نگارش رمان در اسفندماه 1385 به پایان رسیده است و حالا پس از نزدیک به یک سال و نیم، توسط نشر هیدا در 263 صفحه و به قیمت 3800تومان به بازار کتاب راه یافته است. نویسنده رمان، جوانی است متولد 1357 و به بچههای نسل پس از انقلاب تعلق دارد؛ نسلی که دوران کودکی و نوجوانیاش همزمان بوده با سالهای جنگ تحمیلی میان ایران و عراق و حضور در این دوران و لمس واقعیتهای آن از نزدیک باعث شده است که همواره تصویری از آن سالها و حالوهوای حاکم بر آن در ذهن داشته باشد؛سالهای شنیدن مارشهای نظامی، آژیر حملههای هواپیماهای دشمن بر شهرها و دیدن اعزام رزمندگان به جبهههای جنگ و... اتفاقاتی که تجربه روزمره زندگی مردم جامعه ایرانی در آن روزگار محسوب میشدند.
جواد ماهزاده با توجه به این دست تجربیات در دوره کودکی خود، کوشیده است در رمانی که به آن روزها میپردازد، تصاویری از آن زمان را در لابه لای رخدادهای رمانش پیش روی مخاطب قرار دهد. نگاه جواد ماهزاده به جنگ نگاهی توأم با واقعگرایی است و تاکید او بیشتر روی تاثیری است که جنگ ناخواسته بر زندگی مردم در پشت خطهای مقدم جنگ و در شهرها میگذارد؛ تاثیری که هم در حیات اجتماعی و هم حیات خانوادگی مردم قابل ردیابی است.
رمان به شیوه اول شخص مفرد روایت میشود. راوی رمان نوجوانی است به نام امیر، از خانوادهای کموبیش فقیر که ساکن شهر کرج هستند. در واقع راوی نوجوانی است همنسل و یا همسن و سال خود نویسنده که در سالهای جنگ تحمیلی میان ایران و عراق تجربیاتی مشابه را پشتسر گذاشته است.
امیر نیز همچون بسیاری از نوجوانان این سالها به جای آنکه به اقتضای سن و سال خود در حال گذار از دوران نوجوانی و دلمشغولیهای این سن و سال باشد، به دنیایی پرت میشود که شرایط و مناسبات دیگرگونهای دارد و اینچنین است که با جابهجا شدن نوع تجربیاتی که به اقتضای سن و سالش باید داشته باشد با تجربیاتی که به ضرورت زمان جنگ پیش کشیده میشود، تاثیری عمیق پذیرفته و گویی زودتر از موعد مقرر دنیای بزرگترها را درک و احساس میکند. بنابراین در یک مسیر تدریجی سرانجام به نقطهای میرسد که خود را یک آدم بزرگ احساس میکند.
اینچنین او به تدریج از دنیای بازیهای دوران کودکی و نوجوانی پا بیرون مینهد و دنیا را به گونهای دیگر میبیند و در ادامه نیز در پی شکلگیری یک دوستی و رفاقت تازه بستری فراهم میشود تا به امیر احساس بزرگ شدن دست بدهد، به ویژه زمانی که دوستی تازه به نام علی مییابد و رفتهرفته خود از نزدیک سختیها و رنجهای وی را میبیند و تحت تاثیر این شرایط یکباره به درک تجربیاتی تازه از دنیای پیرامون خود میرسد و آنجاست که به شکلی واقعی خود را آدم بزرگ احساس میکند. علی فرزند خانوادهای کرد است که شهرستان خود را ترک کرده و آمدهاند به کرج تا خاطرات تلخ گذشته خود را از یاد ببرند. این خانواده دختر کوچکی نیز دارد که در یک تیراندازی داخل شهر گلوله به پاهایش خورده و حالا به انسانی فلج بدل شده است.
امیر وقتی راز زندگی علی را از او میپرسد، او با جزئیات به آنچه برخود و خانوادهاش گذشته اشاره میکند و به این ترتیب امیر که خود را از واقعیتهایی کاملا متفاوت با آنچه در پیرامون خود دیده است، بازمییابد، احساس میکند رشد کرده و بزرگ شده است و حالا اگر دوستیای با دیگران دارد، شکل کموبیش مردانهای به خود پذیرفته است.داستان با اشاره به ماجرای حضور دایی راوی رمان، در خط مقدم جبهه آغاز میشود. مادر امیر که نگران انتقال برادرش به خط مقدم جبهه در دوران سربازیاش است، قصد فرستادن خوراکیهایی برای برادرخود داردو ... . به این ترتیب خواننده رمان از همان صفحات آغازین وارد قلب رمان میشود و مستقیم به فضای سالهای میانی جنگ و جبهه میرود؛ موشکباران شهرها و زمانی که اعضای فامیل برای مصونماندن از خطر به خانه راوی در کرج میروند. و همین ایده زمینهای برای شخصیتپردازی آدمها در ارتباط با یکدیگر میشود.
«خنده را از من بگیر» رمانی حادثه محور نیست، حتی از آن دست آثار هم نیست که به کمک اتفاقات سادهای که در پی هم روی میدهند، فراز و فرود دراماتیک را به وجود آورده و خوانندگان را با خود همراه کند. جواد ماهزاده بیش از هر چیز به موقعیتها و فضاسازیها اهمیت داده است و شخصیتها نیز تا آنجا که در این راستا قرار میگیرند با پرداخت مناسبی روبهرو شده و روابط میان آنها زنده و ملموس ترسیم شده است.
گفتیم رمان به شیوه اول شخص روایت شده، ماهزاده با استفاده از این زاویه دید برای رمان خود، زمینهای را فراهم میآورد که خواننده احساس حضور در صحنه رمان و مشارکت در آن را داشته باشد؛ مشارکتی که با توجه به فضای غیرماجرایی آن بیشتر در آشنایی با شخصیتها و نمایش روابط میان آنها بوده است.
در واقع ماهزاده در بخشهایی از رمان با استفاده از وارد کردن شخصیتهای فرعی در آن، قصه را به جلو میبرد. به این ترتیب اگرچه خنده را از من بگیر به لحاظ شخصیتپردازی و توجه به رابطهها امتیازاتی رابه دست میآورد اما از سوی دیگر به دلیل کندشدن رمان احتمال از دست دادن همراهی مخاطب را به میان میکشد.
در ابتدای کتاب با بخشی از متن یک ترانه که توسط پیام پارسا سروده شده و مانیرهنما نیز آن را به اجرا درآورده روبهرو هستیم که به خوبی میتواند باز نمایانگر جانمایه کتاب و ایده باشد که نویسنده دنبال کرده است:
پشتسر تصویری از روزهای رفته/ عکسی از من/ روبهروی آینههای مه/ عکسی از من/ به سقوط خود ته ورطه گرفتار/ عکسی از من/...
خنده را از من بگیر تصویری است از زندگی رفته یک نسل؛ نسلی که کودکی خود را در سالهای جنگ پشتسر گذاشت؛ گرفتار در یک موقعیت دشوار که کودک را کودکی نکرده بزرگ میکند.