شهر ایفل، شهر لوور که هر چه در آن بگردی، مثل هزارتویی بزرگ و جذاب و بیانتها و بیپایان است؛ شهر خاطرات ادبیات قرن بیستم و دانشجویان معترض دهه60؛ شهر نمایشهای خیابانی و جشنوارههای شبانهروزی؛ شهر اعتراضات طبقاتی ساکنان حومه به مرکز و بالاخره شهر کافهها.
میزهای گرد و کوچک با پایههای چدنی و صندلیهای چوبی، کُنجی گرم در سرمای زمستان، بالکنی خنک در هوای دلچسب اوایل تابستان یا سایه پیادهرو در آفتاب ظهر، کنار قهوه و روزنامه لوموند که ساعتی نیست منتشر شده، گوشهای آرام و لذتبخش است در کافههای پاریس و البته این، همه تصویر آن کافهها نیست.
شاید تنها جایی که کافهرفتن در آن به فرهنگ بدل شده، پاریس باشد. نوشیدن یک فنجان قهوه، دیگر تنها بهانه کافهرفتن نیست؛ کافه، بخشی از شخصیت فرد را نشان میدهد.
صدها سال کافهداری
در آنجا میگویند این قهوهای که مینوشید، اولین بار از ایران به اینجا رسید؛ به این شکل که در زمان صفویه، قهوه از ایران به کشورهای عربی و شمال آفریقا رفت و از آنجا تاجران ونیزی قهوه را به ایتالیا بردند و «پوکوپ»نامی، آن را به مارسی و بعد به پاریس برد. پوکوپ، پس از نوشاندن قهوه به خانواده سلطنتی فرانسه، کافهای در محله سنژرمن باز کرد که اولین کافه پاریس بود. کافه پوکوپ به این ترتیب، نهتنها رسم کافهداری و کافهرفتن را باب کرد که صد سال بعد از شروع به کارش، نقش مهمی در انقلاب فرانسه بازی کرد.
این کافه که امروز فقط به خاطر سابقه تاریخی و بزرگانی که به آنجا میرفتهاند، مورد بازدید و استقبال قرار دارد، روزی پاتوق شاعران و نویسندگان و سیاستمدارانی چون روسو، مونتسکیو، ولتر و... بوده است. جالب اینکه این کافه را هنوز هم خانواده پوکوپ اداره میکنند. البته این کافه، تنها کافهای نیست که خاطراتی از شخصیتهای مشهور در ذهن دارد. کافه «ددومگو» پاتوق سارتر و سیمون دوبوار بوده و کافههای محله «مون پرنه» مثل کافه «مون پرنه» و کافه «روتاندو» هم میزبان نویسندگانی چون همینگوی، رومن رولان، آندره ژید و اسکار واید بودهاند.
در این محله که راسته قابسازهای تابلوهای نقاشی در آن واقع بوده، کافههای پاتوق نقاشها هم به چشم میخورد. اگر گذر رهگذری به بعضی از این کافهها بیفتد، روی دیوارها نقاشیهایی از پیکاسو و نقاشان معروف دیگر میبیند که در ازای پول قهوه و بدهی به کافه، کشیده شدهاند. در کافههای قدیمی پاریس، دکوراسیون و نمای خارج کافهها هنوز مثل روز اول حفظ شده است. در محلههای قدیمی پاریس، ساختوساز و بازسازی، تنها در شرایطی مجاز است که ظاهر سنتی بنا تغییر داده نشود و کموزیادکردن اجزای بنا، با هویت محل سازگار باشد. تصور کنید اگر چنین قانونی در خیابانی مثل لالهزار تهران اجرا میشد، حالا چه خیابان زیبایی داشتیم.
سیاه کوچولو
مشتریان کافهها هم بنا بر ساعات شبانهروز فرق میکنند؛ مثلا یک کافه کلاسیک، ساعت 6صبح باز میشود. ساعت6و30دقیقه، نظافتچیهای شهرداری سری به کافه میزنند. بین ساعات 7 تا 8 سروکله کارمندان ادارات و شرکتها پیدا میشود تا با عجله و پیش از رفتن به محل کار، قهوهای بنوشند. نوشیدن قهوه بین این قشر، آنقدر رایج است که برای دعوت به خوردن قهوه، اصطلاح خاص خودشان را دارند؛ «بریم یه سیاه کوچولو روی کراواتمون بریزیم!».
صبح تا ظهر، بازنشستههای بیکار، فیگارو به دست، از راه میرسند. ظهر، کافهها برای نهار، میزبان همهجور مشتری هستند. کافههایی که تا ساعت 2نیمهشب باز میمانند، میزبانی دانشجویانی را به عهده دارند که خود آنها در کافه یا رستوران دیگری تا نیمه شب مشغول کار بودهاند.
داستان نگفته دیگر کافههای پاریس، داستان ستونهای کافه است. در گذشته به بعضی از مشتریان کافه، ستونهای کافه میگفتند چرا که آن آدمهای بیکار، از صبح تا شب در کافه میماندند و مثل یکی از ستونهای کافه، جزئی از آن شده بودند.