همشهری آنلاین- پریسا نوری: «مجتبی مینوی»، ادیب، نویسنده، مورخ و مترجم ایرانی، متولد ۱۲۸۲ شمسی است. او عمر ۷۳ساله خود را برای خدمت به ادبیات و تاریخ کشور صرف کرد و حاصلش را در قفسههای کتابخانه به یادگار گذاشت؛ مجموعهای غنی شامل ۲۵ هزار جلد کتاب فارسی و لاتین و صدها عنوان نسخه خطی.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
وقف کتابخانه نفیس
مینوی این مجموعه نفیس را که حاصل یک عمر تکاپو و پویندگیاش بود، فروتنانه به بال کوچک پشهای تشبیه و وقف کرده است؛ آنجا که در شروع یکی از کتابهایش نوشته: «اگر به اندازه بال پشهای به پیشرفت فرهنگ سرزمینم کمک کرده باشم، عمرم بیهوده نبوده است.»
زمین کتابخانه هدیه دوستی به او بود تا به دلخواهش در آن کتابخانهای بسازد. بنا به وصیت استاد در سال ۱۳۵۵ این بنا به شرط باقی ماندن کتابخانه با همه کتابهایش وقف شد. استاد «ایرج افشار»، نویسنده و پژوهشگر و از دوستان استاد مینوی، جایی درباره این کتابخانه شخصی نوشته است: «کتابخانة مجتبی مینوی یکی از مهمترین کتابخانههایی است که در قرن اخیر به صورت خصوصی و شخصی در ایران بهوجود آمد. این کتابخانه برای تحقیقات ایرانی و اسلامی مجموعهای است کمنظیر و یکدست و هماهنگ. کتابخانه بهروی همه باز بود و مینوی بیخست و واهمه اوراق و یادداشتها و کتابهایش را به دست اهل میسپرد. مینوی در ساخت این کتابخانه دقت و اهتمام بسیار داشت و به یاد دارم در سیمکشی برق آن تالار مراقبتها میکرد که نور کافی بر هر گوشة آن بتابد تا چشم مطالعهکنندگان آزار نبیند.»
مرحوم افشار در جایی دیگر از استاد مینوی به عنوان «مرد اقلیم ندانم» یاد کرده: «از خصائل ممتاز مینوی بیضنتی و بیبخلی او در نشر علم بود. هر چه میدانست میگفت، اما آنچه را نمیدانست پوشیده نمیکرد و صریح میگفت: «نمیدانم». از گفتن: «نمیدانم» خجلت نمیکشید. لذت هم میبرد.»
عاشق ایران بود
اغلب دوستان و همکاران مینوی بر ویژگیهای اخلاقی او تأکید داشتهاند. زندهیاد دکتر «محمدامین ریاحی» که چندین سال با مینوی همکاری و حشر و نشر داشته، در مراسم بزرگداشت استاد مینوی گفته: «بالاتر از مقام علمی مینوی، من اینک به سجایای عالی اخلاقی و انسانی او میاندیشم: بزرگمردی که صریح بود، و آنچه بر دل داشت بیپروا میگفت، و هرگز کینة کسی را به دل نمیگرفت. برعکس بسیاری از مردم زمانه که چهرهای مهربان و دلی پر از کینه و تزویر دارند. او اگر گاهی قیافهای سرد و خشک به خود میگرفت اما دلش سراسر مهر و صفا و گرمی و مردمی بود. عاشق علم بود، عاشق حقیقت بود، عاشق ایران بود. و میراثی جز سربلندی و سرافرازی بر جا ننهاد، و همة حاصل عمر پرتکاپوی خود را یکجا و رایگان به صورت گنجینه گرانقدری از زبدة مواریث فرهنگ ایرانی و نوادر و نفائس کتب مربوط به ایران، با یک بلندنظری و والامنشی افسانهای، وقف محققان امروز و فردای ایران کرد.»
متواضع در برابر زیردستان
احمد مینوی برادر کوچک استاد مینوی یکی از ویژگیهای برادرش را تواضع نسبت به زیردستان و غرور در مقابل قدرتهای حاکم بیان کرده و در خاطراتش آورده: «برای بیان یکی از خصوصیات اخلاقی مجتبی، داستانی را که پدرم سالها بعد، هنگامی که برادرم اجباراً مقیم انگلیس شده بود و از ترس حکومت پهلوی جرأت بازگشت به ایران را نداشت، باز میگویم: وقتی که مجتبی در مجلس به عنوان تندنویس کار میکرد، عدلالملک دادگر رئیس مجلس بود. مجتبی صبح که از خانه بیرون میرفت، به سید علی عطار، به مشهدی حسینعلی بقال، به سپور محله و به هر رهگذری که میشناخت سلام میکرد، اما وقتی وارد مجلس میشد، اگر دادگر را از دور میدید، راهش را کج میکرد و از طرف دیگر میرفت تا با او مصادف نشود و به او سلام نکند.»
او خاطره دیگری از برادرش نقل کرده: « سال۱۳۴۵ بود. به اتفاق همسر و دختر کوچکش به ویلایش در شمال رفته بود. در آن زمان شاه برای جلب محبوبیت، هفتهای یک بار، چند تن از فضلا را برای شام به کاخ نیاوران دعوت میکرد. یک روز از دربار تلفن میکنند که اعلیحضرت همایونی استاد مینوی را برای چهارشنبه شب دعوت کرده و برای او پیغام میگذارند که هر چه زودتر به تهران برگردد و در ضیافت دربار شرکتکند. برادرم با اینکه قرار بود به تهران برگردد، از آمدن منصرف شد و تا آخر هفته بعد در دریاکنار ماند تا در ضیافت شاه شرکت نکند.»
نظر شما