این لحظههای آخر حتی دلتنگی هم به سراغشان آمده است، اما پیرمرد بیاعتنا به دل دل مردن بچهها، لباسهایش را ریخته توی کیف مشکی رنگی که یادگار سفر مکه است. شاید مثل همان روزی که دوست و همکار 50 سالهاش چمدان خاطراتش را بست و رفت گوشه سالمندان.
پیرمرد نشسته روی تخت همیشگیاش و به جایی فکر میکند که از فردا قرار است برای تن رنجور و خستهاش از درد کهنسالی، پناه شود یا شاید هم سقفی برای گذران روزهای نسیان و فراموشی! پیرمرد خودش هم نمیداند.
تنها چیزی که این روزها بیشتر از همه برایش مشهود است، سالخوردههای پارک هستند که انگار هر روز بیشتر میشوند. پیرمرد روزنامه نمیخواند، با آمارها بیگانه است. نمیداند در ایران هر 20 تا 30 سال یکبار، جمعیت سالمند دو برابر میشود و در فرانسه هر 115 سال یکبار! در دنیای آمارها، اما حقیقت معنا میشود و پیرمرد این فاصله را میفهمد.
فاصلهای که مساوی است با تفاوت در توان جوامع برای پذیرش جمعیت سالمند. پیرمرد امروز جزو جمعیت پنج میلیون نفری سالمندان کشور است و بچههایش جزو 30 میلیون سالمند سال 1430! بچهها هم این را نمیدانند.
سالمندی یک فرایند اجتنابناپذیر برای همه افراد جامعه است. براساس تعریف سازمان بهداشت جهانی، سالخوردگی به معنای فرسودگی ساختمان ارگانیسم بدن است که بر اثر دخالت زمان بهوجود میآید. اما فرسودگی که دلیل ناتوانی نیست.
اما یک نگاه به صفحه آگهیهای روزنامهها مساوی است با کشف یک رابطه ساده: بالا رفتن تعداد سالمندان در جامعه و ارتباط مستقیم آن با افزایش تعداد خانههای نگهداری و مراقبت از سالمندان.
پشت کادرهای کوچک آگهیها دنیایی از نشانهها پنهان است، باور کنید. نادعلی، مدیر یکی از آسایشگاههای سالمندان در اینباره میگوید: افزایش خانههای سالمندان در سطح شهرها براساس رابطه عرضه و تقاضا امکانپذیر شده است و قطعا اگر درخواست خانوادهها نباشد به تعداد این خانههای نگهداری از سالمندان اضافه نمیشود.
از این نظر جامعه موظف است شرایط و امکانات مناسب برای رفع نیازها و خواستههای سالمندان و در نتیجه تامین رفاه و سلامت آنها را فراهم کند. بر این اساس احداث مراکز شبانهروزی مراقبت و نگهداری از سالمندانی که به هر دلیلی از امکان زندگی در جمع یک خانواده برخوردار نیستند، یکی از اولویتهای اصلی سازمانهایی نظیر بهزیستی است.
اما نادعلی در ادامه با اشاره به امکانات وسوسهکننده موجود در آسایشگاهها و خانههای نگهداری سالمندان میگوید: خدمات مختلفی در این موسسات ارائه میشود که با توجه به نیازهای قشر سالمند برنامهریزی شدهاند، خدماتی نظیر رسیدگی به بهداشت، سلامت و درمان، توانبخشی، فیزیوتراپی و انواع خدمات روانشناسی. همینطور کنترل وضعیت تغذیه سالمندان و ایجاد شرایط استاندارد و ایمن در تفریح و ورزش.
سیدمحسن موسوی، مدرس دانشگاه و مددکار اجتماعی در اینباره میگوید: با تبدیل شدن خانوادههای گسترده به هستهای، والدین گمان میکنند زودتر از آن که باید از جریان زندگی و فرزندانشان کنار گذاشته شدهاند، همین مسئله موجب کاهش اعتماد به نفس آنها و استقبالشان از این حس میشود که دیگر پیر شدهاند و موجودی اضافی و دست و پا گیرند.
فرشته علیزاده، کارشناس ارشد جامعهشناسی نیز معتقد است: خانوادههای هستهای محصول دنیای ماشینی و مدرن هستند که بر اثر تغییر در مناسبات اجتماعی مثل وضعیت اقتصادی، کاری و در نتیجه به وجود آمدن رابطهای جدید با نام کار ماشینی شکل گرفتهاند.
این تغییر از خانوادههای گسترده به هستهای به نحوی است که در آن محیط خانه تنها پذیرای پدر، مادر و فرزند یا فرزندان آنهاست. در این سیستم تعریفی برای حضور پدربزرگها و مادربزرگها ارائه نشده است. این استقلال در تمامی روابط خانوادگی نمود پیدا میکند و کمتوجهی به سالمندان یک خانواده نیز از همین نوع است.
در این میان مشغلههای زندگی ماشینی باعث میشوند نگهداری از سالمندان به معضلی بزرگ برای خانوادهها تبدیل شود. معضلی که با سپردن سالمندان به خانههای سالمند رفع میشود.
در هر حال کارشناسان علم روانشناسی براین باورند که بسیاری از سالمندان از اختلالات روانی سالمندی رنج میبرند؛ از این نظر مهمترین عامل اختلالات روانی در سالمندان زمانی بوجود میآید که به خانههای سالمندان سپرده میشوند.
کابوس وحشتناک تنهایی در خانههای سالمندان تنها شاید اولین تصویری است که بر ذهن جماعت سالخورده مینشیند؛ تصویری که با سایه کردن غروب روی سقف آسمان شروع میشود و به سکوتی که آهسته و آرام داخل آسایشگاه پرسه میزند ختم میشود؛ تصویری که در تمام روزها تکرار میشود، بیهیچ تغییری!
از دست دادن حس ارزشمندی، چیزی است که بسیاری از ساکنان خانههای سالمندان به آن رسیدهاند؛ موضوعی که در کنار نیاز به دوست داشته شدن، محبت دیدن و ایجاد یک تعامل با فرزندان و نوهها جزو اصلیترین خواستههای سالمندان به شمار میآید و بیتوجهی به آنها سلامت روانی قشر سالمند را به خطر میاندازد.
با این حال خانههای سالمندان همیشه هم به عنوان نهاده
ایی ناخوشایند، محصول دنیای ماشینی و شهری امروز به حساب نمیآیند. در این میان عدهای هم براین باورند که در نگرشی جدید به کارکرد آسایشگاههای سالمندان آنها به نیاز واقعی خود سالمندان تبدیل شدهاند. نیاز به زندگی در شرایطی بهتر و سالمتر. برای مثال دسترسی سریع به پزشک در مواقع اضطراری در بسیاری از خیابانهای شلوغ و پر ترافیک با اتلاف وقت زیادی همراه میشود.
در حالیکه یک سالمند با زندگی در یک آسایشگاه استاندارد از امکان دریافت خدمات اورژانسی به موقع برخوردار است. بحث تغذیه صحیح جماعت سالمند، یکی دیگر از مزایای زندگی در خانههای سالمندان است؛ چراکه آنها به غذاهایی نیاز دارند که عموما با غذای کودکان و بزرگسالان یعنی نوهها و فرزندانشان متفاوت است. از این نظر با افزایش سن نیاز به انرژی کاهش مییابد، اما همزمان با کاهش نیاز به انرژی به دلیل کم شدن فعالیتهای فیزیکی، نیاز به مواد مغزی بالا میرود.
به هرحال ادعای اینکه خانههای سالمندان هم میتوانند جای خوبی باشند، نیاز به رضایت ساکنان دائمی آنها دارد؛ سالخوردگانی که انگار هر روز بیحوصلهتر میشوند از دیروز.