مگر زوریخ چه خصوصیتهایی را داراست که از میان اینهمه شهر که در دنیا وجود دارد بهعنوان بهترین سکونتگاه جای خود را باز کردهاست؟ آیا میتوان روزی را آرزو کرد که تهران تبدیل به یک سکونتگاه مناسب و یا بهترین سکونتگاه در دنیا شود؟
با شناختی که از این دو شهر دارم، برخی از جنبههای زندگی را در تهران و زوریخ مرور میکنم. شاید ما در ایران امیدوار شدیم که یک شهر بزرگ کشورمان روزی شانه به شانه زوریخ بساید.
موقعیت جغرافیایی زوریخ آنچنان است که یک دریاچه وسیع و زیبا در قلب آن وجود دارد. اساسا سوئیس کشوری کوهستانی است و زوریخ شهری است دارای پستی و بلندی و رودخانه بسیار پرآبی که از میان آن میگذرد. وجود آب فراوان در این شهر موجب طراوت، سبزی و زیبایی شده است.
تهران نیز زمانی دارای رودخانه جاری (آب کرج) و فضاهای سبز و وسیع در شمال باغات شمیران بود و خارجیها تهران را شهر چنار مینامیدند. نهرها، قناتها و چشمهها در سراسر تهران جاری بودند. نام سرچشمه را میشناسید؟
تفاوت تهران و زوریخ در تخریب فضاهای سبز در تهران و نگهداری و حفاظت از آنها در زوریخ است. در تهران همه فضاهای سبز را تبدیل به جنگل آهن و سیمان کردهایم. اساس دلیل انتخاب تهران بهعنوان پایتخت، آب و هوای خوبش و فضاهای سبز آن بود. در سایه سار کوههای البرز البته تهران از برکات این دیواره مانند آب فراوان هنوز هم برخوردار است. خلاصه آنکه طبیعت نسبت به این دو شهر سخاوتمند بوده ما قدر آن را ندانستیم و در زوریخ؟
لوکوردوبوزیه آرشیتکت معروف سوئیسی که آثارش در ساحل دریاچه زوریخ قرار دارد شهر را موجودی زنده و پویا میداند که از کودکی تا بلوغ و... زندگی میکند. من تصور میکنم که شهر محصول دست ما است. همانگونه که ما مسئول تربیت فرزندان خود هستیم و نباید آنها را به حال خود رها کنیم، شهر را هم باید تربیت کنیم. برای ساختن و گسترش آنها فکر خود را به کار بیندازیم و سعی کنیم حتی المقدور برخی از مظاهر طبیعی آن را حفظ کنیم.
قوانین و مقررات در هر دو شهر وجود دارند. زندگی اجتماعی وجود این قوانین را الزامی میکند ولی در اجرای آنها تفاوت از زمین تا آسمان است. در زوریخ زباله در مبدا تفکیک میشود(در خانه، مغازه و یا کارخانه). شیشه، پلاستیک، کاغذ و مواد خطرناک مانند بطری، رادیو و تلویزیون در نقاط خاصی که در شهر تعبیه شدهاند، گذارده میشوند. مخازن جمعآوری اینگونه زبالهها که بسیار زیبا طراحی شدهاند و در محلههای گوناگون وجود دارند، نمیگذارند که شهروندان زباله را ببینند.
وسایل فلزی مانند مبل، میز و صندلی و یا تشکهای کهنه و فرسوده باید توسط صاحبان آن به مراکز ویژه حمل شوند.
زباله معمولی باید در کیسههایی که به اندازههای مختلف و از مواد تجزیه پذیر ساخته شدهاند نهاده شوند و در محلهای مخصوص قرار گیرند. این کیسهها که دارای نشان مخصوص شهرداری زوریخ هستند با قیمتهای متفاوت بر حسب اندازه آنها به فروش میرسند. رها کردن زباله در کیسههای غیراستاندارد، جریمه بسیار سنگین دارد. کیسههای غیراستاندارد باز میشوند و با بررسی آنچه داخل آن است، آدرس رهاکننده را پیدا میکنند و به سراغ او میروند. کافی است پاکتی حاوی نام و آدرس متخلف در کیسه باشد. یک اتومبیل را که زباله را درحین حرکت به خارج پرتاب کردهاست، متوقف کرده و مسافران آن را که یک خانواده خارجی بودند از سوئیس اخراج کردهاند.
منزل خارجیهایی که درخواست اقامت در زوریخ را دارند مورد بازدید قرار میگیرد تا از نظر نظم و نظافت در حد استاندارد بالای زوریخ باشد. آنها که در مجموعههای ساختمانی مانند برجکها و آپارتمانها، زندگی میکنند، پس از ساعت 10 شب حق ایجاد سروصدا ندارند. حتی دوش گرفتن بعد از این زمان ممنوع است و آنها که حیاط دارند نمیتوانند از ساعت 9 شب در باغچه خود آتش روشن کنند؛ مثلا برای کباب کردن.
روشن کردن آتش در بالای بالکن خانهها ممنوع است. محلهایی مانند منقل برای مجموعههای ساختمانی تعبیه شده است. شاید بهنظر خیلیها(حتی اروپاییها)، قوانین حاکم بر شهر زوریخ کمی سختگیرانه باشد. ولی نتیجه آن وجود شهری تمیز، ساکت و قابل زندگی است. یک روز تعطیل آخر هفته یک خانم و آقای بسیار مودب و خوشرو به در خانه من آمدند. خودشان را معرفی کردند. از شهرداری منطقه آمدهبودند. مقداری نقشه و نامه به من دادند و گفتند که قرار است خیابان جلوی خانه من تعریض و آسفالت شود. از مزاحمتهای احتمالی عذرخواهی کردند و گفتند که زمان عملیات از ساعت 9 صبح تا 4 بعدازظهر خواهد بود.
شماره تلفن خود را به من دادند که اگر مسئلهای پیش آمد و یا سؤالی داشتم به آنها مراجعه کنم. بقیه همسایهها هم همینطور. در تهران هم عینا همین مسئله تکرار شد. یکروز صبح ساعت 7 صبح با صدای خالی کردن چندین تن آجر و سیمان و رفتوآمد بولدوزر و غلتک از خواب پریدم. جلوی خانه رفتم. همسایهها جمع شده بودند. همه وحشتزده بودند. کارگران زیادی در حال کار بودند. متهها که همه اعضای وجودشان را میلرزاند با صدای فراوان در حال کار بود. از چند نفر پرسیدم چه خبر است؟ چکار میکنید؟ هیچکس نمیدانست. نه اطلاع رسانی، نه آگاهیدهی و نه توضیح... .
فقط 4 خانه از این عملیات متاثر شدند، ولی شهرداری و یا مسئول طرح حتی یک کلمه به ما توضیح نداند که نداد.
آیا نمیشود مانند زوریخ شهرداری تعدادی از همسایگان را از طرح آگاه کرده و عذرخواهی ظاهری از مزاحمتهای احتمالی به عمل آورد؟
روز دیگر نامهای از اداره برق زوریخ آمد. خبر از قطع برق در یکهفته آینده آنهم برای 2 ساعت داده بود؛ با عذرخواهی فراوان از اینکه این قطع موقتی برای انجام پارهای تعمیرات اجباری بود. در آن محل یک کامیون یخچال دار قرار میگرفت که اگر کسی محصولی خاص (مثلا آمپولها و محصولات مورد نیاز بیماران) را در خانه داشت به آن مراجعه کند و باز هم شماره تلفنی که اگر کسی قادر به حرکت نیست و در خانه مقیم است، به سراغ او بروند و در طول این مدت او را یاری دهند.
راستی چند بار در تهران تلفن و یا آب منازل بدون اطلاع و برای مدت نامعلوم قطع شده و مردم ارزش یک اطلاع دهی مختصر را نداشتهاند؟ از قطعی متوالی برق بگذریم.
شاید بتوان حل مشکل ترافیک و احداث زیرساختها مانند پارکها و اتوبانها را مرهون بودجه و زمان دانست ولی کرامت گذاشتن به شهروندان از طرف دستگاههای ذیربط هم نیاز به زمان دارد؟ نمیتوان قواعدی در این زمینه را همین امروز وضع و اجرا کرد که مردم (ارباب رجوع) در جریان آنچه در مقابل خانهشان میگذرد قرار گیرند؟
بنابراین قوانین در هر دو شهر تهران و زوریخ برای بهتر کردن شرایط زندگی شهرها کمابیش وجود دارند ولی مقامات یک شهر ارزش بیشتری برای شهروندان قائل هستند.
شهروندان علاوه بر موقعیت طبیعی و جغرافیایی، قوانین و مقررات و نحوه نگرش به شهر خود تفاوتهایی دارند. مردم زوریخ شهر را از آن خود میدانند. نسبت به آن تعصب دارند. با غرور میگویند من یک زوریخیام. شهر خود را تمیز میخواهند. در مورد آن درهمهپرسیها اظهار نظر میکنند. مثلا با احداث مترو در زوریخ مخالفت کردند و ساخته نشد. دلیل؟ شهر شلوغ میشود!
مردم ما گاه شهر را از آن خود نمیدانند. در کدام کلانشهر دنیا زباله هر روزه جمع آوری میشود و معالوصف با این همه اصرار بازهم زباله ساعت 9 شب بیرون خانه گذاشته نمیشود. بگذریم از تفکیک در مبدأ.
من و شما چند بار شاهد بیرون ریختن زباله از پنجره خودروها بودهایم؟ چند بار مقابل در پارکینگ ما یک خودرو دیگر پارک شده است؟ چند بار با صدای تخلیه آهن در نیمه شب از خواب پریدهایم و چند بار مقابل خانه و یا مغازه ما نخاله ساختمانی تخلیه شده؟
رفتار ما هیچ مناسبتی با فرهنگ غنی و گذشته با افتخار و رفتار پدران ما ندارد. من فکر میکنم، ما هم میتوانیم تهران را یکی از قابل سکونتترین شهرهای دنیا ببینیم.
چندی قبل سر کلاس این مقایسهها میان زوریخ و تهران صحبت میکردم. دانشجویی پرسید: شما چرا در زوریخ زندگی نمیکنید؟ آیا آنجا بهتر از تهران نیست؟ گفتم: هفته پیش که از زوریخ به تهران آمدم حدود 5 صبح به خانه رسیدم نیم ساعت بعد کسی زنگ خانه را زد. با تعجب به در خانه رفتم. ناگهان دستی از لای نردههای خانه 2 نان سنگک خشخاشی را به من داد. خوشآمد گفت و رفت.
ایشان یکی از همسایگان بود که میدانست من برگشتهام. من اینجا زندگی میکنم چرا که ریشه در اینجا دارم و پیوند قلبی با این مردم دارم. در تمام زوریخ کسی اول صبح به شما برکت هدیه نمیدهد. قدر این را هم باید دانست. جمله عیبش تو بگفتی هنرش نیز بگو. من یک تهرانی هستم.