اما 3 ماه گذشت و «پل نیومن» افسانهای هم درگذشت. حالا همهمان هرچه به حافظهمان فشار میآوریم، نام غولی به ذهنمان نمیرسد که هنوز باقی مانده باشد و طبیعتا دیگر اظهار امیدواری هم وجود ندارد و این چقدر ناامیدکننده و دلسردکننده به نظر میرسد. پل نیومن 5مهر (26 سپتامبر) در حالیکه «جوآن وودوارد» گریان کنارش نشسته بود براثر سرطان درگذشت.
کارنامه هنری و شخصیت اجتماعی او آنقدر شفاف و گویاست که حتی نوجوانان علاقهمند به سینما نیز شیفته او بودند چه برسد به بقیه که با کارهای دهه 60 او جان میگرفتند و همسن و سالان ما که کارهای دهه هفتادی و اواخر دهه 60 او برایمان حکم کیمیا را داشت. نسلی که بعد از «بوچ کاسیدی و سندنسکید» در 1968 و چند سال بعد با «نیش» (1973)- هر دو به کارگردانی جورج رویهیل- به او عشق ورزیدند حالا ماتم زدهاند و رابرت ردفوردی برایمان باقی مانده که بهرغم تمام ویژگیهای ممتاز و کاراکتر نجیباش قابل مقایسه با «نیومن» و دیگر غولهای از دست رفته سینمای کلاسیک نیست.
نسل ما اگرچه فروغ «پل نیومن» را با همان «بوچ کاسیدی و سندنسکید» و سپس «نیش» درک کرد اما این شانس را داشت که حداقل، «گربهروی شیروانی داغ» و « بیلیاردباز» را روی پرده و با دوبله خوب تماشا کند.
«تابستان گرم و طولانی» و «تیرانداز چپدست» به همراه «هاد» اگرچه نیز توفیق دیدنشان بعدها روی ویاچاس دست داد اما هرچه باشد و هرچقدر دیر، شیفتگیمان را بیشتر کرد و عجیب داستانی است که کارهای او را برعکس دیدیم؛ در حقیقت آثار دوره اوج او را وقتی دیدیم که با کارهای دهه هفتادیاش آشنا شده بودیم. کدام بازیگری را سراغ دارید که این همه در اوج مانده باشد که یکی ، دو نسل را حتی به صورت دیدار آثار (بهگونهای وارونه) به دنبال خود بکشاند و آنها را مجذوب و شیفته بازیگریاش کند.
حتی اگر نوجوانی با «رنگ پول» او شروع به شناختن «پل نیومن» کرده باشد باز هم علاقهمند خوششانسی است یا حتی کسی که او را در آخرین بازی ماندگارش در کهنسالی و دردمندی، دیده و شناخته و شیفتهاش شده باشد، باز هم آدم خوششانسی به حساب میآید؛ دیدن پل نیومن در 77سالگیاش در «جاده پردپشن»، دیدن همان سکانس «سردابه کلیسای اسکاتیش» و دیالوگ موثر او با تامهنکس و درخشش چشمان آبی تیلهرنگ او در سرداب و بیان موثرترین جملهاش: « مایکل چشمانت را بازکن...» کافی است، تا یک فوج شیفته او شوند.
او بهرغم اینکه جوایز اسکار و کن را برد و در مجموع نزدیک به یکصد بار کاندیدای دریافت جوایز سینمایی از جشنوارهها و فستیوالهای مختلف سینمایی شد که حدود دوسوم آنها را برنده شد، اما از جهاتی در زندگی اجتماعی و خانوادگیاش شاید موفقتر هم بود. این دیگر یکی از ویژگیهای منحصر به فرد او بود چرا که بسیاری از اسطورههای سینمای کلاسیک از حاشیههای جمعنشدنی برخوردار بودند. او دوبار ازدواج کرد. «جکی ویت» 9 سال با او زندگی کرد و آنها صاحب 3 فرزند شدند اما نیومن پس از جدایی، با «جوآن وود وارد» در 1958 ازدواج کرد که ازدواجی سمبلیک به لحاظ استمرار و عشق حقیقی در هالیوود به شمار میآید. آن دو، 50 سال تمام در کنار هم بودند و 3فرزند حاصل این ازدواج بود.
دیگر اینکه همکاران پلنیومن بعد از مرگ او همگی جملاتی را برزبان راندند که به قول رابرت ردفورد تنها برای اسطوره و افسانهای چون پلنیومن از منتهای قلب یک انسان میتواند تراوش شود. بهزعم او: «پل، نماد سینمای کلاسیک و نماد سینمای سالم و پرورنده قلب و ذهن است، حالا که او رفته باید سینما را خالی از اصلیترین ستونهایش حس کرد.»