفر پیدایش میتواند ناظر به آفرینش انسانها بر صورت خداوند در زمانی پیش از «هبوط» باشد.
اسطورههایی که توحید اصیل را توصیف میکنند کنار این مسئله گذاشته میشود تا نشانگر عمومیت این موضوع باشد.مقاله حاضر عمدتا بر تطبیقگرایی آکادمیک تأکید میکند. در عین حال نقش پیشین (سنتی) رویکردهای دینی نیز آنچنان فراگیر بوده که مستلزم توجهی مقدماتی است.
صور دینی تطبیق
از کسانیکه با انگیزه مذهبی بهسراغ مقایسه و تطبیق میروند، چنین انتظار میرود که از اعتقادشان بهعنوان معیار تطبیق استفاده کنند. اقدامات و کوششهای مسیحیان در حوزه تطبیق در طول تاریخ نمونههای متعددی از این مسئله را در اختیار ما مینهد.
نمونههایی از مطالعه تطبیقی دین در مسیحیت
متألهان مسیحی میبایست وجود ادیان دیگر و خدایان آنها را توجیه میکردند و شیوههای سنتی بهکار رفته در این خصوص شامل طیفی از تفاسیر مثبت و منفیای بود که به اختصار به این شرح بودند: ریشههای اهریمنی (شیطانی)، این خدایان «مشرک» که اینگونه همگان خود را وقف آنها کردهاند، چه کسانی یا چه چیزهایی هستند؟ شاید آنها واقعا هم خدا نباشند بلکه شیاطینی باشند که درپی بندگان (عبادتکنندگان) خود میگردند؟ چگونه مبلغان میبایست وجود «صلیبهای» تراشیده شده را در معابد مایاها که به پیش از ورود مسیحیت بازمیگشت، توجیه میکردند؟ این شباهتهای بارز و آشکار را به آسانی میشد، ریشخند شیطان دانست و آنها را تقلیدی از دین حقیقی تلقی کرد.
حقایق تمثیلی (رمز): شیوه دیگر تطبیق مسیحی این بود که ادیان دیگر را واجد نمادهایی از حقایق مسیحی تلقی میکردند. مسیحیان از پیش با این مفهوم آشنا و مأنوس بودند که در تورات تصاویر و وقایعی وجود دارد که به شکلی تمثیلی و رمزی ظهور مسیح را از پیش بشارت داده است. بهعنوان مثال قربانیهای عربانیان بالکان بهمثابه نماد قربانی مسیح تفسیر شدند. همچنین، الهههای ادیان دیگر بهعنوان اوصاف خدای حقیقی در نظر گرفته شدند، بهعنوان مثال، الهه آتنه بهعنوان «حکمت» خدا تفسیر شد.
دین طبیعی در برابر دین وحیانی: مسیحیان همچنین مفهوم دین طبیعی را در برابر دین وحیانی گذاشتند. این مفهوم به آن معناست که تمام انسانها از آنجا که بهصورت خدا آفریده شدهاند، از یک توان طبیعی برای شناخت خدا برخوردارند. در نتیجه، این استعداد (موهبت) وجود ادیان دیگر را توجیه میکرد. با این همه، هرچند تمام انسانها به معرفت اولیه خدا دسترسی داشتند؛ اما معرفت «وحیانی» تجلی کامل خدا از طریق عیسی بر اجتماعاتی بود که کتاب مقدس داشتند و به آن باور داشتند. در مقام مقایسه، عیسی طبعاً تحقق شوق و آرزوی درونی (فطری) مؤمنان دیگر تلقی میشد و مسیحیت متعالیترین، کاملترین و عامترین دین تلقی میشد.
گفتوگو: ایده گفت و گوی بین ادیان برخاسته از الهیات جدید است. گفتوگو یعنی اتخاذ موضع «شنوندگی» در برابر دیگران، و نه موضع جزمی و تعصبگرایانه که دیگران را محدود میکند. بهعنوان مثال، بیانیه کلیسای کاتولیک رم در شورای دوم واتیکان، (1962-1965) از اعضای خود خواست تا به وجود «امر قدسی» در ادیان و سنتهای دیگر احترام بگذارند و همچنین بهمنظور مطالعه ادیان دیگر کمیتهای دائمی تشکیل دهند و از طریق گفتوگوی آزاد به تحقیق در معنای [ باورهای] آنها بپردازند. ویلفرد کنت ول اسمیت (1916-2000) پژوهشگر مطالعات تطبیقی و صاحبنظر در اسلام، تأکید کرده است که مطالعه تطبیقی دین مستلزم توصیف مسئولانه ویژگیهای زنده (رایج) ادیان مردمان دیگر بهنحوی است که آن افراد دیگر، خود قادر باشند آن موارد را بهعنوان موضع خود بپذیرند.
وحدت گرایی
در برابر مقایسههای مسیحی، رویکرد دینی دیگری وجود دارد که آن را وحدتگرایی نامیدهاند. این رویکرد تأکید میکند که تمام ادیان به یک حقیقت معنوی مبنایی واحد اشاره میکنند؛ اما این کار را از طریق صور فرهنگی و زبانهای مختلف انجام میدهند. درست همانطور که آب، آب است، صرفنظر از کلمهای که برای نامگذاری آن استفاده میشود، در تفکر وحدتگرایانه نیز خدا، خداست صرفنظر از نامش. حتی در دنیای یونان باستان نیز آموزه مشهوری وجود داشت تحتعنوان «تساوی (برابری) خدایان». از اینرو هرودوت؛ مورخ یونانی قرن پنجم ق.م گفته است که خدایان مصر در اصل نامهای مصری الهههای یونانی هستند. آمون نام دیگری برای زئوس بود، «هوروس» همان «آپولون» و «ایزیس» معادل اسمی الهه «دیمیتر» بوده است.
وحدتگرایی در مکتب رواقی کلاسیک و طی رنسانس اروپا و بعدها توسط مکتب رمانتیک، تعالیگرایان (ترنسندنتالیستها) و جنبشهای عصر جدید، گسترش یافت و رونق گرفت. این پدیده فرض اصلی بسیاری از سنتهای عرفانی و آسیایی بوده است.
در خاور دور، بوداییها عموماً خدایان چینی و ژاپنی را مظاهر و تجلیات بوداهای آسمانی تفسیر میکنند. بوداها خدایان اصیل (اصلی = مادر) و خدایان بومی (محلی) مظاهر آنها هستند. وحدتگرایی اشکال گوناگونی دارد. از نگاه برخی، انگیزه وحدتگرایی آن است که تمام انسانها اساساً شبیه هم هستند. بسیاری از پژوهشگران مجموعهای از مفاهیم را مییابند که زیربنای ادیان جهان را تشکیل میدهند، از آن جملهاند نیاز به تقدیس موجودی الهی و پذیرش مسئولیت اخلاقی. برخی در جستوجوی باورهای مشترک درخصوص صلح و آرامش هستند. در عین حال، برخی دیگر مبنای وحدت دینی را تجربه معنوی یا تجلی الوهیت تلقی میکنند. در این چشمانداز، اختلافات عقیدتی و ساختاری صرفاً امور ثانوی و تعابیر و تفاسیر ظاهری از برداشتی شهودی و مشترک از آن راز «مطلقاً دیگر»اند که مبنای تمام حیات را تشکیل داده است.
Routledge Companion of Religion