سرمایه گرانقدر انقلاب
روزنامه رسالت در سرمقاله خود به قلم حبیبالله عسگراولادی نوشته است: با کمال تاسف در خبرها خواندم برادر عزیز و بزرگوارم جناب حجتالاسلام والمسلمین خاتمی روز جمعه گذشته به هنگام حضور در پای صندوق رای در پاسخ به سؤال خبرنگاری فرمودند:« ما دیگر پیر و بازنشسته شدیم.»
خوب است به این بهانه چند کلمهای درددل کنم. به نظر میرسد بازنشستگی در حوزه سیاست برای رجال مذهبی و سیاسی ایران، با توجه به آرمانها و اهداف انقلاب و امام(ره) و وظایف خطیری که به عهده رهبران امروز جامعه اسلامی ما است، معنا ندارد و نوعی ترک تکلیف را تداعی میکند.
پیش از این هم برخی دوستان ما به همین معنا تفوه کردند که باید مشفقانه گفت: این مسیر درستی نیست.
حضور درحوزه سیاست بهویژه برای علما که وارث انبیای الهی هستند در فرهنگ و ممشای امام خمینی(ره) جایگاه ویژهای دارد و گریزی از آن نیست. انتخابات صحنه رقابت برای خدمت به اسلام و کشور است. برد و باخت و صفر و صد در آن معنا ندارد.
عسگراولادی در ادامه آورده است:مسیر حرکت در حوزه سیاست، پرسنگلاخ است،ما همگی باید به عمق و ژرفای مشارکت سیاسی بیفزاییم.
در حقیقت تقویت جمهوریت نظام یک تکلیف است، آنان که به انتظار آن نشستهاند که روزی مشروعیت مردم نظام روبه افول رود و با ذبح جمهوریت نظام بساط استبداد را در این کشور با حمایت خارجی برپا کنند، خواب روزهایی را میبینند که مردم حمایت خود را از نظام به پایینترین سطح تقلیل دهند.
برخی بدخواهان پروژه انزوای سیاسی و بازنشستگی رهبران مردمی نظام را طراحی کردند. حضور در صحنه سیاسی به معنای رئیسجمهور شدن یا وزیر شدن و وکیل شدن نیست، سربازی کردن برای نظام مقدس جمهوری اسلامی تا آخرین نفس در حوزه سیاست ولو آنکه از قدرت در صحنه اجرا یا تقنین حظی نداشته باشیم چیزی است که به نظر میرسد مورد رضای خدا و حضرت ولیعصر (عج) است. آقای خاتمی از چهرههای خدوم، مصمم، پیگیر، دلسوز، با خلقوخوی معتدل و از سرمایههای گرانقدر انقلاب در حوزه سیاست است، پیری و بازنشستگی برای او پسندیده نیست.
شکست گرم، پیروزی سرد
روزنامه اعتماد در سرمقاله خود که آن را به تحلیل انتخابات اختصاص داده، آورده است: در اینکه اصلاحطلبان در انتخابات دوره هشتم مجلس شکست خوردند شکی نیست، اگر این شکست را ناشی از رویگردانی اکثریت مردم از ایشان ندانیم و به دلایلی چون نابرابر بودن فضای انتخاباتی و ردصلاحیتهای گسترده چهرههای صاحب رأی اصلاحات استناد کنیم، در آن صورت وجههای دیگر از شکست خودنمایی میکند که در نوع خود یک هزیمت سخت و تاریخی است و اسباب تأسف و تأثر را فراهم میسازد. اصلاحطلبان در انتخابات اخیر نتوانستند شرایط کلی و پیرامونی سیاسی را تغییر داده و رقیب را وادار به رعایت حداقلی از شرایط معمول و متعارف کنند.
این روزنامه در ادامه میافزاید: راستی محافظهکاران در چه چیزی پیروز شدهاند و از چه کسی و در راه کدام هدف از رقیب سبقت جستهاند؟ در همه جای جهان شکستها و پیروزیهای سیاسی حاوی معانی و اثرات مشخص سیاسی، اجتماعی است، وقتی در ایتالیا حزب برلوسکونی پیروز میشود در سیاست خارجی نزدیکی به آمریکا و در سیاست داخلی توسعه اقتصادی در دستور کار قرار میگیرد و همه طرفها اعم از مردم و دولتها با یک پدیده نوظهور روبهرو نمیشوند.
در انگلیس پیروزی حزب محافظهکار یا حزب کارگر هم معانی نسبتاً دقیق خود را دارد و در فرانسه و آمریکا و هند و ژاپن هم تقریباً وضع به همین منوال است. اما حداقل در حال حاضر در کشور ما مشخص نیست که پیروزی اصولگرایان در عمل چه نتایج مشخصی به بار میآورد؟
رأی به رادیکالیسم
روزنامه سیاست روز نیز اینچنین به انتخابات مجلس هشتم نگریسته است: انتخابات مجلس هشتم هم رأی به رادیکالیسم بود و هم رأی به محو آن. این حکم معرفت شناسانه که ظاهرا پارادوکسیکال مینمایاند، فیالواقع در لایههای پراتیک اجتماعی خود، معنای موسعی را یدک میکشد. در انتخابات مجلس هشتم، رادیکالیسم جناح دوم خرداد، رأی نیاورد.
از این امر شاید اینچنین تاویل شود که جامعه از رادیکالیسم بیزار است، اما رأی به اصولگرایان چه میشود؟ آیا اصولگرایان در معنای لیبرالی که جناح چپ به آن نظر دارد «معتدل» و «میانهرو» محسوب میشوند؟ واضح است که چنین نیست و اصولگرایان در باب مسائل ایدئولوژیک و سطوح سیاست داخلی و خارجی، رادیکالترین مواضع را دارند. بنابراین آنچه که باید مدنظر قرار گیرد رأی به مبانی هویتیای است که رادیکالیسم اصولگرایانه بر شالوده آن استوار میشود و این مبانی هویتی درست نقطه مقابل چارچوب تئوریکی است که رادیکالیسم دوم خرداد ازآن منبعث میگردد.
نزدیکی اصلاحطلبان معتدل و اصولگرایان
روزنامه کیهان با اشاره به شکست جناح دوم خرداد و معرفی کردن افراد افراطی به عنوان عامل این شکست نوشته است: چرا اصلاحطلبان معتقد به مبانی و اصول انقلاب و نظام مانند مجنون از «ناقه ناهمراه» پیاده نمیشوند و به پای خود راه کوی لیلی را پیش نمیگیرند. شاید جدایی از افراد و گروههایی که سالها در کنار یکدیگر بوده و به عنوان دو روح در یک بدن شناخته شدهاند برایشان تلخ و ناگوار است! و تصور میکنند در ادامه راه میتوانند این ناقه ناهمراه را با خود همراه سازند و راه پیشروی را هموار.
کیهان در ادامه مینویسد: چاره چیست؟... چاره کار دلکندن اصلاحطلبان معتقد به مبانی و اصول از همراهان ناهمدل خویش است. داروی این نسخه اگر چه ممکن است که تلخ باشد ولی به یقین «شفا» در پی دارد و صد البته. قرصهای مسکن، هر چند برای مدتی کوتاه درد را تسکین میدهند،اما نه فقط جای داروی شفابخش تلخ را نمیگیرند، بلکه بر شدت بیماری نیز میافزایند. در میان طیف یاد شده از اصلاحطلبان – منظور سردمداران این جبهه است و نه بدنه آن- افراد و شخصیتهای خوش سابقه، کارآمد و صاحب اندیشهای وجود دارند که چنانچه از ناقه مجنون فرود آیند بر ظرفیت و کارآمدی نظام، مخصوصا در شرایط کنونی، به یقین میافزایند.
استفاده رقیب از همه امکانات
روزنامه کارگزاران نیز به موضوع انتخابات مجلس هشتم پرداخته و موارد زیر را به عنوان دلایل شکست اصلاحطلبان بر شمرده و نوشته است:
1 - یکدست بودن مجریان و ناظران انتخابات بدون حضور ناظران بیطرفی که وابستگی به جریان رقیب داشته باشند و یا حداقل با جریان برگزارکننده انتخابات همسو نباشند. همین امر در چینش مسئولین صندوقها، نحوه شمارش آرای ماخوذه و عدم دقت نسبت به آرای طیف مقابل و تغییرات آرای جریان خودی بسیار موثر است و میتواند حوادث مهمی را سبب شود. به عبارت دیگر میتوان گفت در این دوره از انتخابات مجلس همسویی نهادهای مجری و ناظر در فرآیند رأیگیری پدیدهای بینظیر در تاریخ جمهوری اسلامی بود.
2 - بهرهمندی و بهرهگیری اصولگرایان یا جریان موسوم به راست از حمایت بخشهای مختلف حاکمیت از جمله تفسیر به رأی کردن نظرات تشویقگرایانه مقام معظم رهبری برای شرکت همگانی در انتخابات و انعکاس همهجانبه بیانات و نوشتار مسئولین اجرایی، تقنینی نظام جمهوری اسلامی با ابزارهای مختلف سمعی و بصری، الکترونیکی و مخابراتی (SMS) در تیراژ بسیار وسیع و با استفاده از امکانات دولتی. این بهرهگیریها از سخنان رئیس جمهور و رئیس مجلس شورای اسلامی در حالی صورت گرفت که بایستی این دو مقام عالیرتبه در برخورد با جریانات وگروههای سیاسی عدالت را رعایت کرده و نسبت به حقوق همه رقیبان اهتمام ورزند.
رای به ناکارآمدی اصلاحطلبان
روزنامه جامجم نوشت : رای مردم به اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم در واقع رای به ناکارآمدی اصلاحطلبان بود، به طوری که این جریان با وجود تلاش زیادی که برای پیروزی در انتخابات کرد،اما نتوانست اکثریت مجلس هشتم را به دست بگیرد و کرسیهای مجلس را از آن خود کند.
مقایسه آماری راهیافتگان به مجلس هشتم و آسیبشناسی عدم موفقیت اصلاحطلبان در این دوره از انتخابات نشان میدهد که راهبرد انتخاباتی اصلاحطلبان به خصوص حزب اعتمادملی در این دوره از انتخابات جواب نداد و با این که آقای کروبی رئیس این جزب بارها به نفی جریانهای تندرو پرداخته بود و در انتخابات ریاستجمهوری وعده داده بود که در صورت پیروزی به هر نفر ماهانه 50 هزار تومان پرداخت خواهد کرد،ولی دیدیم که مردم اقبالی به این حزب نشان ندادند.
با تعمق در این موضوع میتوان دریافت که عدم موفقیت این گروه صرفنظر از کارنامه و عملکرد گذشته آنها در دودستگی و اختلافی است که بین حزب اعتمادملی و مشارکتیها رخ داد و همین عامل باعث شد اقبال مردم به این جریان کمتر باشد.
در واقع میتوان گفت که 2 نقصان جدی اصلاحطلبان را به سوی شکست هدایت کرد و آن نداشتن انسجام اختلاف و دو دستگی و افراطگریهای این جریان بود.
کو گوش شنوا؟
روزنامه اعتمادملی با اشاره به اینکه مسئولان دولتی به انتقادها توجه ندارند مینویسد:باوجود آنکه این روزها بسیاری از دولتمردان کم طاقت شدهاند و به لطایف الحیل سعی میکنند با ردیف کردن اتهامات رنگارنگ منتقدان را به عنوان نیروهای خبیثی به جامعه معرفی کنند که کمر به شکست دولت بستهاند اما کیست که نداند این استراتژی تلاش برای سرپوش گذاردن بر ناکارآمدی و عدم پذیرش خطاهایی است که هزینههایی گزاف به کشور تحمیل کرده است.
اوضاع نابسامان اقتصادی و تصمیمگیریهای ناگهانی و غیرکارشناسی در دو سال و نیم گذشته اکنون چنان رخ نموده که به رغم فضای شبهه افکنانهای که از سوی برخی صاحبان قدرت علیه منتقدان پدید آمده است، مشفقان و دلسوزان انقلاب و نظام سکوت را جایز نمیدانند.
در این مقاله آمده است:به هر حال به نظر میآید چنانچه گوش شنوایی برای پذیرش عملی این انتقادها بین دولتمردان نباشد و انتقادهای بزرگواران و عالی رتبگان سیاسی، مذهبی و فرهنگی کشور که این روزها فزونی یافته در چارچوب همان استراتژی بیاعتنایی دولت به منتقدان تعبیر و تفسیر شود، بیتردید روزهای خوبی نه در انتظار مردم خواهد بود و نه در انتظار کسانی که اتکا به پول بادآورده نفت آنها را مدهوش و دچار ناشنوایی و لجبازی مزمن کرده است.