اما همانقدر دشوار و آزارنده، انبوهی از اطلاعات غلط، شبهاطلاعات و گزارشهای سادهانگارانه بود که در همین باره بر سر مردم باریدن گرفت.
این نوشتار ضمن یک تحلیل فنی مختصر، شماری از مصادیق کلوخهای نادانی را که به سمت مردم پرتاب شد، برمیشمارد:
- شاید برای آنکه بگوییم ریزگرد چیست، ابتدا باید آن را از پدیدههای مشابه متمایز کنیم. ریزگرد، گردوغبار معمول نواحی بیابانی و جنببیابانی نیست، آلودگی هوا (به مفهومی که در تهران رایج است: وجود ذرات معلق با منشأ سوختهای فسیلی) نیست، شنباد نیست، غبار محلی نیست و اساسا هیچ کدام از پدیدههای اقلیمی که ما (آدم هایی که حداکثر 75 سال سن دارند) تاکنون تجربه کردهایم، نیست.
این یک پدیده نادر اقلیمی است. با این شدت، اولین بار است که در دستکم 100سال گذشته رخ داده، دست کم از این نظر که شاید حتی در 10هزار سال گذشته هم رخ نداده باشد.
پیشفرضها درباره وقوع این ریزگرد عبارت از این هستند که:
الف) یک جریان عروجی قوی (بهشدت جریانهای مشابهی که در مناطق استوایی وجود دارد) حجم زیادی از ریزگرد را از بیابانهای وسیع جنوب غرب آسیا، شامل قوسی 2هزار کیلومتری از یمن تا سوریه، به ارتفاع خیلی بالای لایه تروپوسفر منتقل کرده است.
یک جریان انرژی قوی دیگر انبوه ریزگرد را به عرضهای بالاتر منتقل کرده است (تقریبا همه موجهای ریزگرد جهت جنوب شرق به شمال غرب داشتهاند) وقتی که انرژی جریان افقی ارتفاع بالای تروپوسفر رو به کاهش رفته انبوه ریزگرد را ناگهان بر سر مناطقی حتی 2هزار و 500 کیلومتر دورتر از خاستگاه این پدیده، سرزمینهایی حتی واقع در بادپناه خطالرأسهای 4هزار متری فرو باریده است.
- اشتباه اول، تعجیل در تعریف منشأ انسانی برای این پدیده است. کاهش دبی آب یک رودخانه، یا خشکیدن یک تالاب در عراق را منشأ چنین پدیدهای دانستن، مصداق بارز تمایل ذهن آدمی به فروکاهیدن قضایای دشوار است.
بررسی عکسهای ماهوارهای بهوضوح نشان میدهد عراق فقط یکی از نقاط کانونی بروز ریزگرد است و عمده موج های ریزگرد خاستگاهی غربیتر و جنوبی تر از این کشور داشتهاند. از سوی دیگر با هر شدت بیابانزایی، به هر حال عمده مساحت کشور عراق در حال حاضر کمتر از بیابانهای وسیع عربستان شرایط ایجاد موجهای عظیم ریزگرد و توفانهای شنباد را دارد.
- وجود بیابان به تنهایی نمیتواند بروز ریزگرد را توجیه کند. در همه 100سال گذشته بیابانزایی در ایران روندی بسیار شتابناکتر از عراق داشته و اساسا بیابانهای ایران چندین برابر عراق مساحت دارند.
اگر خشکیدن یک تالاب و کمشدن دبی 2رودخانه میتواند چنین حجمی از ریزگرد را ایجاد کند، لابد در این چند ده سال ایران چندبار باید در غبار بیابانهایش مدفون میشد.
- مالچپاشی و درختکاری برای جلوگیری از بروز ریزگرد بسیار تصوری سادهانگارانه است، اما خیالبافانهتر این است که دولت ایران بخواهد این کار را در عراق انجام دهد. بعد از 50سال از آغاز فعالیت های بیابانزدایی در ایران، هنوز کمتر از 2درصد از اراضی مرتبط تثبیت شدهاند، و هماکنون ایران خود در فهرست 6کشور اول بیابانزا و گرفتار این پدیده ویرانگر قرار دارد.
اگر فرض کنیم مجموع مساحت مناطق در معرض بیابانزایی کشورهای عربستان، کویت، یمن، عراق و سوریه دستکم 10برابر مناطق مشابه در کشور ایران باشد و باز اگر فرض کنیم دولت ایران بهطور کلی فعالیتهای بیابانزدایی در کشور را تعطیل کرده و همه امکانات مرتبط را به کشورهای پیشگفته منتقل کند، آنوقت قابل تصور است که 500 سال بعد ما موفق شویم کمتر از 2 درصد، بله 2 درصد! امکان وقوع مجدد ریزگرد را کاهش دهیم.
- ظاهراً نخستوزیر عراق با آغوش باز از پیشنهاد ایران برای کمک به این کشور در جهت بیابانزدایی و توسعه فضای سبز استقبال کرده است. جز این هم انتظار نمیرود. لابد تفاهمنامهای امضا شده و ایران در این باره تعهداتی را هم پذیرفته است.
فرض کنیم دولت ایران بودجه کافی برای استقرار سامانهای 500 برابر بزرگتر از مجموعه امکانات وزارت جهاد کشاورزی را در اختیار داشته و آن را با گشادهدستی صرف سرسبزی عراق با هدف عدم ورود ریزگرد به ایران میکند.
در ابتدا گفتیم موج اخیر ریزگرد پدیدهای است که دستکم در 75 سال گذشته و شاید حتی در 10هزار سال یا 100هزار سال گذشته بیسابقه بوده است. آیا بهتر نیست هر 75 سال یکبار چند روزی ریزگرد را تحمل کرده و بودجه موصوف را صرف اموری واجبتر کنیم؟
- در این ماجرا، قاعدتاً سازمان هواشناسی کشور معتبرترین مرجع علمی و کارشناسی مرتبط است. اما جالب است که بدون هیچ اظهارنظر صریح علمی و فنی از سوی این سازمان، نهادهای دیگری مثل سازمان محیط زیست و وزارت جهاد کشاورزی و شهرداریها و استانداریها و... (عمدتاً با نگاه بیولوژیک به یک پدیده کلیماتولوژیک!) هر جور که دلشان خواسته شتابزده و احساساتی اطلاعیه داده و دستورالعمل صادر کردهاند.
قاعدتاً هر دو قابل مواخذهاند؛ هم آنکه مسئول است بگوید، اما نمیگوید و هم آنان که حتی در یک موضوع کاملاً فنی هر اظهارنظر غیرکارشناسی را مفید و سودمند میدانند!
- ریزگرد چه وقت میرود؟ کی دوباره برمیگردد و اساساً چرا ناگهان با این شدت رخ داده است؟ اینها سؤالاتی است که باید اقلیمشناسان به آن پاسخ دهند.
اما به نظر نمیرسد هیچ کس بتواند فعلاً در این باره پاسخی روشن ارائه دهد. منشأ انرژی بیکرانی که چنین حجمی از خاک را در محدودهای به قطر افزونتر از 4هزار کیلومتر و تا ارتفاعی بیشتر از 300 کیلومتر جابهجا کرده، مشخص نیست.
معمولا اقلیمشناسان وقتی دلیل یک پدیده اقلیمی را ندانند دست به دامن زبانههای خورشیدی میشوند و آن را نسبت میدهند به این مؤلفه عجالتاً غیرقابل احصا و غیرقابل پیشبینی. بشر هنوز نمیداند خورشید چهوقت و با چه شدتی زبانههای تازهای را روانه زمین خواهد کرد.
هر زبانه هم بهتنهایی میتواند بسیاری از کمیتها و متوسطهای معمول اقلیمی و هواشناسی را ناگهان بههم بریزد. ماجرای پدیده اقلیمی همچون ریزگرد، مثل زلزله است.
بشر هنوز نمیداند زلزله بعدی کجا، چهوقت و با چه شدتی رخ خواهد داد. این موج ریزگرد احتمالاً تا اوایل هفته آینده بهطور کامل دامن تهران را رها میکند. اگرچه احتمالاً همچنان خوزستان باید منتظر موجهای تازه گرد و غبار باشد.
چه وقت دوباره آسمان جنوب آبی میشود؟ کی ممکن است دوباره کرانه ریزگردی قوی حتی به تهران و گیلان هم برسد؟ اینها، همچنانکه گفته شد فعلا سؤالهایی هستند که نمیتوان به آنها دقیق و مستدل پاسخ داد.
میگوید یک سرنوشت از سرنوشت دیگر برتر نیست، اما هرکس باید به سرنوشتی که در درون دارد، احترام بگذارد. گرد و غبار بخشی از سرنوشت اجتنابناپذیر ماست. آنرا بپذیریم و با آن مدارا کنیم.