سریالهایی که با پخش هر شبه خیابانها را خلوت میکنند و حتی در پارکهای عمومی، همه را روی صندلی و روبهروی مونیتور بزرگ پارک، سر ساعت مقرر به تماشای سریال مینشانند و صرفنظر از محتوایشان، نوعی اعتیاد و وابستگی در مخاطب ایجاد کرده و مثل قانون شرطی پاوولف او را نا خود آگاه وادار میکنند با حرکت عقربههای ساعت روی یک عدد، سراغ تلویزیون رفته و ادامه ماجرا را ببیند.
تا امروز قوانین پخش و تولید در سیما بر این مدار میچرخید که هر شبکه، هفتهای یک سریال را در ساعتی مشخص، به تناسب مخاطبان آن در لیست برنامههای کنداکتور قرارمی داد، اما براساس بدعت گذاریهای جدید به تازگی چند شبکه، بهطور همزمان تصمیم به پخش مجموعههای نمایشی بهصورت یک شب در میان گرفتهاند.
این تصمیم هر چند به لحاظ پر کردن خلاء سریالهای هر شبه با به کارگیری نوعی روش تداوم حسی در افزایش مخاطبین مؤثر است ( چرا که تجربه ثابت کرده است هر سریالی اعم از طنز یا اجتماعی و.. وقتی هر شب پخش میشود صرفنظر از کیفیت و محتوای آن، طیفهای مختلفی از مخاطبین را جذب خواهد کرد )؛ اما از سوی دیگر تمایل چند شبکه مختلف به ایجاد این روند به نحوی نگرانکننده است چرا که اگر این سریالها در مخاطب ایجاد کشش و جذابیت لازم را نکنند و فاقد مولفههایی مناسب برای همه سلیقهها باشند سبب سردر گمی مخاطبی میشوند که به هر دلیلی، تماشای تلویزیون را در آن ساعت برای پر کردن اوقات فراغت خود انتخاب کرده ومجبور است برای گذران وقت، سریالی را ببیند که با سلیقه او جور در نمیآید.
به این ترتیب با کم شدن تنوع در پخش مجموعههای نمایشی، تنوع بافت مخاطبین این رسانه جمعی هم به شکلی ناگهانی دچار افت و ریزش شده است. باید گفت، هر چند ساختار شکنی و به کار گیری روشهای جدید در پخش و ایجاد تغییر، حرکت دلچسبی است اما در پس زمینه هر تغییر وجود فکری سنجیده و حساب شده لازم است تا حاصل آن تغییر کارکرد مناسبی داشته باشد.