هنوز هم میتوان در گوشهای نشست، چشمها را بست و با آهنگ صدایش به گذشتهای نهچندان دور سفر کرد؛ به روزگاری که سردار بزرگ مشروطه با دو دختر و دو پسرش در این خانه زندگی میکرد.
خانهای که امروز به انبار کتابهای کهنه و فرسوده انتشارات اسلامیه تبدیل شده، همان خانهای است که سید حسن مدرس، به پیشنهاد «ارباب کیخسرو»، نماینده زردشتیان تهران و رئیس تدارکات مجلس چهارم با یک سوم حقوق خود که سالها در صندوق مجلس به جا مانده بود خریداری و باقی را برای ساخت و تجهیز بیمارستان فیروزآبادی و مرکز پرورش کودکان یتیم هزینه کرد. و امروز تو در انتظار دیدن خانهای درخور جایگاه والای مدرس، کوچه پس کوچههای سرچشمه را پشت سر گذاشتهای تا بدینجا برسی ، بیخبر از این که ارزش مکانی که در آن، نه به خشت و گل و طاق مقرنس و ستون منقش که به «خانه خدا» یی است که روزگاری در آن میزیسته و هر روز، فاصله میان خانه ساده و حقیرانهاش تا مجلس را عصازنان پشت سر میگذاشته، به این امید که با بنیان نهادن مشروطه، عدالت و آزادی را برای مردم دربند و ستمکشیده آن دوران، به ارمغان آورد.
« اینجا، اندرونی خانه است. خانواده مدرس، اینجا زندگی میکردند. این هم اتاق دکتر عبدالباقی است. یاد آن روزها به خیرکه ما را دور هم جمع میکرد و برایمان از خاطراتش با آقا میگفت و تخت چوبیای که خریده بود، غافل از اینکه آقا با نشستن و خوابیدن بر تخت، چندان میانهای ندارد و فکر میکند هر که بر تخت بخسبد و بر آن تکیه زند، عاقبت خوشی در انتظارش نخواهد بود.»
اینها را دکتر علی مدرسی، تاریخ نگار و نوه دختری مرحوم مدرس میگوید. همان مدرسی که در پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس، مبنی بر عدمتخصیص بودجه لازم به ارتش آن زمان میگوید: نمی دانم زیر این لحاف، چه خبر است که هر زمان، نامی از آن به میان میآید، فریاد اعتراض شما بلند میشود. در مملکتی که بودجهای برای کارخانه هواپیماسازی، تربیت خلبان و. . . در نظر گرفته نشده، چگونه میتوان از ارتش و نیروهای آن سخن گفت، آن هم در روزگاری که جنگ از زمین به آسمان رفته است؟ هنوز هم میتوان صدای مدرس را از لا به لای آجرهای شکسته و غبارگرفته این خانه شنید؛ «فرزندانتان را به خارج از کشور نفرستید تا بروند و دیگر به سرزمین مادری خود بازنگردند، بلکه از استادان خارجی بخواهید که به ایران بیایند و دانش خود را به جوانان بیاموزند.»
اینجا خانه مدرس است؛ خانهای که مدیران و کارشناسان سازمان میراث فرهنگی استان تهران، تا خردادماه 1379 از وجودش بیخبر بودند تا اینکه، روزنامه بهار با انتشار گزارشی، اهمیت فرهنگی و ارزش ملی این خانه را به مردم و متولیان فرهنگی بازشناساند و بهدنبال آن، عدهای از نمایندگان مجلس خواستار خرید و مرمت خانه مدرس شدند. از جمله، علیاصغر شعردوست نماینده مردم تبریز، شهریورماه 1380، در نامهای خطاب به رئیس مجلس شورای اسلامی از وی خواست که برای خرید خانه نامبرده و تبدیل آن به «مرکز فرهنگی مطالعات و تحقیقات و موزه شهید مدرس» اقدامات مقتضی را به انجام رساند. همچنین، هفتم خردادماه 81 معاون ارتباطات مردمی دفترمقام معظم رهبری با ارسال نامهای به احمد مسجدجامعی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیگیر اخباری درباره تخریب خانه مدرس شد.
دفتر وزیر ارشاد نیز در 21 خرداد 81، موضوع را به سیدمحمد بهشتی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی کشور ارجاع داد و سه روز پس از این نامه، سازمان میراث فرهنگی استان تهران گروه سهنفرهای را متشکل از اسکندر مختاری، معاون حفظ و احیای میراث فرهنگی تهران، سیدرضا موسوی و محسن شیخ الاسلامی از کارشناسان میراث فرهنگی تهران، مامور کرد تا جای دقیق خانه مدرس در محله عودلاجان تهران (کوچه میرزامحمود وزیر، کوچه مدرس) را که گفته میشد در شرف تخریب است، معلوم کنند. این گروه پس از بررسی دقیق هفت پلاک موجود در ضلع شمالی کوچه مدرس، تشخیص داد که چهارمین پلاک از ابتدای کوچه که در حال حاضر در مالکیت مشترک سیدرضا، سیدجلال و سیدمحمدابراهیم کتابچی است، در گذشته متعلق به مرحوم آیتالله سیدحسن مدرس سیاستمدار آزادیخواه و نامدارترین چهره قانونگذاری ایران بوده است.
با قطعی شدن محل خانه مدرس و اطمینان از عدمتخریب آن، اقدام برای خرید و مرمت خانه در دستور کار قرار گرفت، اما سازمان میراث فرهنگی مدعی بود که اعتباری برای این کار ندارد.
از اینرو ناصر پازوکی، مدیرکل وقت سازمان میراث فرهنگی استان تهران در نامهای به معاون هماهنگی و پیگیری ویژه دفتر ریاستجمهوری که گویا پیگیر موضوع خرید خانه مدرس شده بود، اعلام کرد که اداره متبوعش بودجهای برای این کار در اختیار ندارد.
همچنین 24 اردیبهشت 82، سیدمحمد بهشتی، رئیس سازمان میراث فرهنگی در نامهای به مهدی کروبی، رئیس مجلس شورای اسلامی و نیز در نامهای دیگر برای رئیس دفتر رئیسجمهور، از آنها خواست تا مبلغ 11 میلیارد و 500 میلیون ریال برای خرید و مرمت خانه مدرس اختصاص دهند؛ درخواستی که با آن موافقت شد. اما در این میان، سازمان میراث فرهنگی استان تهران دست به اقدامی زد که از چشم نمایندگان مجلس و سازمان مدیریت و برنامهریزی کاملاً پنهان ماند و سرآغازی شد بر عدمتخصیص بودجه در نظر گرفته شده برای خرید و مرمت خانه مدرس.
این سازمان زمانی که سرگرم برآورد بودجه لازم برای خرید و مرمت خانه بود، یک پلاک دیگر در کوچه مدرس (پلاک هفتم از ابتدای کوچه) را نیز به خانه مدرس افزود و مجموع این دو را بهعنوان «مجموعه فرهنگی ـ تاریخی خانه مدرس» به سازمان مدیریت و برنامهریزی معرفی کرد، درحالی که در گزارش گروه سه نفره، کوچکترین اشارهای به خانه نصیرالدوله نشده بود. در این گزارش فقط آمده بود: «هفتمین و آخرین خانه موجود در بخش شمالی کوچه مدرس، خانه نصیر الدوله (بدر) وزیر فرهنگ و معارف (دوره رضاشاه) شامل حمام قدیمی، درشکه خانه، بادگیر و دیگر الحاقات خانه سنتی ایرانی است. با وجود اینکه ملک بعد از نصیرالدوله به آقای کروریان و بعد از ایشان به آقای (. . . ) انتقال داده شده، اما همچنان هیچ تغییری در ساختار خانه ایجاد نشده و تنها گذر ایام چهره بنا را مخدوش نموده است.»
حالا چه کسی از خرید خانه نصیرالدوله بدر بهره میبرده و بر سر بودجهای که باید برای خرید خانه مدرس هزینه میشده چه آمده، پرسشهایی است که مسئولان سازمان میراث فرهنگی باید به آن پاسخ دهند.
آب در خوابگه مورچگان
فریبرز دولت آبادی، معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری با اشاره به ضرورت تملک و ثبت خانه مدرس میگوید: بناهایی که به شخصیتهای بزرگ و تاثیرگذار تاریخی تعلق دارند یا اتفاقات مهمی در آنها روی داده است، به یقین باید در فهرست آثار ملی ثبت شوند و خانه مرحوم مدرس نیز از جمله خانههایی است که فارغ از ارزشهای ظاهری و معمارانه باید تملک و ثبت شود. وی درباره ثبت خانه نصیرالدوله به جای خانه مدرس میگوید: به هر حال، اشتباهی است که رخ داده و سازمان میراث فرهنگی باید در پی جبران آن برآید اما پیگیری این پرونده نمیتواند و نباید مانع ثبت خانه واقعی مدرس شود.
اما حسینعلی وکیل علیآبادی، مدیرکل ثبت آثار تاریخی، فرهنگی و طبیعی از وجود خانه مدرس، اشتباهی که رخ داده و... بی خبر است و وقتی از او پرسیده میشود اداره کل ثبت آثار تاریخی با خانه سردار بزرگ مشروطه چه میکند، پاسخ میدهد: هنوز هیچ پروندهای از جانب سازمان میراث فرهنگی استان تهران برای ما ارسال نشده است.
بار دیگر از او سؤال میشود: با توجه به اینکه خانه دیگری به جای خانه مدرس، تملک و ثبت شده، چه بر سر پرونده و شماره ثبت خانه دروغین و منزل حقیقی مدرس میآید؟ او در پاسخ میگوید:من از وجود خانه مدرس بیخبرم و در این مدت، اخبار روزنامهها را دنبال نکردهام.... و غم این خفته چند، خواب در چشم ترم میشکند.