به گزارش همشهری آنلاین، سلام فرمانده فقط یک سرود نیست. نشانه ای از آگاهی و خرد جمعی است. خردی که حتی به نسل دهه ۹۰ هم تسری یافته. همین می شود که جمعیتی ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی را مملو می کند و خانواده ها با هم یک کار فرهنگی مشترک انجام می دهند، بدون اینکه از پیش تصمیمی در این باره گرفته باشند. گزارشی که می خوانید، شرح عصر پنجشنبه ای است که خبرنگار همشهری آنلاین به استادیوم آزادی رفته است.
سلام فرمانده
سلام فرمانده
سلام از این نسل غیور جامانده...
برای اینکه سلامی به شاعر «سلام فرمانده» کنیم از چند روز قبل در اینستاگرام با ادمینش تماس گرفتیم. چند ساعت پیش از برپایی مراسم با شکوه «گردهمایی خانواده های ایرانی» با عنوان «سلام فرمانده» پیامی از سوی او روی صفحه گوشیمان ظاهر می شود... اما امروز دیگر فرصت نمی شود تا با او تماس بگیریم و از سرودن «سلام فرمانده» بشنویم. ایستگاه ورزشگاه آزادی ما را به انتظار می کشد تا مانند خیلی از جمعیت راهی ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی شویم. بچه ها، خانواده ها و مرد و زن و پیر و جوان و کودک راهی استادیوم آزادی می شوند تا گرد چمن سبز ورزشگاه با هم سرود «سلام فرمانده» را بخوانند.
راس ساعت ۱۷
پلاکارد چندانی غیر از یک دو بیلبورد در شهر نیست که این گردهمایی را آگهی دهد. صد البته نیازی به تبلیغات هم ندارد. یک اطلاع رسانی کوچک کافی است تا همه با امام زمان(عج) و رهبر انقلاب تجدید بیعت کنند. در بزرگراه شهید فهمیده نرسیده به استادیوم روی پل به ما خبر می دهند که برنامه راس ساعت ۱۷ آغاز می شود. آفتاب اریب بعد از شهر روی چشمان است. از در شرقی عبور می کنیم. بسیاری از جوان ها از در شرقی وارد ورزشگاه می شوند. به در غربی می رسیم و از آنجا همراه با جمعیت به گیت ها نزدیک می شویم. توشه راهمان یک بطری آب معدنی است. گلویی تازه می کنیم و به طبقه دوم ورزشگاه می رویم. طبقه اول هنوز به ساعت ۱۷ نرسیده پر شده. بروشورهای شعر سلام فرمانده روی دستان دستفروشان مانده است چرا که همه سرود را از برند. جمعیت به سمت طبقه دوم ورزشگاه هجوم می برد تا در این گردهمایی عاشقانه شرکت کند.
دعایی برای ظهور امام زمان(عج)
مرد جوانی همراه با همسر محجبه اش کنارمان نشسته است. بچه ای همراهشان نیست. از او می پرسیم که فرزند ندارید؟ می گوید: تازه ازدواج کرده ام.
ظاهرا قرار بوده که با خواهر خانمش به ورزشگاه بیایند اما کاری برای او پیش می آید. می پرسیم شما که دهه نودی نیستید، پس چرا به ورزشگاه آمده اید. دستی به ریش مشکی خوش ریختش می کشد و می گوید: «به گمانم این ها دعاهایی دسته جمعی برای ظهور آقا امام زمان(عج) است.»
ای لشکر صاحب زمان
سرودی که با صدای حاج صادق آهنگران در جبهه های جنوب و غرب، در گوش پدربزرگانی است که سال ها جنگیده اند نوای خاطره انگیزی دارد. پیش از خواندن سرود «سلام فرمانده» چند برنامه متنوع برای بچه ها تدارک دیده شده است. ابتدا مارش لشگر صاحب زمان خوانده می شود. سرودی که شاعرش حبیب الله معلمی بود. دستی در پیش رویمان بالا می رود. انگشتر عقیق در انگشت ابهام و کوچک دست راست پیرمرد بالا می رود. معلوم است که سال هایی از عمرش را در جبهه گذرانده است. هم پای نوه اش به ورزشگاه آزادی آمده است تا سرود سلام فرمانده را هم با نوه اش زمزمه کند تا او هم آشنا شود و بداند که برای حفظ آب و خاک چه ها باید کرد. بداند که بیعت با رهبر انقلاب چه معنا و مفهومی دارد و دعا یک امر آیینی است که ما تا زنده ایم وظیفه داریم تکرارش کنیم.
جمعیت با هم دم می گیرند: ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش...
بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش...
ساعت هنوز به ۱۷ و ۲۵ دقیقه نرسیده که قسمت غربی ورزشگاه هم پر شده است.
چفیه به دوش ایستاده است
بچه ها در لباس های رنگارنگ دیده می شوند. یاد سخن رهبر انقلاب می افتیم که وقتی به دیدار یکی از خانواده های شهدای هسته ای رفت و دخترشان موهایش را بلند کرده بود، رهبر انقلاب گفتند پیامبر(ص) هم موهایشان بلند بود.
یکی از بچه ها چفیه انداخته است. دیگری آستین کوتاه با نوشته ای انگلیسی به تن کرده. یکی لباسش قهوه ای است. دیگری چادر دارد و حجابش کامل است. آن یکی که کم سن و سال تر از بچه کنار دستی اش است لباس فرم ارتش جمهوری اسلامی ایران را پوشیده است. قسمت آفتابگیر ورزشگاه هم دیرگاهی است که پر شده.
دعا با دستان کوچک
گوشی لمسی ام را وارسی می کنم. ادمین صفحه ابوذر روحی، شاعر «سلام فرمانده» پاسخم را داده است. اما این مصاحبه را لاجرم باید به زمان دیگری موکول کنم.
بچه ها شیپور هم دارند. پرچم های کوچک لابه لای انگشتان کوچکشان بالا و پایین می رود و فضای استادیوم را عاشقانه تر از همیشه می کند. پرچم های بزرگتری هم به در لابه لای جمعیت به چشم می خورد که اتفاقا دوربین ورزشگاه هم آنها را شکار می کند: لبیک یا سید علی - یا قمر بنی هاشم و... روی پیشانی بچه ها می خوانیم: اللهم عجل لولیک الفرج... آنها آمده اند که امام زمان خودشان را بهتر بشناسند و برایش دعا کنند. با دستان کوچشان برایش دعا کنند.
با من دوست می شوی؟
نوه جانباز جنگ حالا که نوبت مانور نیروی زمینی ارتش در گوشه ورزشگاه رسیده است، می خواهد با نوجوان کم سن و سال دهه نودی پشت سری اش دوست شود. همدیگر را نی نی صدا می کنند. در این بحبوبحه دوستی آنها اگر شکل بگیرد، قطعاً دوستی ای به یاد ماندنی و ماندگار خواهد بود.
وقتی سرود ملی جمهوری اسلامی ایران به صدا در آمد، همه به احترام این سرود برخاستند. تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید آغازگر برنامه هاست.
ورزش باستانی
چند باستانی کار در ورزشگاه حضور یافته اند تا فضایی مفرح برای بچه ها ایجاد کنند. با ماشالله ماشالله گفتن چند بچه از پشت سرمان متوجه می شویم که آنها هم به سخت بودن این ورزش پهلوانی آگاهند. میل بالا و پایین می رود. در هوا مهار می شود و ورزش دقایقی پس از شروع به پایان می رسد و با بوق و سوت و شور و شعف بچه ها گویی بدرقه می شوند.
آرام آرام به لحظاتی نزدیک می شویم که قرار است همه دسته جمعی سرود «سلام فرمانده» را که ابوذر روحی، مداح اهل بیت(ع) سروده و نخستین بار توسط ۳۱۳ کودک در جمکران خوانده شده، با هم زمزمه کنیم.
همان طور که گفتیم حتی لازم نبود که مبلغ اندک را خرج کنیم تا بروشور این سرود را بخریم. همه دست کم سطرهای مهمش را در همین مدت کوتاه حفظ کرده اند. منظور همین تکرار طی روزهای قبل است ... آن هم به دلیل سادگی و صمیمیتی است که در این سرود به چشم می خورد و گوش را می نوازد.
سرود را ایستاده می خوانند
بعضی از بچه ها هنگام خواندن سرود «سلام فرمانده» برمی خیزند. همه شان آنجا که باید، سلام نظامی می دهند. شادی و نشاط در این جشن کوچک و گردهمایی زیبا نهفته است. می توانیم خدا را شکر کنیم که دهه نودی ها هم می دانند که پاسداری از مرز و بوم و بیعت با امام چه معنا دارد. اتوبوس هایی که از مارلیک، اندیشه، کرج، تهرانپارس و اقصی نقاط استان تهران آمده اند نشان می دهد که با تنوع سبک زندگی چیزی در هدف حتی بچه های ما تغییر نخواهد کرد. وقتی که آرمانی در میان باشد ما تا پای جان پای آن آرمان ایستاده ایم.
زمزمه حیدر حیدر هنوز زیر لب بچه هایی است که ابتدای مراسم، ورزش باستانیِ باستانی کاران را تماشا کردند. عقربه بزرگ ورزشگاه هم به ۷ نزدیک می شود. اما آثار خستگی در چشم و چهر بچه ها دیده نمی شود. حتی بچه هایی که با گوشی لمسی و رایانه و انواع بازی های چند بعدی و انیمیشن های متنوع بزرگ شده اند، اگر به قول بچه های تهران پایش بیفتد برای این آب و خاک با هم متحد می شوند و آمدن به ورزشگاه که سهل است، حاضرند کیلومترها پیاده گز کنند.
در بلندگویی که مستقیم برنامه را برای شبکه سه سیما پخش می کند می شنویم که ان شاالله همین جمع را امسال در اربعین خواهیم دید.
آنچه لحظاتی پیش از ذهنمان گذشت، تلویزیون تداعی می کند. گویی راز و رمزی در میان است... برنامه به پایان رسیده است اما گویا بچه ها دوست ندارند سکوهای خاکستری ورزشگاه را ترک کنند.
روز جدیدی برای آنها در تاریخ ذهن و زندگی شان رقم خورده است. سلام از این نسل غیور جامانده ...
نظر شما