ویل فرل و جان سیریلی بعد از این فیلم، دوباره در کار جدید مککی با یکدیگر همبازی شدهاند. اگر فیلم قبلی حال و هوایی کمدی ورزشی داشت، این یکی از مضمونی کمدی خانوادگی برخوردار است. «برادر ناتنی» هم موفقیت «شبهای تالادگا» را در گیشه نمایش تکرار کرد.
فرل و ریلی در فیلم نقش برائن و دیل را بازی میکنند؛ مردانی 40 ساله که نمیخواهند بزرگ شوند و هنوز مثل بچههای کوچک عمل میکنند. آنها هیچ نسبتی با هم ندارند و فقط رفتارشان مثل هم است. یک وجه مشترک دیگر آنها این است که تا به حال پایشان را از خانه بیرون نگذاشتهاند.
زمانی که مادر برائن و پدر دیل با هم ازدواج میکنند، این دو با هم برادر ناتنی میشوند. زندگی مشترک خانوادگی باعث میشود این دو برادر ناتنی صاحب یک اتاق مشترک شوند و مسائل و مشکلات خندهدار آنها هم از همین جا شروع میشود.
- ایده اصلی فیلم از کجا آمد؟
جالب است که خیلیها فیلم را با نام اصلیاش صدا نمیزنند و آن را «نابرادریهای لجوج» میشناسند. بعد از پایان کار با جان (سیریلی) در «شبهای تالادگا»، من و آدام مککی خیلی به او نزدیک شدیم و دوستی صمیمیای بین ما به وجود آمد. هر سه ما به این فکر افتادیم که میتوانیم کار کمدی دیگری هم با یکدیگر داشته باشیم و گفتیم این کار را حتماً تا یک سال دیگر انجام دهیم. جان مطمئن بود که این اتفاق خیلی سریع رخ خواهد داد.
او میگفت وقتی آدم کاری را انجام میدهد که نتیجه خیلی خوبی دارد و براساس آن با عدهای دیگر دوست صمیمی میشود، حتماً این دوستی کارهای بیشتری را برای آنها به ارمغان میآورد. از شواهد امر چنین برمیآمد که ما قرار است دوستانی همیشگی باشیم. البته در آغاز کار هیچ اتفاقی نیفتاد و ما با هیچ سوژه خوبی روبهرو نشدیم. ولی ما متعهد شدیم که دوست باقی بمانیم و در همان حال سوژههای مختلف را هم مورد بحث و بررسی قرار دهیم. سوژه «برادر ناتنی» یکی از همین سوژهها بود که همین اواخربه دستمان رسید. وقتی قصه را خواندیم دیدیم جای کار خیلی زیادی دارد. سریعاً من و آدام فیلمنامه را براساس این قصه نوشتیم.
- چطور در جلد مردی فرو رفتید که از نظر عقلی مثل یک پسر 13 ساله است؟
این نقش خیلی هم از نقشهایی که این اواخر بازی کردهام دور نیست. تنها کاری که باید انجام میدادم این بود که دوباره به آن روزها و احساسات دوران نوجوانیام برگردم. خیلی زود آن شرم و حیا و حماقتهای 13 سالگی یادم آمد و آن را جلوی دوربین بازی کردم. یکی از نکات اصلی بازیگر بودن این است که به نوعی تو هیچوقت نباید بزرگ شوی و یک جورهایی همیشه در نوجوانی و تخیل باشی. حداقلش این است که من بهعنوان یک بازیگر نمیتوانم بزرگ شوم. فکر میکنم رمز و راز موفقیت در زندگی، همین نوجوان ماندن و بزرگ نشدن است. با کمک آدام و جان نتهای خیلی زیادی برداشتیم و قصه آدمهایی را که در چنین موقعیتهایی بودند مرور کردیم. این کار هم کمک خیلی زیادی به بهتر شدن کاراکتر و بازیهای ما کرد.
- بهعنوان دو همکاری که قبل از این هم با یکدیگر کار کرده بودید، چگونه تصمیم گرفتید که موضوع و دیالوگها را بین خود تقسیم کنید؟ مثلاً چطوری جوکها را به هم پاس دادید؟
صادقانه بگویم، اصلاً به این نکته فکر نکردیم که کدامیک از ما میخواهد کدام جمله یا جوک را بگوید. احساس اصلی و کلیمان این بود که قرار است با یکدیگر بگومگو و کلکل داشته باشیم و همین مسئله بودکه خط اصلی فیلمنامه را به پیشبرد. این نکته ضرباهنگ فیلمنامه را حفظ میکرد.
حالا یک وقت ضرورت ایجاب میکرد که من چیزی را بگویم یا او. هدف اصلیمان این بود که مطمئن شویم همه چیز درصورت کلیاش خوب و معتبر و مقبول خواهد بود. در یکی از مراسمهای افتتاحیه فیلم، خیلی از مردم عادی را دیدم که میگفتند: «شما دو نفر در کنار هم خیلی بانمک و بامزه هستید و جالب است که هریک از شما، لحظههای خاص و خوب خودش را دارد.» شنیدن این جمله خیلی خشنودکننده بود. در فیلم حتی بازیهای خوب بقیه بازیگران هم به خوبی دیده میشود. بهعنوان یک بیننده هم، خیلی از تماشای فیلم لذت بردم.
- کدام بخشهای قصه براساس تجربیات شخصی و واقعی خودتان بود و فکر میکنید کدامیک از آنها بیشترین حس نوجوانی را القا میکنند؟
هم من و هم جان نوجوان هستیم! ولی خب، من هیچوقت یک شمشیر سامورایی مثل آنچه کاراکترم در فیلم دارد، نداشتم. نمیشود گفت کدام بخشها برگرفته از خاطرات خودم است. ما یک فهرست بلندبالا از اتفاقات و ماجراهایی که میتواند بانمک باشد تهیه کردیم و به دست دو کاراکتر اصلی دادیم. در دوران کودکی و نوجوانیام یک اسلحه اسباببازی داشتم که مال مجموعه فضایی «پیشتازان فضا» بود. مادرم گفته بود هیچوقت آن را به سمت کسی نشانه نگیرم. یک بار این کار را کردم و برای همیشه آن سلاح را از دست دادم. ولی این موضوع در قصه فیلم «برادر ناتنی» وجود ندارد.
- در زندگی واقعی هیچوقت رقابتی با برادران خود داشتهاید؟
من و برادرم همیشه سعی میکردیم سربهسر دیگران بگذاریم. این هم از آن دسته کارهایی است که هر بچهای بهصورت طبیعی انجام میدهد. گاهی اوقات میانهمان به هم میخورد و آن وقت، هریک از ما لوازم و اسباببازیهایش را به یک گوشه اتاق میبرد و برای مدتی روابطمان قطع میشد.
- وقتی آگهی تبلیغاتی فیلم را نگاه میکنی، فکر میکنی قصه فیلم درباره برادرانی است که قصد نجات محله و یا آدمهای آن را دارند، ولی خود فیلم این گونه نیست.
نمیخواستیم خط اصلی قصه فیلم قبل از نمایش عمومی کاملاً لو برود. هدفمان یک جورهایی شگفتزده کردن تماشاچی بود، آن هم به شیوهای منحصر به فرد. بهصورت معمول، تماشاچی فیلمهایی را روی پرده سینما میبیند که میتواند قصه و ماجراهایش را حدس بزند، مثل «تله والدین»، ولی نمیخواستیم «برادر ناتنی» اینطور باشد. عدمتوانایی تماشاچی در حدس زدن ماجراها، همه چیز را برای او شیرینتر میکند. این فیلم یک کار کلیشهای یا آرشیوی نیست و قصهای اصیل دارد.
- شما روی پرده سینما نقشهایی را بازی کردهاید که به نحوی تبدیل به شمایل شدهاند. وقتی آنها را دوباره میبینید، کدامیک را بیشتر میپسندید؟
همه فیلمها و نقشهایم را دوست دارم. انتخاب یکی از بین آنها کار مشکلی است.
- فیلم «ران بارگوندی» شما خیلی موفق بود. نمیخواهید در قسمت دیگری از آن بازی کنید؟
برای من بازی در فیلمها، نمک خاص خودش را دارد. سعی میکنم هر فیلمی که بازی میکنم بامزه باشد و خودم هم از بازی در آن لذت ببرم. سازندگان «ران بارگوندی» باید تصمیم بگیرند قسمت دیگری از آن را تهیه کنند تا من هم بهعنوان بازیگر، در آن ظاهر شوم. این فیلم کمک کرد تا من یک دوره خوب کاری را شروع کنم. این روزها سرم به شدت شلوغ است و قراردادهای مختلفی را برای کار دارم. وقتی به دور و برم نگاه میکنم میبینم همین مقدار کار را هم فرصت نمیکنم انجام دهم!
- درباره ایفای نقش یک کاراکتر زنده و ماندگار مثل دکتر واتسن قصه «شرلوک هلمز» چه فکر میکنید؟
میدانید، اینجور پروژهها خیلی سخت هستند و کسی مثل من هنوز نمیتواند خودش را با آنها وفق دهد. خیلی زیاد به بازی در این نوع نقشها فکر نمیکنم.
- با یکی دو کارگردان همکاری کردهاید که فیلمهایشان در نمایش عمومی موفقیت زیادی کسب نکرد. دوباره با آنها کار میکنید؟
البته آن فیلمها هم مخاطب و تماشاچی خود را پیدا کردهاند، ولی فروشی مثل «شبهای تالادگا» نداشتند. خیلی از تماشاگران از من درباره این فیلمها میپرسند و مشتاق هستند که چیزهای بیشتری درباره آنها بدانند. طبیعی است که قرار نیست هر فیلمی که آدم بازی میکند تبدیل به یک کار پرفروش شود. بعضی وقتها ارزش یک فیلم نه به فروش بالای آن، که به کیفیت والای آن برمیگردد. من هر فیلمنامهای را که ببینم خوب و مقبول است بازی میکنم و موفقیت یا عدمموفقیت تجاری آن برایم در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
کوتاه شده از cinecon.com