نشست «آیا مولف مرده است؟» دویست و سیزدهمین نشست کانون ادبیات ایران که عصر دوشنبه (15بهمن) در محل کانون برگزار شد، پیرامون موضوع مرگمولف، مباحثی را از دیدگاه صاحبنظران مورد بحث و بررسی قرار داد.
در این نشست که با حضور دکتر امیرعلی نجومیان برگزار شد، آرا و نظریههای رولان بارت پیرامون این موضوع با تکیه بر مقاله «مرگ مولف» نوشته بارت، مورد بررسی و نقد قرار گرفت و درخصوص چرایی و چگونگی مرگ مولف از دیدگاه این متفکر و منتقد بزرگ مباحثی مطرح شد.توجه به این نکته لازم می نمایاند که نگاه این متفکر صرفا از منظری توصیفی به بررسی گذاشته شده است و باید در مجالی وسیع تر به نقد و جرح نظریه های آنها پرداخت.
چند سال اخیر مسئله مرگ مولف یکی از موضوعات مورد بحث مولفان مخصوصا داستاننویسان بوده است، این مسئله موجب شده این سؤال برای مولفان مطرح شود که اگر مولف مرده، رویکرد به مولف چگونه می تواند باشد!
دکتر امیرعلی نجومیان در اینباره میگوید: برای بررسی این موضوع باید از نظریه مولف از دیدگاه رولان بارت - که در ایران با او بیشتر آشنا هستیم- و نظریههای فوکو و بخشی از نظریههای ژاک دریدا استفاده کرد. بررسی این سه حلقه کمک میکند تا موضوع مرگ مولف برای ما آشکارتر شود. مسئله مهم این است که موضوع «مرگ مولف» تا حد زیادی در ایران درست فهمیده نشده است.
رولان بارت نویسنده، فیلسوف و منتقد فرانسوی در سال 1967مقالهای به زبان فرانسه تحت عنوان «مرگ مولف» مینویسد. او در این مقاله معتقد است که متن ادبی وجودی منسجم دارد و از نظر هستیشناسی دارای فضای چندگانهای است. از دیدگاه بارت، متن ادبی در واقع آمیختهای از نقل قولهای مختلف از آدمهای مختلف است.
وقتی نویسنده متنی را بهعنوان داستان مینویسد، این داستان محل تلاقی و تصادم نقلقولهای بیشماری میشود- البته منظور از نقل قول در اینجا تمام آن چیزهایی است که او دیده و شنیده است – در این میان متن، یک موجود چند گانه و مفهومی بینامتنی است به این تعبیر که محل تصادم و تقاطع آرا و نظریههای مختلف در آن شکل گرفته است.
بارت این مشکل را مطرح میکند که همیشه مولف را گذشته متن پنداشته ایم، به این معنی که اول او را یک پدیدآورنده و اثرش را بعد از او معتبر دانستیم. به اعتقاد او اما، مولف گذشته متن نیست، او حال متن است یعنی در زمان حال وقتی که متن نوشته میشود یا در هر لحظهای که خوانده میشود مولف در حال نوشتن آن است، یعنی اگر الان حافظ میخوانید، حافظ هماکنون در عمل خواندن شما وارد پروسه خواندن میشود و متن خودش را در زمان حال دوباره مینویسد.
در حقیقت تصویری که شما از حافظ در ذهن دارید تصویری است که در حال حاضر از او میسازید، و این نکته به این معنی نیست که حافظ یک موجود بوده در گذشته که هیچ گونه تفاوت و تغییری در این دوران نکرده است. البته این موضوع به بحثهای هرمونتیک نیز مربوط است، به تعبیری میتوان گفت که همیشه فهممان از گذشته به واسطه زمان حال است؛ به این معنا که هیچوقت نمیتوانیم زمان حال خودمان را فراموش کنیم. پس عمل نوشتن همیشه در حال حاضر اتفاق میافتد و نه در گذشته.
دکتر نجومیان در ادامه بحث ضمن اشاره به دیدگاه بارت در مورد جایگاه مولف بهعنوان «شخص» یا «سوژه» اضافه کرد: به اعتقاد بارت مولف یک شخص یا فرد نیست بلکه مولف مثل یک سوژه ساخته میشود یعنی طی تاریخ مولف بر اساس یک سری از باورها و معرفتها شناخته میشود.
امروزه در دوره پستمدرن وقتی از شکسپیر صحبت میشود به گرایشهای جنسیتی متفاوت موجود در آثارش اشاره میشود، این امر به این دلیل اتفاق میافتد که شکسپیر از نگاه انسان معاصر غربی خوانده و تفسیر میشود، در حقیقت داریم یک شکسپیر جدید را بر اساس نگاه زمان حال میسازیم.
نکته دیگری که بارت به آن میپردازد، این است که مولف محصول اجتماع ا ست، به این معنا که همانطور که در یک گفتمان، نشانهای ساخته میشود مولف نیز در اجتماع ساخته میشود و مهمتر از این مباحث، بحث مولف و تالیفش از نگاه سرمایهداری است.
در این نگاه پیش از هر چیزی بهدنبال مالک هستیم. امروزه کوچکترین چیزی که نوشته میشود مثل یک شعار تبلیغاتی، سریع ثبت میشود. این عقده و وسواس مالکیت در جهان سرمایهداری است و بارت معتقد است که مالکیت در نوشتن یک امر اعتباری است و متن خودش بینامتن است چون آنچه من میگویم حتما رد پایی از صحبت افراد دیگر را با خود به همراه دارد.
این استاد دانشگاه در بخش دیگر صحبتهایش با اشاره به دیدگاه بارت در مقاله «مرگ مولف»؛ زبان را کنشگر اصلی متن میداند و میگوید: آن چیزی که متن را میسازد زبان و ساختار زبانی است. حتی مولف هم در بند معذوریتها و توانمندیهای زبان است. چرا به دنبال یک مولف میگردیم، چون بهدنبال یک تفسیر و یک معنی هستیم و این مسئله بالعکس هم قابل بررسی است چرا که رابطهای دو سویه است.
بنابراین بارت فردی را مولف واحد میشناسد که معنایی برای متن میداند.و البته دیدگاه بارت در این میان متناقض است، بارت با هر دوی اینها یعنی «معنی و تفسیر واحد» و «مولف واحد» مخالف است. جالب این است که بارت در اواخر مقاله به منتقد اشاره میکند و میگوید منتقد هم میتواند همان سلطهای که مولف میخواهد بر اثرش داشته باشد بر آن اثر داشته باشد. در این حالت منتقد بعضی اوقات کاسه از آش داغتر متن میشود و میگوید تفسیر من تفسیر درست از متن است و چیزی جز این نیست.
پس رابطه نویسنده و منتقد درست مثل رابطه تفسیر با نگارش است، همانطور که تفسیر واحد و متن واحد داریم، یک نویسنده داریم و یک منتقد. پس منتقد و نویسنده به مفهوم کلاسیک سعی در محدود کردن و تسلط یافتن بر متن را دارند.
دکتر نجومیان با اشاره به بخش پایانی مقاله بارت در مورد جایگاه خواننده میگوید: بارت در پایان مقاله به جای ارائه تعریف از مولف در واقع خواننده را معرفی میکند و میگوید مرگ مولف برابر با تولد خواننده است چرا که معنا در مبداء متن نیست و در مقصد متن است. پس اگر مبدا را مولف و مقصد را خواننده بدانیم معنا در مقصد شکل میگیرد.