اینها جملاتی است که بارها از زبان افراد معلول شنیده میشود. این موضوع دلایل بسیاری دارد، شاید یکی از مهمترین دلایل آن عدم آشنایی جامعه با نگاه، مشکلات و مسایل شهروندان معلول است.
ترحم واژهای است که شاید آن را شنیدهایم. بارها در تلویزیون دیدهایم و از رادیو و دوستان و آشنایان شنیدهایم که سالمندان دوست ندارند به آنها از سر ناتوانی نگاه شود.
چه بسیار کارگران زحمت کشی که وقتی کسی پولی به آنها میدهد با خشم به فرد پول دهنده میگویند: خانم ! یا آقا! من گدا نیستم.
شهروندان معلول ما نیز از این قاعده مستثنی نیستند و شاید با این مسئله به شکلی شدیدتر و آزاردهندهتر در جامعه روبهرو میشوند.
در این یادداشت قصد دارم نگاهی چند جانبه به این مقوله داشته باشم تا شاید با بیان این مطلب از زاویههای مختلف بتوانیم مسیری در جهت حل این موضوع پیدا کنیم.
همه ما شاید در قسمتهای ابتدایی سریال شبهای برره چهره فرد نابینایی را به خاطر داشته باشیم که در کوچههای برره راه میرفت و با بزرگنمایی نقص خود باعث خنده بینندگان میشد یا در پخش تلویزیونی تئاترهای شهر اصفهان بازیگری را دیدهایم که با لنگیدن خودش یا لکنت زبانش به خنده وا میداشتمان.
فیلم بید مجنون ساخته مجید مجیدی را به یاد دارید؟ در داستان این فیلم دلیل نابینا بودن قهرمان، نداشتن لیاقت برای استفاده چشمانش معرفی شد وعقوبت گناههای این فرد، نابینایی بود.
نمی دانم چقدر برخی برنامه سازان و نویسندگان رسانهها خودشان را جای یک فرد نابینا، نا شنوا یا کم توان جسمی گذاشتهاند تا درک کنند که موقع دیدن این تصاویر و شنیدن خنده اطرافیان چه احساسی به افراد دارای معلولیت دست میدهد.
احتمالاً همان احساسی که وقتی فردی در جمعی شروع به توهین به ما میکند.
ولی در این گونه برخوردها در رسانه با معلولان کسی به این نکات توجه نمیکند و به نوعی دیگر گاهی در تلویزیون معلولانی را نشان میدهد که با یک موسیقی محزون فضای غم و ترحم برای او ایجاد کرده و دل بینندگان را از فلاکت و بدبختی شخص معلول به درد میآورد و در پایان شماره حساب بانکی اعلام میشود که بیایید و به این بیچارگان کمک کنید! چه میشود که رسانههای ما تا اسم معلول میآید یا باید از وضعیت جسمی او خندید یا گریه کرد و پولی داد؟!
از یکی از افراد معلول که بر اثر حادثه در سن 18سالگی ناچار به استفاده از صندلی چرخ دار شده پرسیدم قبل از به وجود آمدن این حادثه وقتی یک معلول میدیدی چگونه فکر میکردی؟ پاسخ جالبی داد: «آن موقع وقتی یک معلول میدیدم من هم با دیدنش آه میکشیدم ولی آن موقع نمیدانستم که با رفتارم که فکر میکردم بسیار مهربانانه است چه آتشی در دل آن شخص ایجاد میکنم.
بسیاری از پدران و مادران ما فرزند معلول خود را حاصل گناهها و عقوبت رفتارهای خود و شخص معلول میدانستند و میدانند.
و این باورهای غلط را در بین فرزندان خود نیز ترویج دادهاند. نمیدانم این حرفها و این دیدگاهها حقیقت دارد یا نه ولی این را میدانم که این حرفها و صحبتها چه فشار روانی و آزاری برای شهروندان معلول ما محسوب میشود.
نگاه جامعه ما به معلول نگاه نادرستی است. این نگاه در اصحاب رسانهها نیز نهادینه شده و آنها نیز آن را ترویج میدهند.یعنی خودمان باعث ترویج نگاههای غلط مان هستیم.
سالها پیش قمه زنی در بسیاری از استانهای کشورمان رواج داشت تا اینکه این حرکت متوقف شد.
نگاه متولیان امور جامعه باید تغییر جدی کند. ما در رسانههای خود حاضریم بارها و بارها درباره ایدز، قرصهای روان گردان، ازدواج و... صحبت کنیم ولی حاضر نیستیم برای تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولان، به صورت جدی و کارشناسانه وارد عمل شویم.
همه ما تا موقعی که این روی سکه (سلامتی) را میبینیم، شاید مثل این دوست فکر کنیم ولی فاصله میان این طرف تا آن طرف گاهی چند ثانیه است.
یکی از دوستان معلولم میگفت: داشتم از پله پایین میرفتم از دو پله سر خوردم و ضایعهنخاعی شدم.
نشان دادن توانمندی معلولان در رسانهها بهجای نشان دادن ناتوانی یا دلیل خنده درجامعه میتواند نگرش جامعه را نسبت به معلولان تغییر دهد.
هیچ اشکالی ندارد میان بازیگران یک سریال که ربطی هم به موضوع معلولان ندارد یک پزشک یا یک مهندس روی ویلچر حضور داشته باشد.
از همین امروز باید شروع کرد. شاید فردا من یا تو هم روی صندلی چرخ دار باشیم و حسرت کارهای نکرده را بخوریم و از فیلمها و برنامههای تلویزیون آزرده شویم. باور کنید غیرواقعی نیست. کاملا واقعی است.