شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۸:۱۸
۰ نفر

مسعود خوشنودزاده : اللهم اِنی اَسئلـُک مِن بَهائِک باَبهاهُ وکلُ بَهائِک بهی اللهم اِنی اَسئلُک ببَهائِک کـُله...

خدایا من از تو به حق نورانی‌ترین مراتب انوارت طلب می‌کنم، در صورتی که تمام مراتب آن نورانی است. پس خدایا به حق تمام مراتب نورانیتت درخواست می‌کنم...

شروع دعا با نام‌الله علاوه برنگرش توحیدی سالک، لطایف دیگری نیز دارد. برخی اهل ادب ریشه کلمه شریفه ‌الله را«اله» به معنی معبود می‌دانند و برخی دیگر«وله» به معنی کسی که همه دربرابرش واله و شیدا می‌شوند. عبد داعی با این شروع عاشقانه و آتشین از همان ابتدا نه تنها معبود بودن خداوند را می‌پذیرد بلکه عشق خویش را به حضرت حق با کوتاه‌ترین و گویا‌ترین عبارت بیان می‌کند. هدف سالک سیر از خودیت به بی‌خودی است که فاصله بین مرحله، همان فاصله از عالم ماده و ناسوت تا عالم لاهوت است. پس او برای این سیر از عالم ظلمانی به عوالم نورانی به معبود و معشوق خویش توسل می‌جوید.

باید توجه داشت این «اِنی» در عبارت «اِنی اسئلـُک» نشانه توجه از عمق جان برای سؤال و طلب از خداوند است نه نشانه انانیت. به عبارت دیگر بنده از همان آغاز تأکید بر طلب راستین و از بطن ذات خویش دارد و این طلب نیز ممکن نیست جز با اخلاص کامل. پس سالک در همین ابتدا موضع خویش را مشخص می‌کند و با تأکید می‌گوید من از عمق جان از تو شهود، شناخت و قرب و وصال تمنا دارم.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
 یاتن رسد به جانان یاجان زتن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
 کز آتش درونم دود از کفن برآید

در ادامه این فقره نیز جملاتی بیان می‌شود که ناشی از مراتب هیمان عبد است. این نوع نگرش سبب می‌شود عبد اگرچه به‌صورت اجمالی، با تلاطم امواج وجود و تجلیات الهی مشغول باشد. در این مرتبه به کشف موسوی -علیه و علی نبینا السلام- می‌رسد و در صعقه و هیمان و بی‌خودی می‌افتد که به گفته اهل باطن از هزاران هوشیاری برتراست.
دقت در عبارات این دعا نشان می‌دهد سالک در این دعا بر محمل شوق و بسط عارفانه نشسته و یا طلب این موارد را دارد و درصدد است خود را در معرض تابش انوارنورالانوار و مراتب بی‌نهایت جمال بی‌مثال دوست قراردهد و از او جز او و لقائش را نمی‌خواهد و سیر از ملکوت تا لاهوت و حضرت احدیت و ذات را طلب می‌کند که نه در وهم ما ناقصان می‌آید و نه به بیان کاملان.

آن احد نی که عقل داند و وهم
وان صمد نی که حس شناسد وفهم

مرحوم امام خمینی – رحمه‌الله علیه- در شرح دعای سحر فرموده‌اند که «بها» زیبایی است و زیبایی، وجود است پس زیبایی از برکات وجود است و هرچه وجود شدیدتر باشد زیباتر است و وقتی وجودی بی‌نهایت باشد زیبایی و نور نیز بی‌نهایت است.پس سالک در این فقره رفع نقصان که امری عدمی‌است و منافات با وجود و کمال و زیبایی دارد را نیز طلب می‌کند.

سالک ابتدا بعضی مراتب «بها» را طلب می‌کند و سپس کل بها و زیبایی را«کله».مطلبی که در این باب به ذهن می‌رسد این است که ابتدا سالک می‌یابد بعضی اسماءالله مرجع و منبع دیگر اسماء است، سپس به این لطیفه منتقل می‌شود که اگرچه این اسامی ‌در ظاهر متکثر است اما در باطن و حقیقت، عین هم و عین ذات هستند و او وصول و شهود به مرتبه جمع‌الجمعی اسماء را طلب کرده و به دانستن قناعت نمی‌کند.

کد خبر 62565

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز