طبق تعریف این سازمان، بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای میگیرد و سلامتی یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی، جسمی و بهداشتی و تنها نبود بیماری یا عقبماندگی ذهنی نیست.
به عبارت دیگر، بهداشت روان حالتی از رفاه است که در آن فرد تواناییهایش را باز میشناسد و قادر است با استرسهای معمول زندگی تطابق حاصل کرده و از نظر شغلی مفید و سازنده باشد و به عنوان بخشی از جامعه با دیگران مشارکت و همکاری داشته باشد.
زندگی در اجتماع، خود مستلزم رویارویی با استرسهای متنوع است که هرگونه واکنش جسمی به محرکهای درونی (شناختی) و بیرونی (محیطی) میتواند استرس یا فشار روانی ایجاد کند. این محرکها، لزوما مثل دعوا با راننده خاطی، مرگ عزیزان، دلهره ناشی از توبیخشدن توسط مافوق، همیشه منفی نیستند، مواردی چون ورزش، قبولی در کنکور، ازدواج و والد شدن و بالاخره گرفتن ترفیع شغلی و... نیز از جمله امور استرسزا هستند که بار استرس آنها مثبت است.
بنابراین استرس، همیشه و همه جا وجود دارد، خواه مثبت خواه منفی، تنها بعد از مرگ است که هیچ استرسی نیست! به گفته متخصصین، قلب شکسته بیشتر از دردهای جسمی برای انسان آزاردهنده و رنجآور است. تحقیقات نشان میدهد، دردی که از فشارهای احساسی به انسان وارد میشود (استرس منفی) بسیار عمیقتر و طولانیتر از درد ناشی از جراحات و آسیبهای جسمی است.
علل استرس منفی
دگرگونیهای زندگی مثل ازدواج، مرگ عزیزان، جابهجایی خانه، از دست دادن کار و... هر یک از این موارد در صورتی استرسزا خواهند بود که فرد مجبور باشد برای رویارویی با آنها، بهشدت از منابعی که در اختیار دارد استفاده کند. بنابراین به ارزیابی شناختی دست میزند. در موارد مضر مثل تهدید یا چالش با درنظر گرفتن وقایع زندگی و اینکه آیا امکانات و توانایی کافی برای کنار آمدن با وقایع را داریم یا خیر از اصطلاح ارزیابیشناختی استفاده، میشود. در این مورد گفته میشود ارزیابی دو مرحله دارد؛ ارزیابی اولیه و ارزیابی ثانویه. در ارزیابی اولیه، اشخاص وقایع را از لحاظ مضر بودن، تهدیدبودن یا چالشبودن بررسی میکنند.
یک راهکار خوب برای کاستن فشار روانی، این است که آن را موقعیت دشوار موقتی درنظر بگیریم تا اینکه تهدیدی برای خود محسوب کنیم. در ارزیابی ثانویه، انسانها امکانات خود را میسنجند و این را درنظر میگیرند که آیا میتوانند به نحو مناسبی با واقعه موردنظر کنار بیایند یا خیر؟ این ارزیابی به این دلیل ثانویه است و به این بستگی دارد که واقعه را چقدر مضر، تهدیدکننده یا چالش برانگیز بدانیم.بعد از ارزیابی موقعیت و شرایط، بسته به اینکه آن را مضر و چالش برانگیز یا تهدید آمیز قلمداد کنیم، به یکی از واکنشهای جنگ یا گریز دست میزنیم.
سندرم انطباق عمومی
بدن ما هنگام فشار روانی، خودش را برای تحمل و کنارآمدن آماده کرده و یک رشته تغییرات فیزیولوژیک در خودش ایجاد میکند که اصطلاحا به آن سندرم انطباق عمومی گفته میشود و شامل سه مرحله است:
هشدار: در مرحله هشدار، اولین واکنش بدن به عامل مولد فشار روانی، شوکه شدن موقتی است. در این مرحله، مقاومت بدن در برابر بیماری و فشار روانی کم میشود.
مقاومت: در مرحله مقاومت، برخی غدد بدن، هورمونهایی تولید میکنند که هریک به نحوی از شخص محافظت میکنند. در این مرحله دستگاه ایمنی بدن در مرحله مقاومت خیلی کارآمد با عفونتها میجنگد. در عین حال، میزان ترشح هورمونهایی که التهابهای همراه مصدومیتها و جراحات را کم میکنند بالا میرود.
فرسودگی: اگر تلاشهای بدن برای جنگیدن با فشار روانی، بینتیجه بماند و فشار روانی ادامه یابد، شخص وارد مرحله فرسودگی میشود. به عبارت دیگر، ارگانیسم پس از آزمون انواع راهحلهای احتمالی برای مقابله با شرایط و مدیریت بحران مذکور، وقتی درمییابد که نمیتواند از پس آن برآید، دچار درماندگی آموخته شده میشود و از هرگونه اقدامی برای بهبود اوضاع منصرف میشود. اینجاست که بحث خستگی روانی مطرح میشود، مشکلات و تضادهای عاطفی، مخصوصا اضطراب و افسردگی در اکثر موارد، سادهترین علل خستگی مداوم هستند.
یافتن ریشه مشکل عاطفی، نخستین گام اساسی در درمان خستگی روانی است و همین به تنهایی در کاهش آن میتواند نقش مثبتی ایفا کند، در غیر این صورت در بعضی موارد روان درمانی لازم میشود. البته در مورد مراجعه به روانشناس، مشاور یا روانپزشک نیز اگرچه پیشرفتهایی دیده میشود، اما هنوز هم برخی اعتقاد دارند که «آدم سالم که پیش روانشناس نمیره!» یا وقتی به آنها پیشنهاد میشود با یک روانپزشک یا روانشناس، صحبت کنند،میگویند: «من که چیزیم نیست!» شاید بخشی از این مقاومت آگاهانه یا ناآگاهانه، به خاطر ترس از برچسب خوردن یا «انگ» بیماریهای روانی باشد.
آشنایی با ابعاد متفاوت بهداشت روانی، میتواند در این زمینه مفید واقع شود و بدون تردید قدم اول در ارتقای بهداشت روان، آشنایی با پیشگیری و درمان بیماریهای روانی است.
پیشگیری نوع اول
هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، که با حذف عوامل کلی، کاهش عوامل خطرساز، تقویت مقاومت افراد و دخالت در فرآیند اختلال به دست میآید. برنامههای آموزش بهداشت روانی(نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان، آموزش تاثیرات مصرف موادمخدر، قرصهای روانگردان و...) برنامههای بالا بردن کارایی و توان افراد( نظیر برنامههای تقویتی برای کودکان محروم)، ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی (نظیر بیمههای درمانی، ایجاد و حمایت از گروههای محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا) نمونههای پیشگیری نوع اول است.
پیشگیری نوع دوم
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی، شناخت بهموقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریهها و اقدامات درمانی نظیر دارودرمانی، رفتار درمانی، شناخت درمانی، گروه درمانی، روانکاوی و... در قالب این بعد از بهداشت روانی قرار میگیرد، نمونههایی از برنامههای پیشگیری سطح دوم که در ایران در حال اجرا است عبارتند از:
1 - ادغام طرح بهداشت روان در شبکه روستایی که در حال حاضر 80درصد جمعیت روستایی ایران را پوشش داده است و بهورزان آموزش دیدهاند که بیماریابی بیماران روانپزشکی و ارجاع آنها به پزشک عمومی آموزش دیده را انجام دهند.
2 -آموزش عمومی مردم برای کاهش انگ اجتماعی و تشویق آنان برای درمان زود هنگام بیماری.(Destigmatization)3 - تقویت و گسترش طرح ایجاد مراکز بهداشت روان جامعه نگر و مراقبت در منزل در شهرها.
پیشگیری نوع سوم
هدف این بعد از بهداشت روانی، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از تواناییهای از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونهای مفید و سازنده به زندگی «خانوادگی، اجتماعی و شغلی» خود بازگردد. در واقع برنامههای این بعد با توانبخشی افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت
ایجاد شده توسط درمان، سر و کار داشته، اقدامات قبلی را تکمیل میکند.
پیشگیری سطح سوم یا توانبخشی تقریباً همواره به بیمارانی میپردازد که از بیماریهای شدید و ناتوانکننده مانند اسکیزوفرنی که شدیدترین نوع اختلال دو قطبی و اختلال شخصیت رنج است میبرند. اکثر این بیماریها در سنین جوانی و نوجوانی فرد را درگیر میکنند، زمانی که افراد تحصیلات خود را باید تکمیل کنند، کسب و کار یاد گرفته و شغل انتخاب کنند و یا تشکیل خانواده دهند. در نتیجه حتی اگر بیماری به طور کامل و بدون نقایص کارکردی ماندگار علاج شود، افراد مزبور همچنان به توانبخشی اجتماعی گسترده نیاز دارند. اما گذشته از انواع پیشگیری مذکور،افراد جامعه میتوانند با استفاده از ورزش، روابط خانوادگی سالم و مستحکم، برخورداری از ایمان و نیایش با نیروی لایزال الهی خود در تقویت و حفظ بهداشت روانی خویش تلاش کنند.
به قول یک روانپزشک، «مذهب آنقدر برای پرورش و سلامت روح و روان آدمی اهمیت دارد، که هوا برای تنفس» در ایمان به خدا نیروی خارقالعادهای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان میبخشد و در تحمل سختیهای زندگی روزمره او را کمک میکند و از نگرانی و اضطرابی که بسیاری از مردم ما در معرض ابتلا به آن هستند دور میسازد. ورزش و خصوصا ورزشهای گروهی صبحگاهی نیز به نوبه خود میتوانند روحیه سالم، قوی و پرنشاطی را برای انسانها به ارمغان بیاورند.