شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۶:۱۵
۰ نفر

300 هزار خانه مسکونی در تهران خالی است و این در حالی است که بیشتر مردم تهران دربه‌در به دنبال پیدا کردن دوتا اتاق خالی برای زندگی هستند

برآوردهای تخمینی اعضای اتحادیه املاک استان تهران نشان می‌دهد که تعداد واحدهای مسکونی خالی از سکنه در تهران از یک میلیون واحد در سال‌های پیش به 300 هزار واحد مسکونی خالی در سال‌جاری کاهش یافته است، این به آن معنی است که هنوز
 300 هزار خانه هست که دست مردم به آن نمی‌رسد.

کارشناسان  از رونق نسبی و تدریجی خرید و فروش و افزایش عرضه واحدهای استیجاری در شهر تهران خبر می‌دهند. جالب است بدانید که این آمارها را خسروی – رئیس اتحادیه املاک تهران – داده و همچنین مژده داده است که: «به زودی رکود در بخش مسکن نسبت به سال پیش کاهش خواهد یافت و با بهبود تدریجی شرایط کلان اقتصادی و گردش نقدینگی و کسب و کار شاهد افزایش معاملات خواهیم بود.»

اما با این حال هنوز مشکل مسکن و تعداد مستأجران رو به ازدیاد است.این گزارش به مشکل مسکن و افزایش  بی‌رویه اجاره یک آپارتمان نقلی در جاهای مختلف تهران می‌پردازد.

این روزها بعد از پیدا کردن همسر مناسب، تنها یک آرزوی دیگر در دل جوانان باقی می‌ماند؛ پیدا کردن مسکن مناسب؛‌ جایی دنج و کوچک که بتوانند دمی در آن بیاسایند؛ سقفی مشترک و هر چند محقر برای اینکه تلخی‌ها و شیرینی‌های زندگی را زیر آن با هم قسمت کنند. خانه‌ای که پیدا کردنش با رشد سرسام‌آور قیمت مسکن و بالا رفتن اجاره‌ها، حالا دیگر جزو محالات است.

ابتدای گزارش یادمان افتاد روزهای اول زندگی مشترک‌مان؛ آن روزها که برای اجاره یک خانه نقلی، هزار و یک وام گرفته بودیم و با سرمایه اندکمان از این خیابان به آن خیابان دنبال خانه می‌گشتیم. آن موقع فکر می‌کردیم سخت‌ترین کار دنیا را می‌کنیم. می‌خواستیم با 10 میلیون تومان پول پیش، در یک محله کمی تا قسمتی آبرومند خانه‌ای با متراژ 60-50 متر پیدا کنیم. اما حالا بعد از 2 سال وقتی برای تهیه گزارش پا به همان بنگاه‌ها می‌گذاریم و از حال و روز خانه‌ها می‌پرسیم، می‌بینیم سخت‌ترین کار دنیا را جوانان سال 87 می‌کنند؛ آنها که با جیب خالی و حمایت اندک خانواده، تصمیم به ازدواج و پیدا کردن سرپناه می‌گیرند.

جدال با حداقل‌ها

گفتیم از جنوبی‌ترین منطقه تهران شروع کنیم، ببینیم برای داشتن حداقل‌ها چقدر پول لازم است. جوانان سال 87 حالا با این محدود شدن وام دادن‌ها و فشار اقتصادی‌ای که روی خانواده‌هاست، چقدر باید پول داشته باشند تا بتوانند حداقل‌ها را اجاره کنند؛ یک اتاق با یک سقف و یک سرویس بهداشتی؟

اینجا شهرک شهید رجایی است؛ شهرکی واقع در دولت‌آباد شهرری؛ جایی که باید برای اجاره یک خانه 60 متری قدیمی‌ساز با حمام و دستشویی مشترک واقع در یک کوچه تنگ و کثیف، 5 میلیون تومان پول پیش داشت.

به جوانک بنگاهی گفتیم یک زوج جوانیم و دست و بالمان خالی است، نقلی‌ترین خانه‌ای را که می‌شود گرفت با ارزان‌ترین قیمت برایمان پیدا کن. ا و گفت: چقدر پول پیش دارید؟ گفتیم: 3 میلیون تومان، به‌مان خندید و گفت: شما باید بروید و پارسال بیایید! ارزان‌ترین خانه‌ ای که داریم، یک خانه قدیمی است که یک اتاق دارد. صاحبش می‌گوید 5 میلیون، ماهی 100 تومان. گفت البته این خانه خیلی قدیمی است و اگر می‌توانید زندگی کنید به آن فکر کنید. گفت همین قیمت یک خانه جدیدسازتر دارم که آن برای شما مناسب‌تر است اما یک مشکل کوچک دارد؛ دستشویی و حمامش با بقیه همسایه‌ها مشترک است. دیدیم انگار چاره‌ای نیست، گفتیم که همین خانه‌ها را می‌بینیم.

خانه اشتراکی

خانه در محله‌ باروت‌کوبی، کوچه کاوند شرقی بود؛ محله‌ای شلوغ با انبوه آدم‌های توی خیابان. بیشتر خانه‌ها  کوچک بودند. آنجا مردم انگار با هم صمیمی‌تر بودند و از حال و هوای هم باخبرتر. به خانه مورد نظر رسیدیم. در باز بود. زنگ زدیم. سایه‌ای از آن سوی پرده به سمت اف‌اف رفت. صدایی از توی اف‌اف گفت: شما؟ گفتیم: برای دیدن خانه آمده‌ایم. سایه به سمت دیگر رفت و چادر سر کرد. صاحبخانه شروع کرد به تعریف از خانه و گفت: برای پسر خودم ساخته‌ام، همه چیزش درست و حسابی است. ببینید خوشتان می‌آید. فقط چون با هم خیلی صمیمی بودیم، دیگر دستشویی و حمام برایش نگذاشتیم.

قیمتش مناسب است؛ باور کنید. زیر قیمت منطقه است. کل خانه تشکیل شده بود از یک دالان دراز که به یک حیاط کوچک می‌رسید. آن سوی حیاط 2اتاق بسیار قدیمی‌ساز بود و روی آنها یک اتاق جدیدتر. پله‌های فلزی مارپیچ زنگ زده به اتاق بالایی راه می‌یافتند. اتاق بالایی انگار همان خانه رویایی ما بود. زن صاحبخانه گفت: دستشویی و حمام داخل حیاط است، کل خانه هم ظاهر و باطن همین است. به صاحبخانه گفتیم :  فکر می‌کنیم و سریع بیرون ‌آمدیم.

خانه‌ای برای مارمولک‌ها

خانه بعدی در خیابان ایران خودروست- خیابانی پت و پهن و نسبتا خلوت- و باز هم یک دالان دراز که سر در آن را با پرده‌ای کهنه و کثیف زینت داده‌اند. صاحبخانه مرد نسبتا جوانی است که با عرقگیر و شلوار خانه دم در می‌آید. نمی‌دانم چرا مرد فکر می‌کند که ما از اعتیادش خبر داریم. چون مرتب قسم می‌خورد که معتاد نیست و همسایه معتادش باعث بدنامی او شده است. 2 اتاق کناری را اجاره می‌دهد؛ اتاق‌هایی کثیف با درهای پوسیده که در آنها انواع و اقسام جانورها به چشم می‌خورند. خانه تاریک و نمور است و آدم از تنها ماندن در آن وحشت می‌کند. در همین هنگام مادر جوان هم از راه می‌رسد و چپ چپ نگاهمان می‌کند. ماشین‌مان را دم در دیده است و به خانه دیدن ما شک کرده. فوری می‌گوییم خانه را برای خودمان نمی‌خواهیم و می‌زنیم بیرون. در حالی که احساس می‌کنیم سیلی از انواع جانورهای ریز و درشت دارند از تنمان بالا می‌روند.

 جایی برای ایستاده خوابیدن

گفتیم با پایین آوردن متراژ مورد نظرمان شاید بتوانیم با همین قیمت خانه‌ای در جای بهتری از تهران پیدا کنیم؛ این شد که رفتیم سراغ آگهی‌های روزنامه.

خانه اول یک سوئیت 20متری بود در خیابان مطهری. صاحبخانه اصرار داشت که جا برای ما کوچک است اما ما گفتیم هر طور شده می‌خواهیم خانه را ببینم چون چاره نداریم و بودجه‌مان محدود است. خانه شامل یک اتاق تر و تمیز 20 متری بود با یک آشپزخانه قوطی کبریتی. شکر خدا حمام و دستشویی هم داشت اما حمام و دستشویی‌اش با هم یکی بود. با این حال، یک مشکل  اساسی وجود داشت؛ جا برای نفس کشیدن نبود و هیچ‌کدام از وسایلمان داخل خانه جا نمی‌شد. با همه این حرف‌ها گفتیم اگر قیمت مناسب باشد رویش فکر می‌کنیم. صاحبخانه گفت برای این اتاق 20 متری، 6 میلیون پول پیش و ماهی 200 هزار تومان کرایه می‌خواهد. در حالی که دهانمان از تعجب باز مانده بود از خانه بیرون آمدیم.

خانه بعدی یک آپارتمان 30 متری بود در محله تهرانپارس. هال بسیار کوچکی داشت حدود 12 متر مربع که یک دست مبل هم در آن جا نمی‌شد. یک اتاق 6 متری هم داشت که بیشتر شبیه انباری بود تا اتاق. صاحبخانه با 7 میلیون پول پیش و ماهی 50 هزار تومان، خانه را اجاره می‌داد. خانه بعدی یک خانه 40 متری در محله اسکندری جنوبی بود؛ جایی شلوغ و پرسروصدا که اهالی از عبور ماشین‌ها خواب راحت نداشتند. این خانه به نسبت قابل‌تحمل‌تر بود؛ هرچند جایی برای  مهمان‌های عروس و داماد نداشت. با این ‌حال یک اتاق خواب 10 متری داشت که یک تختخواب جمع و جور در آن جا می‌شد. صاحبخانه برای این خانه نقلی، 4میلیون پول پیش و ماهی 300 هزار تومان اجاره می‌خواست.

جای خوب، متراژ خوب

وقتی قیمت خانه‌های متراژ پایین و جنوب شهر را دیدیم، با خود گفتیم برای گرفتن خانه‌ای با متراژ معمولی در شمال شهر چقدر باید هزینه کرد؟
خانه اول یک آپارتمان 60 متری شیک واقع در خیابان کامرانیه بود؛  آپارتمانی یک‌خوابه که در طبقه اول یک ساختمان 4 طبقه واقع شده بود؛ خانه‌ای بسیار شیک و زیبا که جان می‌داد برای یک زندگی کوچک و نقلی در محله‌ای باصفا و خلوت و دور از هیاهو و آلودگی ماشین‌ها. آدم در چنین خانه‌ای، چه زندگی آرامی می‌تواند داشته باشد؛به ویژه که طبقه اول آن استخر و جکوزی هم داشت. عروس و دامادهای عزیز برای داشتن چنین خانه‌ای باید 40میلیون تومان رهن کامل بپردازند.

توقعمان را کمی پایین آوردیم و در محله تهرانپارس یک خانه 52 متری پیدا کردیم که 30 متر هال داشت و یک آشپزخانه 5 متری. برای اجاره چنین خانه‌ای هم  باید
 27 میلیون تومان پول پیش داشته باشیم.

برای از ما بهتران

بعد از گشت و گذار نا امیدانه در بازار مسکن، گفتیم برای تنوع هم که شده سری به خانه‌های بزرگ اعیانی شمال شهر بزنیم؛ خانه‌هایی که داشتن‌شان یکی از آرزوهای محال همه جوان‌های بی‌خانه دنیاست.

خانه اول یک پنت‌هاوس بود با 5 اتاق در فرمانیه با تراس‌های بسیار زیبا و رؤیایی. داخل خانه سونای اختصاصی داشت و کل مجتمع هم استخر شخصی داشت. هریک از اتاق‌ها با انواع و اقسام پرده‌ها و لوسترها تزئین شده بود. آشپزخانه‌اش مبله بود؛ یعنی گاز و مایکروفر و ماشین لباسشویی و... داشت. رهن چنین خانه‌ای برای مستاجر ثروتمندش 500 میلیون تومان آب می‌خورد. این‌جور خانه‌ها برای آدم‌های ثروتمندی است که نمی‌خواهند پولشان را با خرید ملک راکد کنند و این‌گونه است که قیمتی برابر با خرید یک خانه کوچک را برای اجاره خانه دلخواهشان می‌دهند.

خانه بعدی یک خانه 330 متری در منطقه نیاوران است؛ خانه‌ای سوپرلوکس با 4 اتاق که صاحبخانه فقط 15 میلیون تومان بابت پرده‌ها و لوسترهای خانه‌اش پرداخته است. خانه استخر و سونای اختصاصی دارد و رهن کامل آن 220 میلیون تومان است؛ ضمنا برعکس خانه‌های جنوب شهر، این خانه 5 سرویس بهداشتی داشت.

خدا را شکر، تمام گشت و گذار ما در بازار مسکن یک مسافرت کوتاه بود برای تهیه یک گزارش. خدا را شکر، ما عروس و دامادهای سال‌های گذشته بودیم وگرنه با این آشفته‌بازار مسکن و اجاره سرسام‌آور خانه‌ها، محال بود حالاحالاها بتوانیم باهم
ازدواج کنیم.

همشهری خانواده

کد خبر 51392

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز