گاهی هم پیش میآید که میتوانی طرفت را قانع کنی یا قانع شوی؛ گاهی هم با موضع تدافعی روبهرو میشوی و طرف مقابل را چنان محق مییابی که به چشم و گوش خودت هنگام روبهرو شدن با آن اثر شک میکنی، از بس که طرف اعتماد به نفس بالایی دارد! اما گاهی دیگر که کمتر هم ممکن است اتفاق بیفتد، با کسی روبهرو میشوی مثل سروش صحت که خونسرد و انعطافپذیر روبه رویت مینشیند، لبخند میزند و مدام میگوید:«به حرفتان فکر میکنم!»
- چرا بزنگاه شما هیچ بویی از ماه رمضان نبرده؟
چون داستان، داستانی نبود که لزوما در ماه رمضان بگذرد.
- بالاخره کار مناسبتی است و به مناسبت ماه مبارک ساخته شده.
بله ولی الزامی برای اینکه قصه حتما در ماه مبارک رمضان اتفاق بیفتد نبود. حالا میتواند تمام شدن مجموعه با شروع ماه رمضان باشد.
- یعنی ماه رمضان که تمام شد رمضان شما تازه شروع شود؟
بله، چون شما اینطور دوست دارید میتوانیم آخر کار را با شروع ماه مبارک رمضان مصادف کنیم.
- از وجنات سریال پیداست که رضا عطاران و شما به عنوان نویسنده خیلی تلاش میکنید از قالب مجموعههای قبلی و تکرار آن موضوعات فاصله بگیرید. اوایل کار هم این تفاوت احساس میشد و انتظار میرفت با پروراندن ایدههایی که شاهدش بودیم اتفاقات خوبی بیفتد، اما سوژهها همه در نطفه به نوعی خفه شدند و ناکام ماندند.
اینطوری متوجه نمیشوم، مثال بزنید.
- مثلا در مورد پردازش شخصیتها، صابر یک نانواست که خطاطی هم میکند، اما این در سطح باقی مانده و اصلا به کاراکتر نمیچسبد و لولایی هنوز همان لولایی همیشه است. دختر بزرگتر در جاهایی یک اشارههایی به مدیتیشن میکند، ولی در حد همان اشاره باقی میماند و با اینکه خیلی جای مانور دارد فراموش میشود. اتفاقاتی که قرار است قصه را پیش ببرند همه دم دستی و گذرا چیده شده و هنوز از مرز ابهام نگذشته خنثی میشوند. مثلا نادر، صابر را از پشت بام پرت میکند آن هم با نیروی بدنیای که در یک معتاد فوقالعاده است! فردا میگویند صابر قطع نخاع شد، پس فردا میبینیم حالش خوب شد!
نه، فلج شده. یعنی نخاعش آسیب دیده و دارد میرود فیزیوتراپی!
- نگفتید نظرتان در مورد پرداخت شخصیتها چیست؟
در مورد لولایی که به شدت معتقدم با همیشه فرق دارد. یک چیزهایی شبیه شخصیتهای قبلی در او دیده میشود که در مورد هر بازیگری فکر میکنم همینطور باشد.
- وقتی شروع به نوشتن مجموعه کردید بازیگرها مشخص بودند.
بله، تقریبا میدانستم چه کسی چه نقشی را ایفا خواهد کرد.
- متن را براساس آنها نوشتید؟
تا جایی که امکان داشت سعی کردیم چنین باشد.
- یعنی فکر میکنید این خیلی خوب است که شما با همان پیش زمینه ذهنی از یک بازیگر نقشی را برایش طراحی کنید؟
نمیدانم. یعنی خوب نیست؟
- خوب نیست به این دلیل که ما هیچوقت ندیدهایم نویسندهای با توجه به شناختی که از تواناییهای یک بازیگر دارد نقشی متفاوت و تازه برایش در نظر بگیرد و تلاش کند به کمک کارگردان تواناییهای دیگر او را که تا به حال دیده نشده به تصویر بکشد، بلکه این شناخت همیشه موجبات راحت طلبی نویسنده و کارگردان را فراهم کرده که یک کاراکتر تعریف نشده و ناقص را بسپارند به بازیگر و بگویند خودش با شیرین کارهایی که بلد است درستش میکند. همین میشود که بازیگر مجبور میشود باز خودش را تکرار کند.
ممکن است حرف شما مصداقهایی داشته باشد، اما در مورد این کار ما سعیمان را کردیم که اینطور نشود.
- استفاده از خانم مرجانه گلچین در نقش بهجت خیلی خوب بود، آنقدر که من فکر میکردم چرا تا به حال کسی به فکرش نرسیده بود از توانایی ایشان در چنین نقشهایی بهره ببرد. خصوصا انعطافی که در چهره و بازی با اجزای صورتشان داشتند. ولی رفته رفته آنقدر اهمیتش را در پیشبرد قصه از دست داد که اضافه به نظر میرسید و هیچ باری نداشت. شاید مبالغه نباشد بگوییم که درسا، و حتی گربهها، در بعضی سکانسها اهمیت بیشتری از بهجت داشتند! و این در حالی است که بهجت باید یک شخصیت مهم و موثر باشد در داستان شما.
نمیدانم. حتما به آن فکر میکنم.
- یعنی جوابی ندارید؟
نه، خب این هم نظری است.
- آقای عطاران در اجرا چقدر براساس متن شما پیش میروند. مثلا درسا در متن همینقدر پررنگ است؟
بله، یک چیزهایی در مورد درسا در متن هست و بعضی هم در اجرا اضافه میشود. در کل جوهره کار همان است. ولی اگر پیشنهادی به عطاران بشود یا چیزی به ذهنش برسد که فکر میکند کمکی به داستان است استفاده میکند.
- به متن اضافه میکند یا به اجرا؟
گاهی به متن و گاهی هم به اجرا.
- چقدر از فیلمبرداری جلوترید.
زیاد جلوتر نیستیم. سه، چهار قسمت آخر را مینویسیم و آن طرف هم مشغول فیلمبرداری هستند.
- از روز اولی که شروع کردید به نگارش مجموعه و فیلمبرداری آغاز شد ته ماجرا مشخص بود یا شروع کردیدتا ببینید چه پیش میآید؟
تقریبا مشخص بود. ما یک طرح اولیه داشتیم که براساس آن کار را شروع کردیم. ولی طبیعتا در جریان نگارش یک تغییراتی هم اتفاق میافتد.
- خیلیها معتقدند امسال سریال رضاعطاران نسبت به سالهای پیش ضعیفتر است. به نظر شما چرا اینطور فکر میکنند؟
من که نمیدانم. باید از آنها که اینطور فکر میکنند بپرسید.
- یعنی شما با چنین نظراتی مواجه نشدید؟ اصلا فکر میکنید تفاوت این کار با دیگر کارهای عطاران چیست که احیانا باعث چنین تصوری در بیننده شده؟
کارهای قبلی قصهاش چیز دیگری بوده و این قصهاش چیز دیگری است.
- هر کاری قصه دیگری است. شاید باید گفت این کار قصه چندانی ندارد. اینطور نیست؟
یعنی اینکه یک خانوادهای پدرشان مرده و این خانه فروخته شده، پولش معلوم نیست کجاست، برادر خانواده فلج شده، برادر دیگر معتاد است و... قصه نیست.
- بله، همه قصه خانه و نانوایی است که به چه کسی قرار است برسد.
خب هر سریالی را من میتوانم همینطور در یک خط برای شما خلاصه کنم. مثل این است که بگوییم قصه زندگی ما مگر چیست؛ به دنیا بیاییم، بزرگ شویم و بمیریم.
- همینطور است. اما قصه زندگی بعضیها ضمن طی شدن این مراحل ماجراهایی دارد که ظرفیت تبدیل شدن به یک داستان بلند را دارد و قصه زندگی بعضی هم نه. قصه شما هم از نوع دوم است، پرملاط نیست، پس کش میآید. خصوصا که خودتان بیننده را هم عادت دادید به شلوغی و هیاهو.
یعنی چه ؟
- یعنی مدام باید هفت، هشت نفر جمع شوند در یک خانه و هیاهو راه بیندازند و دسته گل به آب بدهند. فقط هم کمدی ما اینطوری است.
فکر میکنم در کمدیهای خارجی هم کارهایی با شخصیتهای زیاد ساخته میشود ولی شاید شما از کارهای تک پرسوناژ مثل مستربین بیشتر لذت میبرید.
- چرا. از کارهای کلاسیک میتوان به چارلیچاپلین اشاره کرده که اتفاقا خیلی از همکارانتان در مصاحبهها به عنوان الگو از آن یاد میکنند، اما دریغ از اندکی شباهت.
البته اینها سریال که نبودهاند؟
- خب در سریال شما فرصت بیشتری دارید، بیشتر میتوانید به جزئیات بپردازیدو سراغ خلوت و درگیریهای دور از آدمها بروید.
نه سریال خیلی فرق دارد. دغدغههای فردی در سریال جواب نمیدهد. در یک لحظاتی ما میتوانیم سراغ خلوت یک کاراکتر برویم ولی در کلیت ماجرا که ما با یک شخصیت حرکت نمیکنیم.
- منظور من هم همان لحظات کوتاه است که وجود ندارد.
راستش تا به حال فکر میکردم در این کار لحظاتی با آدمها و تنهایی خلوتشان همراه بودهایم ولی اگر نبودهایم به این پیشنهاد شما فکر میکنم. راستی شما این سریال را دوست دارید؟
- در مقایسه با بقیه سریالهای امسال بزنگاه کار بهتری است. اما این به خاطر ضعف زیاد کارهای دیگر است که بزنگاه در میان آنها صادقانهتر و دلنشینتر به نظر میرسد، ولی دلیل نمیشود ضعفها را نادیده بگیریم. بزنگاه گذشته از قیاس با کارهای دیگر امسال، با مجموعههای طنز دیگر که توسط رضاعطاران، شما و دیگر همکارانتان ساخته شده هم مقایسه میشود و نمره میگیرد. در حقیقت این مجموعه هر چه پیش میرود بیننده را به آن نشانههایی که جذبش کرده بود ناامید میکند. خیلیها هم شاید به بزنگاه رای بدهند، در واقع اگر بهتان بر نمیخورد میگویند کاچی به از هیچی!
جالب است. حالا من دقایقی پیش که با دوستی حرف میزدم درست عکس نظر شما را داشت و معتقد بود اوایل کار ضعیف بوده و جلوتر که رفته جذابتر شده.
- در این میان خودتان چه نظری دارید؟
من به هر دو فکر میکنم.
- ای بابا! شما فکرهایتان را کردید و حالا حاصل آن روی آنتن است. دیگر وقت آن رسیده که دربارهاش حرف بزنید، دفاع کنید و دلایلتان را بگویید. غیر از این است؟
من دفاعی ندارم که بکنم. اصلا چرا باید دفاع کنم؟ آراء و عقاید متفاوت هستند.
- اصلا خوبی آراء و عقاید همین است که متفاوت باشد. یک چیزی را شما خوشتان میآید و دیگری میگوید خوب نیست، یا چیزی که او دوست دارد را شما نمیپسندید.
اما حرف شما باعث میشود آدم بنشیند باز هم فکر کند و در کارهای بعدی کاری کند که احتمالا شما دوست دارید و عدهای دیگر نمیپسندند.
- ماجرای اعتراض هیات نظارت چه بود؟
همان که شما خواندید و خبر دارید، من هم خواندهام.
- و تاثیرش بر کار؟
مسلما وقتی آدم میشنود که بعضی شوخیها به نظر عدهای طور دیگری معنا شده سعی میکند کمترش کند.
- حالا واقعا چه اصراری بود که به جای مواد بگویید «چیز»؟
چون اسمهای موادمخدر زیاد جالب نیستند.
- خب همان اسم «مواد» کافی بود و البته بهتر.
ما الان گفتیم «چیز» میگویید چرا گفتید. اگر میگفتیم «مواد» آن وقت میگفتید چرا گفتید «مواد»!
- حرف این است که این اسم جایگزین برای این بوده که بشود با آن بازی کرد. شوخی کرد. یعنی موافق نیستید که گاهی شوخیهای ناجوری میشود با این کلمات کرد؟ اصلا موضوع اعتیاد که آنقدر حاد و جدی است چرا باید در حد مسخرهبازی و شوخی گرفتن مسئله کوچک شود و ما با قدری به سخره گرفتن ابزارآلات آن مثل سیخ و منقل و چای نبات سروتهاش را هم بیاوریم؟
نه، سر و تهاش که هم آورده نشده. حالا از ماه مبارک چند روز باقی است و در ادامه قسمتهای این سریال ماجراهایی در راه است اما گذشته از آن من فکر میکنم هر گروهی که کاری را شروع میکند نهایت سعیاش را میکند کاری را انجام بدهد که مردم دوست داشته باشند و از آن لذت ببرند. راستش این است که ما در این ظرف زمانی بیشترین سعیمان را داریم میکنیم.
- راستی نکته دیگری که فراموش کرده بودم مسئله دخترهای صابر است. چرا آنقدر روی زشتی یکی اصرار کردید و هرکاری توانستید انجام دادید تا زشتتر هم بشود و نتیجه بگیرید که دختر زشتتر شوهرگیر نمیآورد و اگر دری به تخته خورد، باید زودتر به هر قیمتی شوهرش داد و از این تاکیدهای آزاردهنده ،که حالا تماشاگر با این مسئله یک سمپاتی پیدا میکند و انگار دارد به خودش میخندد. در حالی که تاثیرات آن بر ذهن تماشاگر اصلا شوخیبردار نیست.
فریده یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای سریال است و برای اینکه شما خیالتان راحت باشد، برای هردو تا دختر شوهر پیدا میکنیم.
- شما همیشه همینطور مصاحبه میکنید؟ همینقدر منعطف؟
بله، منعطفم. حالا شما چند قسمت آخر را که ببینید متوجه میشوید و اثرات این مصاحبه را آنجا میبینید.
- پس مجموعه در قسمتهای پایانی خیلی متحول خواهد شد.
تا جایی که امکان داشته باشد سعیام را میکنم تا از نظرات شما در نوشتن قسمتهای پایانی استفاده کنم.
- ولی واقعا دور از این تعارفات، من مطمئنم که شما خودتان هم به این مسائل فکر کردید، همه چیز را سبک سنگین کردید. منتها مشکل از جایی شروع میشود که نوبت عمل میرسد و متاسفانه نمیدانم از تنبلی است یا عدم ریسکپذیریمان که دوست داریم مدام روشهایی را به کار بگیریم که قبلا امتحان کردهایم و جواب پس داده و آنقدر این روند را ادامه میدهیم تا تماشاگر آن را پس بزند. چرا قبل از خسته شدن تماشاگر روشمان را تازه نمیکنیم؟
با این نظرتان به شدت موافقم. این واقعا حرف درستی است و میتواند شاهبیت این گفتو گو باشد و جواب خیلی از سؤالها را میدهد. راست میگویید این وظیفه ماست که این کار را انجام بدهیم.