درحالیکه این امر مربوط به سال 1933 بوده و در این مقطع زمانی اختلافات ایران و انگلیس به میزان قابلتوجهی افزایش یافته بود.
انگلیس در این دوران از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» (devide and rule) بهره گرفته و به این ترتیب تلاش داشته تا موقعیت ایران بهعنوان کشور مؤثر منطقهای در خلیجفارس را متزلزل و محدود کند.
در این مقطع زمانی انگلیسیها از الگوی محدودسازی مرحلهای ایران بهره گرفته و درصدد بودند تا شرایطی را ایجاد کنند که موقعیت منطقهای ایران را به حداقل ممکن برسانند.
بهرهگیری از سیاست قایقهای توپدار را میتوان در زمره الگوهایی دانست که بهکارگیری ابزار نظامی در فرایندهای سیاست منطقهای را اجتنابناپذیر میساخت.
در چنین روندی، انگلیسیها موفق شدند بخشهایی از حوزه جغرافیایی سیاسی و امنیتی ایران را به طوایف و شیوخ عرب منطقه واگذار کنند. براساس «قرارداد صلح جاودان» واحدهای عرب منطقهای بهعنوان کارگزار انگلیس محسوب میشدند.
در سال 1971 شرایط بینالملل برای خروج نیروهای انگلیسی از خلیجفارس فراهم شد. انگلیسیها الگویی را درپیش گرفتند که بار دیگر فضای تعارض بین کشورهای منطقه را بارور میساخت. علت اصلی این امر را میتوان در ارتباط با بافت اجتماعی ساکنان حوزه حاشیهای خلیجفارس دانست.
مطالعات مربوط به جغرافیای انسانی حوزه خلیجفارس نشان میدهد که ساکنان این منطقه عموما ایرانیانی بودند که به سمت حوزههای همجوار مهاجرت کرده و برای حفظ موقعیت خود ناچار بودند بهعنوان کارگزار نیروی مؤثر بینالمللی در منطقه ایفای نقش کنند.
در چنین شرایط و فضایی بود که انگلیسیها در سال 1892 شهر ساحلی بوشهر را به محل استقرار فرستادگان سیاسی بریتانیا تبدیل کردند.
در آن دوران نیز همانند امروز، بریتانیاییها ایران را بهعنوان کشور مخرب تلقی میکردند؛ کشوری که درصدد بود تا از هر فرصتی استفاده کرده و موقعیت منطقهای انگلیس در خلیجفارس را محدود کند.
به این ترتیب، گروههای عرب بهگونه تدریجی در حوزههای ساحلی ایران مستقر شدند و انگلیسیها از موجودیت آنان برای محدودسازی و مقابله با اقتدار منطقهای ایران در خلیجفارس استفاده بهعمل آوردند.
در شرایط موجود نیز کشورهای آمریکا و اروپایی تلاش دارند تا تضادهای منطقهای را از طریق بارورسازی اختلافات منطقهای گسترش داده و در چنین شرایطی امکان مقابله با نفوذ ژئوپلیتیکی ایران را به حداقل برسانند.
در سال 1971 در شرایطی که ایران از قابلیت نظامی و قدرت منطقهای مؤثری برخوردار بود، توانست قابلیت منطقهای خود را برای اعاده حوزههای سرزمینی که انگلیسیها در سال 1933 به گروههای عرب واگذار کرده بودند، بهکار گیرد.
این امر مشکل جدیدی از اختلافات سیاسی و منطقهای را بهوجود آورد. کشورهای عربی بهویژه رژیم صدامحسین و زمامداران عربستان مبادرت به طرح شکایتی در شورای امنیت کردند.
شورای امنیت برای بررسی موضوع اختلافات ایران و کشورهای عربی در ارتباط با جزایر سهگانه در سال 1972 تشکیل جلسه داد. تصمیم شورای امنیت سازمان ملل در راستای تثبیت حقانیت جغرافیای سرزمینی ایران در حوزه خلیجفارس بود.
از آن مقطع زمانی به بعد کشورهای عرب تلاش داشتند تا از طریق شانتاژ تبلیغاتی و همچنین نقشآفرینی در راستای اهداف تفرقهافکنانه، بازیگران بینالمللی موقعیت ایران را در شرایط ابهام و تردید قرار دهند.
طبعا کشورهای غربی و آمریکا ترجیح میدهند تا برای مهار ایران از عراق استفاده کنند که مبتنی بر منازعات دستنشاندگی (proxy conflict) است.
کشورهای حوزه خلیجفارس باید بر این امر واقف باشند که هرگونه شانتاژ تبلیغاتی صرفا منجر به بهرهگیری جهان غرب از چنین ادعاهایی خواهد شد.
طرح این مسائل نمیتواند سیاست و امنیت منطقهای را گسترش دهد. لازم به توضیح است که انتشار چنین بیانیهای بیانگر آن است که میزان تلاش این بازیگران برای همکاری منطقهای سازمان یافته با ایران بسیار محدود است.
بنابراین تلاش غیربرنامهریزی شده و همچنین غیرکارشناسی برای مشارکت مؤثر در چنین جمعی نمیتواند نتایج ملموس و مؤثری برای ایران داشته باشد.
* دانشیار دانشگاه تهران