و هرکس در این باره بجوید از میان حرفها و ادعاهای هر نامزد آنچه را که احتمالاً میتواند نسبت نزدیکتری با موضوعاتی همچون توسعه پایدار و حفاظت محیط زیست داشته باشد.در چند روز گذشته در محافل زیستمحیطی در این باره بحث و گفتوگو بسیار بوده است. جمع کوچک سبزهای ایران ، به نسبت گروه فعالی هستند؛ اگرچه نهآنقدر پرشمار که به یک اهرم فشار در سپهر سیاست و اقتصاد ایران تبدیل شوند.
این جمع البته در این انتخابات هنوز نتوانسته به یک نگره واحد برسد. اگرچه پراکنده این طرف و آن طرف حرفهایی درباره محیط زیست و توسعه پایدار از دو سه نفری از نامزدها ابراز شده، اما واقعیت این است که این حرفها غالباً به بندی اجتنابناپذیر در یک بیانیه رسمی بیشتر مشابهت دارند، تا دلمشغولی و برنامهای جدی برای دستیابی به توسعه پایدار در کشوری که آمارهای قهقرای زیستمحیطی آن بس ترسناک است: دوم در فرسایش خاک، ششم در جنگلزدایی، احتمالاً اول در نابودی تالابها، اول در بیابانزایی (از نظر تأثیر مؤلفه انسانی) و... این اعداد که گفته شد رتبههای جهانی ایران بود در این فهرستهای سیاه.
بعد: یک رئیسجمهوری در 3سطح میتواند با موضوع محیطزیست برخورد کند: نخست (و دستکم) اینکه مدیریتی قوی بر نهادهای مسئول این حوزه بگمارد. دوم (و البته اساسیتر) اینکه به دنبال توسعه طبیعتسوز نباشد.
وزارتخانههای در اصطکاک با محیط زیست را کنترل کند و نگذارد طرحهای عمرانی و صنعتی و اقتصادی لطمات جبرانناپذیر به طبیعت و منابع تجدیدناشونده کشور وارد کند.
و سوم (و قطعاً بسیار مهمتر) این است که رئیسجمهوری به توسعه پایدار بهعنوان یک نظام جامع برنامهریزی ملی اعتقاد داشته، فرایند توسعه را «طبیعتمحور» کرده و در این مسیر نه امروز و فردا و این 2 سال و 4 سال بلکه همه لطمات توسعه ناپایدار در 50 سال گذشته را ببیند و به سرنوشت کشور در 50 سال آینده بیندیشد.
میگوید آنکه به تو پاسخ «نه» میدهد به همو امید بورز. آیا در ایران میتوان دولتمردی پیدا کرد که به محیط زیست از زاویه سطوح دوم و سوم از 3انگاره فوقالذکر نگاه کند؟ اگرچه امید روشنی برای اعتنا به سطح اول هم وجود ندارد، اما فعلاً همه امید بستهاند به سکوتی که هست و ظاهراً چارهای جز این هم نیست.
دیگر: وقتی هست که در آن زهر نیز انگبین مینماید. یک حرف، یک نشانه کوچک که دلگرممان کند خاک ایران همچنان بیدریغ روانه دریاهای دوردست نخواهد شد... میگویند در عاشقی گاه احتیاج به دروغ هم هست.
یادآور شود که هنوز در نظر تو زیبایم و دوستم داری... یادآور شو... بگو که شاید بشود این خاک را دودستی چسبید و مانع فرسودنش شد، میشود حصاری کشید در برابر بیابان که میتازد و پیش میآید، میشود امیدوار بود به ماندن کفدستی جنگل در روزهای دوردست... چیزی بگو، وعدهای بده، هرچند که راست نباشد.
سرانجام: گرجیها میگویند بهای مرد کمروی یک تخممرغ است. بهای یک نامزد انتخابات که حتی در ایام تبلیغ حوصله مخاطره برای گفتن وعدهای اندکی مخاطرهآمیز و مسئولیتزا را ندارد، چقدر است؟