با اینکه پرسشهای مطرح شده در زمره مسائل بنیادی فلسفه اخلاقند، اما همه آنها مبتنی بر معنای «خوب» هستند. به عبارت دیگر، پیش از اینکه جویای افعال خوب اخلاقی باشیم، باید بدانیم «خوب» کدام است؟ علومی که به مسئله اخلاق میپردازند عبارتند از: اخلاق هنجاری، اخلاق توصیفی و فلسفه اخلاق که بنیانهای عقلانی اخلاق را که نظامهای اخلاقی بر آنها مبتنی هستند مورد واکاوی قرار میدهد. یکی از فیلسوفانی که مهمترین پرسش فلسفه اخلاق را «خوب، فینفسه چیست؟» میداند، جورج ادوارد مور است.
چنانکه رویکرد تحلیلی مور به مسائل اخلاقی، افق جدیدی را بر این مباحث گشود. همچنین میتوان وی را از رهبران شورش علیه ایدئالیسم بهشمار آورد. جورج ادوارد مور در سال 1873 در آپرنوروود در حومه لندن متولد شد. او 19 ساله بود که وارد کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج شد و در رشته متون ادبی کلاسیک تحصیلاتش را ادامه داد. اما مدتی پس از آن، متأثر از راسل جوان، از مطالعه آثار ادبی دور و علاقهمند به فلسفه شد.
حوالی سال 1896 در آزمون رشته اخلاق موفق شد و 2سال پس از آن، نگارش رسالهای «درباب اخلاق کانت» برایش بورسی 6ساله را از کالج ترینیتی به ارمغان آورد. وی به سال 1903 کتاب «مبانی اخلاق» را نگاشت. این کتاب مشتمل بر 6فصل و 135 بند است که به تحلیل محمول مشترک درمیان گزارههای اخلاقی؛ یعنی خوب و مقابل آن بد، میپردازد.
مور با طرح این سؤال که «خوب، فینفسه چیست؟» آن را پرسشی توصیف میکند، که نمیتوان برایش پاسخی یافت. دلیل مور این است که خوب قابل تعریف نیست زیرا مفهومی بسیط و غیرقابل تحلیل است.
مور هرگونه تلاش برای یافتن مفهوم «خوب» را نوعی مغالطه بهحساب میآورد. در مثال وی اگر کسی لذت را خوب بداند، باز هم نمیتواند خوب را تعریف کند، زیرا لذت فقط یکی از چیزهایی است که ویژگی خوب بودن را دارد و اگر کسی تصور کند لذتبخش همان خوب است مرتکب مغالطه ناتورالیستی naturalistic fallacy شده است. با این همه مور معتقد بود که هر چند ما نمیتوانیم خوب را تعریف کنیم، اما تشخیص میدهیم چه چیزهایی دارای کیفیت خوب بودن هستند. هدف مور در کتاب «مبانی اخلاق» تعیین درجه شدت و ضعف کیفیت خوب بودن اشیا است.
علاوه بر این مور در کتابش به تحلیل آرای متفکران بنام اخلاق مانند حربی بنتام، جان استوارت میل، روسو، کانت، اسپنسر و رواقیها میپردازد. مور در سال1911 مدرس علم اخلاق در کمبریج شد و یکسال پس از آن کتاب کوچکی به نام «اخلاق» را منتشر کرد و سردبیر مجله مایند شد. همانطور که گفته شد یکی دیگر از دلایل شهرت مور طبق گفته راسل، رهبری شورش علیه ایدئالیسم و طرح نظریه «رئالیسم عرف عام» است. نطفه این نظریه را میتوان در مقاله «درباب ماهیت حکم» که در سال 1899 در مجله مایند منتشر شد، یافت. این روند اعتراضی در مشهورترین مقالهاش تحتعنوان «تخطئه ایدئالیسم» ادامه مییابد. مور در این مقاله بر این نظر است که حکم ایدئالیسم جدید در باب جهان این است که «جهان روحانی» است.
هر چند معنی این گزاره مشخص نیست، ولی تعداد بیشتری گزاره وجود دارد که ایدئالیست برای بیان صدق حکم کلیاش، مجبور به اثبات آنهاست. مور در مقابل شکاکان و انکارگرایان که منکر شناخت روزمره هستند صدق چند گزاره را یقینی میداند. مثل اینکه یک بدن حی و حاضر هست که بدن من است و میدانم علاوه بر بدن من سایر بدنهای زنده وجود دارد. همچنین میدانم که زمین از دیرباز وجود داشته است و مردمان دیگری نیز همین گزارهها و صدق آنها را میدانند. مور این گزارهها را متعلق به برداشت عرف عام از جهان میداند و برطبق نظر وی این گزارهها صادق هستند.
زندگی مور را میتوان زندگی بیحادثهای دانست. وی پس از 85 سال زندگی و تلاش فلسفی و کسب افتخارات علمی مثل درجه دکتری ادبیات از کمبریج، درجه افتخاری حقوق از دانشگاه سنت آندروز، عضویت در فرهنگستان بریتانیا و دریافت نشان لیاقت، در 24 اکتبر 1958 درگذشت.