گرچه این تعریف از محله بیشتر تاکید بر جنبه کالبدی و فیزیکی آن دارد اما با بررسیهای تحلیلی میتوان به کارکردهای دیگر آن دست یافت.
با نگاهی به سیر تاریخی شکل گیری شهرها و زندگی شهرنشینی میتوان محلهها را همواره نقطه عطف شهرها و هسته اولیه شکلگیری و توسعه آنها در دوران گذشته و حال دانست که با پیوستن آنها به یکدیگر علاوه بر شکل گیری شهر، توسعههای زیادی بر این پایه اتفاق میافتد که نمونه آن در کشورمان قابل شناسایی است.
ضرورت شناخت و شاخصها
معمولا برای شناسایی محلهها به شاخصهها و عناصر کالبدی نیاز است که ابتدا باید از جاهای کوچک مثل سکونت با الهام از ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و حتی تکنولوژیکی(فنی) ساکنان شروع کرد و بعد به کار بریهای عمومی شامل مراکز تجاری محلهای(بازار)، مساجد و حمام در گذشته و شبکه دسترسی معابر توجه کرد. البته این کاربریها چون عمدتا در مراکز محله واقع شدهاند، هم مرکزیت دارند وهم دسترسیها را آسان و راحت میکنند.
گرچه در طی زمان و برحسب نیاز کم و زیاد میشوند، اما به هر صورت علاوه بر اینکه به عنوان شاخص کالبدی در محل استقرار مییابند، کارکرد اجتماعی و اقتصادی هم به همراه دارند و نیازهای مادی و معنوی ساکنان محلهها را در طول شبانه روز تامین میکنند.
رفتارهای اجتماعی نیز بر اساس همین تعاملات تنظیم و کنترل میشوند که مجموعه آنها در بستر عناصر کالبدی هویت محله را میسازند و احساس تعلق خاطر و دلبستگیها، پایداری و سرزندگی و نشاط را در محلهها افزایش میدهند.
اصطلاح هم محلهای یا حتی بچه محل نیز که در محلههای شهری به واسطه مشترکات و احساس نزدیکی به یکدیگر متداول شده از همین مسئله نشات میگیرد و باعث میشود تا هویت و بالندگی زندگی شهری هویدا شود و براین اساس توسعه پایدار در زندگی شهرنشینی شکل بگیرد.
ایجاد سکونتگاههای شهری نیز که به منظور تامین نیازهای رایج شهروندان و فراهم کردن زمینه امنیت و آسایش روانی ساکنان است به دنبال همین توسعه پایدار شهرها به صورت عینی و ملموس در محلهها ظاهر میشود.
پس از این موارد به این مهم بر میخوریم که آیا محلهها در شهرهای فعلی هم به همین منوال هستند یا اینکه دستخوش تغییرات و تحولات زندگی به اصطلاح مدرن شده و از اصل وجودی خود فاصله گرفتهاند؟ اگر وضع به همین ترتیب سپری شود آن وقت است که وظیفه مدیریت شهری برای بازگرداندن نقش اصلی محله در پیگیری کالبدی شهر بسیار خطیر خواهد بود و محله محور نه تنها مفهوم پیدا میکند، بلکه به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر و رویکرد اساسی در اداره شهر تلقی میشود.
حتی در مواردی که محله نقش اولیه خود را ایفا میکند باز هم مدیریت شهری برای تقویت و اثر گذاری بیشتر نیاز به وظایف بیشتر و جدیتر دارد.
برای روشن شدن موضوع و پاسخگویی به پرسشهای مطروحه ابتدا باید وضع شرایط موجود در محلهها را بررسی کرد.
امروزه شهرها به واسطه افزایش جمعیت و مهاجرت با جمعیت روز افزونی مواجهاند. به طوریکه نسبت جمعیت شهرنشین در کشور در مقایسه با گذشته دستخوش تغییرات جدی شده و بیش از 60 درصد جمعیت در شهرها ساکنند و این نسبت هم چنان به نفع شهرها در حال تغییر است.
قطعا تغییرات سریع افزایش جمعیت درون شهرها به دنبال خود تحولات اساسی در عرصه کالبدی و فضایی شهرها دارد که از اینرو شاهد تحولات و دگرگونی در زمینههای مختلف (سخت افزاری و نرم افزاری) هستیم.
حال اگر با نگاهی اجمالی به وضعیت شهرهای امروزی نگاهی بیندازیم میتوان نتیجه گرفت که محلهها در عرصه کالبدی کلانشهر تهران چندان جایگاهی ندارند و در برنامه ریزیها به آن توجهی نشدهاست و این امر با توجه به رشد و توسعه کالبدی مزید بر علت شده و محلهها را دچار از هم گسیختگی و آشفتگی کردهاست. در چنین شرایطی وظایف به عهده مدیریت شهری است که با تدابیر خود علاوه بر بازیابی نقش گذشته محلهها بر شرایط جدید و آینده فائق آیند و از این ظرفیت و پتانسیل در اداره بهتر شهر بهره ببرند.
گام آخر
همانطور که اشاره شد محله به عنوان کوچکترین واحد تقسیمات شهری باید مبنای اصلی برنامه ریزی شهری قرار بگیرد تا برای رسیدن به مقاصد اصلی و تحقق نگرش محله محوری اهداف موجود سمت و سو بگیرد.
در گام بعدی باید ساختار متناسب برای دستیابی به آنها طراحی کرد، از مکانیزم و ظرفیتهای قانونی مانند شورای اسلامی شهر، شورایاری و هیات امنای مساجد، تشکلهای غیر دولتی به عنوان بازوان اجرایی بهره برد. گام دیگر برای نهادینه کردن و تحقق محله محوری طرحهای شهر سازی و مطالعات شهری است که میتواند به عنوان توسعه آتی و برنامه ریزی و ساماندهی وضع موجود به کار رود.
مشارکت دادن همه عوامل واگذاری امور محلی به مردم و باورکردن ساکنان محله به ویژه قشر جوان برای اداره برخی از خدمات محلهای مانند پارک، خانهفرهنگ و ... و تقویت آنها میتواند تاثیرگذار باشد.