اولین داستانش را با نام یک لحظه بیش نیست دو سال پس از این تاریخ در مجله فردوسی منتشر میکند، اما بهدلیل شغلی و ممانعت، از کار نوشتن دست میکشد تا سال 1365 که با چاپ داستان تمشک وحشی در روزنامه کیهان، دوره دوم کار نویسندگی خود را آغاز میکند.
از زنوزی تاکنون مجموعه داستانهای سالهای سرد، خاک و خاکستر، روزی که خورشید سوخت، مردی با کفشهای قهوهای، سیابمک و رمانهای مخلوق و حضور منتشر شده است.
کتاب مردی با کفشهای قهوهای او جزء آثار برتر 20 ساله انقلاب شناخته شده و کتاب مخلوق او نیز برنده دیپلم افتخار از طرف بنیاد شهید شده است. وی در حال حاضر بهعنوان کارشناس داستان و رمان در واحد ادبیات حوزه هنری مشغول به کار است.
- تحول در ادبیات پس از انقلاب 57، چگونه شکل گرفت و ادبیات انقلاب با چه ویژگیهایی از ادبیات پیش از خودش متمایز میشود؟
اگر بخواهیم یک تعریف منطقی از ادبیات انقلاب داشته باشیم، مشخصا باید به آثاری اشاره کنیم که بعد از انقلاب بهمن ماه 57 تولید شدند یعنی آن دسته از آثاری که به نحوی از انحا توانستهاند وقایع آن روزگار را با زاویه دید داستانی بازتاب بدهند.
اگر این مبدا زمانی را در نظر نیاوریم به ناچار باید ادبیات انقلاب را بر اساس مضمون آن تعریف کنیم که دامنه آن به سالهای پیش از 57 کشیده میشود و این ما را از مقصد دور میکند و در دسته بندی آثار ادبی هم با مشکل مواجه میشویم. بنابراین گمان میکنم اگر پیروزی انقلاب را بهعنوان نقطه شروع ادبیات انقلاب بپذیریم در تقسیم بندیها و تحلیلهای بعدی نیز کمتر دچار اشکال میشویم.
- به این ترتیب ادبیات دفاع مقدس را باید بهعنوان زیرمجموعه ای از ادبیات انقلاب تحلیل و ارزیابی کرد؟
بعد از انقلاب دو ژانر بسیار جدی وارد عرصه ادبیات داستانی ما شد که یکی ادبیات دفاع مقدس است و دیگری ادبیات مذهبی. اصلا بهنظر من خود ادبیات انقلاب در ادبیات جنگ حل شد و به رشد مطلوبش نرسید چون پیش از آنکه بتواند رخ بنماید جنگ شروع شد و خودبهخود انقلاب در سایه قرار گرفت و شاید یکی از دلایلی که داستانهای ما نتوانستند ارزشهای انقلاب را به نحو مطلوبی بازتاب بدهند هم همین باشد.
- در حوزه ادبیات دفاع مقدس چطور؟ آیا توانست به بالندگی و کمال مطلوب خودش دست پیدا کند؟
در مقایسه با ادبیات انقلاب بله، اما در مقایسه با خود هشت سال دفاع مقدس خیر. یعنی ادبیات جنگ ما هم هنوز ادبیات کاملی نیست و نقاط ضعف فراوانی دارد. بهعنوان مثال اگر از من بخواهید هشت اثر داستانی شاخص در حوزه ادبیات دفاع مقدس را نام ببرم، واقعا نمیدانم چه جوابی باید بدهم. این انتظار زیادی نیست یعنی به ازای هر سال یک کتاب، اما متأسفانه همین تعداد محدود هم وجود ندارد.
- این تا چه اندازه به ضعف تفکر سامانمند نویسندگان این عرصه بر میگردد؟ آیا قبول دارید هنرمندانی که مستقیما دفاع مقدس را دستمایه خلق آثار هنری خودشان قرار داده اند، صرفا از یک موضع ایدئولوژیکی به این واقعه نگاه کردهاند؟
دقیقا همین طور است که گفتید. یعنی به دلیل ضعف تفکر منسجم و عمیق است که تاکنون آثاری درخور جنگ ما به وجود نیامده است. آن چیزی که یک اثر ادبی را از سایر آثار ممتاز میکند تنها عنصر عاطفه و تخیل آن نیست بلکه اندیشه و پشتوانه فکری آن هم هست.
شما اگر به نشان سرخ دلیری استیون کرین نگاه کنید میبینید با اینکه رمان کم حجمیاست اما از پشتوانه بسیار نیرومند فکری برخوردار است و به همین دلیل هم هست که در جهان ماندگار شده. متأسفانه نویسندههای ما دچار واگویههای فردی شدهاند و از دریچه کوچکی به جهان نگاه میکنند.
اجازه بدهید اسم نبرم اما وقتی فلان دوست نویسنده ما خودش مطالعهای ندارد و اطلاعات عمومیاش بسیار جزیی و سطحی است چه حرفی برای دیگران دارد. از کوزه همان برون تراود که در اوست. کدام یک از نویسندههای ما کاری مثل آنچه یوسا در جنگ آخرالزمان کرد، انجام میدهند و پیرامون موضوع نوشته شان تحقیق میکنند؟ هیچ کدام. طبیعی است که حاصل کارشان فاقد قوام یافتگی لازمه آثار هنری است و کمیتشان لنگ میزند.
- در مورد نفوذ و برد اجتماعی ادبیات انقلاب چه میتوان گفت؟ بهنظر شما ادبیات انقلاب مردمیشد یا عوامگرا؟
آن چیزی که من از ادبیات انقلاب سراغ دارم، حد وسط این دو است. این را به گواهی آثار موجود عرض میکنم چون ما اول باید ببینیم ادبیات انقلاب شامل چه آثاری میشود تا بعد بتوانیم در مردمییا عوامگرا بودن آن بحث کنیم. رازهای سرزمین من رضا براهنی یا مثلا طبل آتش علی اصغر شیرزادی برابر نیست و هر دو در یک جایگاه قرار ندارند.
کار شیرزادی یک کار روشنفکرانه است و عوام به سختی میتوانند با آن رابطه برقرار کنند در حالی که کار براهنی راحتتر میتواند با مردم رابطه ایجاد کند. پس هر دوی اینها هست، اگرچه هر یک از این آثار نقدهای خاص خودشان را دارند.
- ادبیات انقلاب ما تا چه اندازه با ادبیات سایر کشورهای انقلابی شباهت دارد؟
ببینید! نباید فراموش کنیم که انقلاب اسلامیماهیتی خود- ویژه دارد به این دلیل که بر اساس یک زیرساخت نیرومند ایدئولوژیک شکل گرفته است. در پی انکار عوامل دیگر نیستم اما آنها به لحاظ اهمیت در مرتبه پایین تری قرار دارند. نمیشود انقلاب اسلامیرا مثلا با انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر روسیه مقایسه کرد.
اینها هر کدام ماهیتی مجزا دارند. با این همه در مجموع معتقدم ادبیات انقلاب روسیه یا فرانسه بسیار توانمندتر از ادبیات انقلاب ما ظاهر شدند. به این دلیل که آثار بسیار درخوری در مورد انقلاب این کشورها پدید آمد که هنوز جایشان در ادبیات ما خالی است . شما حتی اگر به بینوایان ویکتورهوگو هم سری بزنید میبینید در گوشه و کنار به نحوی به درگیریها و تنشهای جامعه فرانسه اشاره شده است.
از آن طرف در خانواده تیبو نوشته روژه مارتن دوگار یا در کار بوریس پاسترناک و شولوخوف و بسیاری از نویسندگان روسی دیگر هم مسایل جنگ و شبه انقلاب نمود دارد که اتفاقا بسیار درخور اعتنا هم هستند اما نویسندگان ما در مقایسه با آنها بضاعت اندکی دارند.
- پس چرا نویسندگان ما بهرغم مهیا بودن تمام این شرایط نتوانستند بهره شایسته ای از آنها ببرند؟
جواب این سؤال شما همان است که گفتم:از کوزه همان برون تراود که در اوست. تنوع مضامین و گریز از کلیشههای رایج بستگی به باورهای نویسنده، تخیل و عمق نگاه او دارد. برای اینکه نویسنده ای بتواند مضامین تازه ای در اثرش خلق کند لزوما باید انسان متفکری باشد.
امروز در دنیا میگویند ادبیات بازوی تفکر جامعه است. اگر این تعریف را بپذیریم که بهنظر من تعریف درستی هم هست خواهیم دید که نویسنده نمیتواند با دانش عام، رایج و دم دستی به چنین جایگاهی برسد. خانواده تیبو را ببینید! واقعا بهنظر من با این رمان میشود به فرانسه سفر کرد. حتی میشود از دل این رمان بافت اجتماعی – سیاسی خاص آن روزگار را به روشنی دید.
- این دلایل به خود نویسندهها بر میگردد یا شرایط اجتماعی آنها؟
برای پاسخ دادن به این سؤال باید بدانیم نویسنده ما کیست؟ چرا و در کجا زندگی میکند، وضعیت امرار معاش اش به چه صورت است؟ چاپ و نشر کتاب چه وضعیتی دارد؟ آیا واقعا جایگاه و حرمت اهل قلم در جامعه ما محفوظ است؟ باید به همه اینها جواب داد تا برسیم به پاسخ سؤال شما.
محکوم کردن نویسندگان راه به جایی نمیبرد. نویسنده ای که باید از صبح تا شب بهدنبال یک لقمه نان بدود و مدام درگیر وضعیت نابسامان اقتصادی خانواده اش باشد، چطور میتواند اثر درخور اعتنایی که ما بهدنبالش هستیم را خلق کند؟ متأسفانه امروزه ذهنیت بسیاری از نویسندگان ما متوجه کتاب سازی است تا بتوانند امرار معاش کنند.
وزارت ارشاد آمار میدهد که در 6 ماهه گذشته 5 هزار عنوان کتاب منتشر شده است. من همیشه سؤال میکنم اگر نویسندگان در فکر کتاب سازی نیستند چرا از میان این 5 هزار نسخه 5 اثر به درد بخور و استخوان داری که ما بهدنبالش هستیم، بیرون نمیآید؟
- این برنامه ریزی به چه صورتی باید انجام بشود؟
متأسفانه آن قدر کمبود و نارسایی وجود دارد که نمیشود یک شبه همه آنها را مرتفع کرد اما پرداختن به خود همینها هم نیاز به برنامه ریزی دیگری دارد. بهعنوان مثال اگر مسئولان فرهنگی ما در پی احیای ادبیات انقلاب هستند باید ذهن نویسندگان را متوجه آن مسائل بکنند.
ما در رابطه با انقلاب مواد خام بسیار ارزنده ای داریم که هنوز مورد بهره برداری قرار نگرفتهاند و مدیران ارشد فرهنگی نیز برنامه جدی و مدونی برای احیا و باروری آنها ندارند.