همشهری آنلاین: هادی مرزبان؛ کارگردان تئاتر تازهترین اثرش را متفاوت با دیگر آثار دههها فعالیت حرفهایاش در توضیح این تغییر ذائقه خوانده و در توضیح بیشتر به همشهری میگوید:هیچوقت غریزی و بیجهت کاری انجام ندادهام. حال جامعه، درام مرا شکل میدهد. هنر انتقال احساس زمانه است و هنرمند باید فرزند زمانهی خود باشد پس همواره وامدار شرایط و نیاز روحی مردم کشورم هستم. اینکه آثار بسیاری از اکبر رادی اجرا کرده ام نیز از این قاعده مستثنی نیست.کارگردان تئاتر اضافه میکند: وقتی از آن استایل و سبک و امضا شخصی خودم در تئاتر فاصله میگیرم، کمی سخت و گاهی نامتجانس است اما حال ملت، جامعه و ذائقه و کام آنها مهمترین اصل و پایه و بنمایه کار من است. من ناگزیرم از مخاطب. مگر نه اینکه رسالت هنر نمایش، روایت حکایات و قصههایی است تا به اصلاح معایب و ارتقا محاسن جامعه منتج شود؟ لذا احساس کردم که این روزها جامعه دچار نوعی استحاله روحی است. مردم نیاز به شادی دارند. مردم غم زده و تلخکام ایرانی جایی نیز باید شادی کنند و چه جایی بهتر و اثر گذار تر از تئاتر؟!
ایسمها ظرف هستند؛ انسانیت کلمه کلیدی است
کارگردان نمایش «هاملت با سالاد فصل» نکوهش فقر و بیعدالتی را نخ تسبیح آثار خود دانسته و تصریح میکند:در تمامی متونی که کارگردانی میکنم این دو مقوله را فریاد میزنم، شکل و گونه و سبک و ایسمها تنها ظرف هستند با هنر که نابودگر پلشتیهاست به جنگ فقر و بیعدالتی میروم. انتخاب متنهای رادی هم به همین دلیل بوده که اساس نزدیکی من و رادی نیز از سر جنگ با فقر و بیعدالتی بوده این دو مقوله با ذات انسانی بشر در تعارض است. اینکه ایرانی بگوید یا فرنگی، روحوضی اجرا کنم یا کلاسیک، میلر یا رادی فرقی نمیکند انسانیت کلمهی کلیدی من است.نمایش من باید بوی نم کاهگل بدهد. این بوی ایرانی در هیچ کجای جهان یافت نخواهد شد. پیشتر هم تاکید کردم وامدار مردم هستم. احساسم میگوید اکنون زمان اجرای نمایش بنگاه تئاترال است. مردم نیاز به خندیدن و شادی دارند. پس چه بهتر با نمایشی که پنجه در ریشههای ایران دارد و از رگ و پی و فرهنگ خودمان است شادیآفرینی کنیم.
فراموشی گونههای نمایشی
کارگردان نمایش «ملودی شهر بارانی» در ادامه با ابراز تاسف از مهجور ماندن گونههای مختلف نمایش ایرانی چون؛ نقالی، پردهخوانی، شبیهخوانی تعزیه و… میگوید: نباید از اصل خودمان دور شویم. گونههای مختلف نمایش ایرانی در حال نابودیست. شاید باورتان نشود من در تاریخ بیهقی بیش از ۴۳ خردهدرام و نمایشنامه یافتهام. سطر سطر آثار و متون کهنه نظم و نثر ادبیات فارسی جنبههای دراماتیک و نمایشی دارند. این در حالی است که امروز تعزیه، نقالی، پردهخوانی حتی تورنابازی که گونههای نمایش ایرانی هستند به باد نسیان و فراموشی سپرده شدهاند. این درست که اساسا هنر تئاتر از غرب وارد شده و بزرگترین درامنویسان جهان خارجی هستند، اما نباید از هنر ناب ایرانی غافل ماند. اعتقاد و باور من این است که قبل از هر چیزی ابتدا باید به فرهنگ ایرانی پرداخت.باید ایرانی کار کرد. به شخصه شیفته آثار سارتر هستم، شاید آخرین کار من «مردههای بیکفن و دفن» ژانپلسارتر باشد. اما اکنون دغدغه من حال مردم جامعه من است.به واقع همه بزرگان تاریخ کشورمان زندگینامه و زیستشان دراماتیک است این در حالی است که هیچگاه توسط هنرمندان ما آنچنانکه لازم است بدانها پرداخت نشده است و شوربختانه مهجور ماندهاند. شاید از مهمترین علل این مسئله، نگرش برخی از اساتید دانشگاهی است. برخی از آقایان کافیست هواپیمای آنها از فرودگاه امام به پرواز درآید، تمام هویت، ملیت و فرهنگ ایرانی خود را فراموش میکنند.
تئاتر را نمیتوان تعطیل کرد
مرزبان تاکید میکند:چراغ تئاتر ایرانی همیشه باید روشن بماند. این مهم به مثابه یک مسابقه دو امدادی است. از گذشتگان به ما رسیده از ما به نسل بعد و از نسل جدید تا آیندهگان باید دست به دست منتقل شود. این یک ثروت ملیاست. اینکه برخی روشنفکرنماها هر از گاهی سعی به خاموشی فرهنگ کشور دارند، امریست نکوهیده. مگر در دوران جنگ جهانی زیر سنگینترین بمبارانها سالنهای تئاتر تعطیل شدند؟ مگر میشود فرهنگ را تعطیل کرد؟ همانطور که خدمات درمانی را نمیتوان تعطیل کرد.تئاتر شغل و حرفه من است. تمام سطر سطر زندگی من مشق تئاتر بوده، من با تئاتر ناب ایرانی نفس میکشم، با تئاتر اعتراض میکنم، فریاد میزنم، خشمگین میشوم و به اقتضای زمانه همراه با مخاطب خویش به وسعت دل میخندم و به وقتش هم از سویدای جان میگریم. تئاتر همه زندگی ماست و تعطیل شدنی نیست.هنرمند باید به اقتضای زمانه خود رجوع کند، من معتقدم نمایشنامه بنگاه تئاترال لازمه شرایط کنونی جامعه است و این در اساس رسالت من است. از همین طریق دلجویی میکنم از اشکهای همه مادران و پدران داغدار، به احترامشان کرنش میکنم. اما معتقدم در یک گوشهای هم نیاز است لبخند به روی لبان این عزیزان بیاوریم، در عین حال حرف اصلی مردم جامعه را نیز فریاد بزنیم آنهم با زبان هنر نمایش.
فرهاد قصه ما کوهکن نیست
وی همچنین به متن علی نصیریان اشاره کرده و با بیان این مطلب که به یقین نیم قرن پیش که علی نصیریان نمایشنامه بنگاه تئاترال را نوشت، زیست مردم جامعه، سبک دیگری داشت؛ میگوید: پس به گفته خود او (نصیریان) این بنگاه تئاترالِ مرزبان است. از جمله تفاوتهای بارز این اجرا فاصلهگذاری است. شما در دل یک نمایش روحوضی مشاهده میکنید که سیاه نمایش را قطع کرده و بیپرده با مخاطب سخن میگوید یا در تابلوی پایانی شاهد عذرخواهی راوی از تماشاچیان هستیم که میگوید؛ ببخشید که فرهاد قصه ما کوهکن نیست و به انحطاط رفته ببخشید که شهرزاد قصه ما و… اینها همه مواردیاست که به اقضای امروز بدعتگذاری شده است.
نظر شما