درباره موضوع احداث گورستان جدید تهران، ظاهرا باید گفت آن منطقه مغز بهواقع چندان اعتنایی هم به آینده اجتناب ناپذیر ندارد. سالهاست که گفته شده نمیشود شهر 10میلیونی فقط یک گورستان داشته باشد.
نمیشود هر ظهر پنجشنبه میلیونها نفر ناگهان با هم روانه یک گوشه خاص از شهر بشوند. حرف در اینباره زیاد گفته شده، ازجمله طرح 3 سال پیش شورای شهر برای احداث 2 گورستان جدید در شمالغرب و شمال شرق تهران. این طرح به دلایل باور نکردنی هرگز به اجرا نرسید.
زمین انتخاب شده برای قبرستان شمالغرب حوالی یک منطقه مسکونی قرار دارد و ساکنان این منطقه همسایگی اموات را برنتابیده و تاکنون نگذاشتهاند کسی کلنگ احداث قبرستان را در آنجا فرود بیاورد.
قبرستان شمال شرق (منطقه تلو) نیز با مخالفت یک نهاد که مدعی مالکیت زمین مذکور است، روبهرو شد. البته محیطزیست و یکی دو سازمان دیگر هم در اینباره مخالفت کردند. ازجمله مخالفتها یکی هم این بوده که تلو روی خط گسل قرار دارد و احداث گورستان در آن خطرناک است.
بعد: اینکه نتوانستهاند تا حالا طرح احداث گورستان جدید تهران را اجرا کنند، یکی دیگر از نمایههای بحرانزایی تفرق در مدیریت شهری است. قبرستان اساسا یک مقوله مذهبی، اجتماعی و فرهنگی است و از نظر حجم تأثیرات محیطی مؤلفهای مهم در برنامهریزی شهری محسوب میشود.
اما در ایران متولی قبرستان شهرداری است، شهرداری نیز فقط در حوزه خدمات شهری مبسوطالید است در نتیجه، کار گره میخورد چون نمیشود یک مؤلفه عظیم متناظر در حوزههای متفاوت اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی را صرفا با اختیارات و مقدورات حوزه خدمات شهری اجرا کرد.
سرانجام: انگارهای هست با این مضمون که ایران نه نقطه انتهای خاوران بلکه نقطه آغازین باختر زمین است.
در اینباره بسیاری تفاوتهای اجتماعی، مذهبی و فرهنگی با کشورهایی از مرزهای شرقی ایران به آن سو ذکر میشود و البته بسیاری شباهتهای عمدهای را که از این نظر مردم ایران با ساکنان نیمه غربی دارند (اگر مبنا را نصفالنهاری در نظر بگیریم که از ایران میگذرد). ازجمله نشانههای اجتماعی اشاره شده میتوان به آیینهای مرتبط با تدفین اموات اشاره کرد.
از ایران تا هزاران کیلومتر به سمت شرق رفتار با مردگان برای مغربزمینیان غیرقابل باور است؛ از سوزاندن اموات در هند، ژاپن، چین و... تا اجساد آنها را در اختیار لاشخورها گذاشتن در کشورهایی مثل نپال و بوتان.
اما از ایران به سمت غرب، مردگان را محترمانه به خاک میسپارند، با این انگاره که «از خاک برآمده است و باشد که همچون دانهای روزی از دل خاک بشکفد و سربرآورد.» میگوید شادی مزایای زیادی دارد، اما این اندوه است که تواناییهای ذهن ما را پرورش میدهد.
بهجز آن طی طریق ابدی، در همین روزگار فانی هم خواهد بود که بسیاری این راه را برویم و بازگردیم.
فراموش نکنیم این راه را در شهری که در معرض زلزله با احتمال «خیلی زیاد» (براساس نقشه پهنهبندی زلزله در ایران) قرار دارد و گفته میشود در همان نخستین لحظات وقوع چنین زلزلهای مرگ آنی دهها هزار تن دور از تصور نیست. قبرستان هم جایی است. مردگان، آن هم در این روزگار نباید لزوما به همسایگی کهریزک تبعید شوند.