اما کارگردان جوان فیلم «پالس» به نام جیم سونزرو، در واقع آنچه را که «وس کریون» (فیلمساز مشهور آثار سینمای هراس و سازنده فیلمهایی همچون: «کابوس در محله الم استریت» و «جیغ») و «ری رایت» از ایده اصلی کوروساوا، به شکل فیلمنامه درآوردهاند را به فیلم تبدیل کرده است.
فیلمنامهای درباره تبعات باور نکردنی ارتباطات سرسامآور امروزی از طریق اینترنت، ایمیلها و اتاقهای چت و همچنین موبایلها و پیامهای کوتاه اس.ام.اس و... تبعاتی که به تهی گشتن انسانها و تسخیر جهان توسط موجوداتی عجیب و غریب منجر میشود.
سالهای متمادی است که درباره وسایل و ابزار تکنولوژی امروز اظهارنظرهای گوناگونی میشود؛ گروهی به طور افراطی و مطلق این ابزار را کارآمد محض فرض کرده و به خودباختگی کامل در برابر آنها دچار میگردند و گروه دیگر با روشی تفریطی، آنها را مضر تلقی کرده و توصیه به دوری از فناوری روز کردهاند. پرواضح است که هر دو نگاه فوق قابل نقد بوده و آنچه که میتواند نقطه مطلوب قلمداد شود، استفاده متعادل از امکانات تکنولوژیک به نظر میرسد.
اینکه هویت انسانی به طور کامل در این گونه ابزار که به هر صورت تنها و تنها، یک ابزار بوده و هستند، مستحیل شود، همواره نگرانی روشنفکران و فرهیختگان متفکر دنیا را برانگیخته است. از جمله در تاریخ سینما، آثار متعددی ساخته شده که مسخ شدن انسانها در چنبره تکنولوژی مصنوع خودشان را به تصویر کشیده و نتیجه آن را آیندهای تاریک و مخوف نمایش داده است؛ از سری فیلمهای «فرانکشتاین» گرفته تا «2001: یک ادیسه فضایی» تا «ترمیناتور» و تا «ماتریکس» و... .
همواره هم آرزوی انسان غلبه بر تکنولوژی و در اختیار گرفتن کامل آن بوده، در حالی که این آرزو کمتر به وقوع پیوسته است! نه اینکه ماشینها به طور علنی بر ضد انسانها بشورند و یا همچون جنینی به اسارتشان درآورده و از جسمشان نیرو بگیرند، بلکه همواره ماشینها توانستهاند روح آدمها را تسخیر کنند و نفس آنها را به بند بکشند. قطعاً بسیاری از ظلمها و جنایتها و جنگها به همین دلیل است.
اینکه میبینیم آدمها اغلب قربانی تکنولوژی ساخته دست خودشان هستند از گلوله و بمب گرفته تا رسانههایی که حقایق را قلب کرده و ذهن آدمها را در اختیار خود میگیرند و تا وسایلی که تحت عنوان ارتباطات و سرگرمی، به قول مرحوم اخوان ثالث گوش وهوششان را برده است.
فیلم «پالس» درباره جامعه امروز است که در آن به طور افراطی، برخی وسایل ارتباطی مانند: موبایل و اینترنت مورد استفاده قرار میگیرد، به طوری که حتی وجود آنها مانع ارتباط رودرروی انسانها با یکدیگر شده و همین تکنولوژی بدون سیم است که واسطه بسیاری از رابطهها قرار میگیرد.
دوجوان که در ارتباطات اینترنتی خبره شده و از هکرهای قوی به شمار میروند در طی سر و کله زدنهایشان با سایتهای اینترنتی با موضوع عجیب و غریبی مواجه میشوند. یکی از آنها به نام «جاش» مدتی بعد، ذهنیات ترسناکی را تجربه میکند.
وی همواره شبحهای متعددی را در اطراف خود میبیند که پس از لحظاتی ناپدید شده و دوباره ظاهر میگردند تا اینکه روزی در کتابخانه به وی حمله میکنند. از آن پس جاش دچار پریشانی روحی شده و سرخورده و دپرس به نظر میآید و بالاخره در برابر دیدگان دوستش، «متی» خودکشی میکند.
این درحالی است که همچنان از طریق اتاق چت اینترنتی، پیامهای کمکخواهیاش توسط دوستانش رویت میشود. به تدریج سایر دوستان وی نیز با پیغامهای ناآشنایی بر روی صفحه کامپیوترشان روبهرو میشوند که «آیا میخواهند با یک شبح ملاقات کنند؟» و پس از کلیک روی آن، صحنههایی از خودکشی افراد مختلف را میبینند.
به دنبال این صحنههاست که موجوداتی شبح مانند به سراغشان آمده و گویی زندگی را از بدنشان بیرون میکشند (مثل «دیمنتور»ها یا دیوانهسازهای داستان «هریپاتر و زندانی ازکابان») و آنها را به لحاظ روحی- روانی تهی میکنند، به طوری که پس از آن، اشخاص مورد حمله قرار گرفته یا خودکشی میکنند و یا همچون حبابی منفجر شده و به ذرات ریز خاکستر مبدل میشوند.
بالاخره مشخص میشود که این موجودات از طریق ارتباطات اینترنتی و یا تلفن همراه به دنیای انسانها آمده و با گرفتن زندگی از آدمها، قصد تسخیر دنیای آنها را دارند. داستان از این قرار بوده که «جاش» و دوستش «دوگلاس زیگلر» در حین گشت و گذارهای اینترنتی و به قول معروف وبگردی، به سیگنالی برخورد کرده و آن را تقویت میکنند.
از همین طریق است که آن موجودات ناشناخته با این دنیا ارتباط برقرار کرده و کلیه کامپیوترهای شهر را مانند ویروس، آلوده میکنند. چیزی نمیگذرد که تمامی شهر به هم میر یزد. میزان خودکشیها بالا رفته، به طوری که پس از مدتی در کلاس دانشکده، تنها چند نفر باقی میمانند.
تلاش برای از کار انداختن کامپیوترهای مرکزی هم با شکست روبهرو شده و گویی زمین با آپوکالیپسی غریب مواجه شده است. انگار این بار زامبیها از طریق اینترنت و موبایل به آدمها هجوم آوردهاند و آنها را آلوده میکنند. تنها دو نفر از این مهلکه میگریزند و...
تصویری که جیم سونزور از این آینده بشریت تکنولوژی زده نشان میدهد، بسیار تلختر و تاریکتر از تصویری است که حتی کریس مارکر در فیلم «اسکله» بر پرده میبیند و یا فیلمهایی همچون «حکومت آتش» و «28 روز» و امثال آنها نمایش میدهند.
این تصویر حتی بسی ملموستر به نظر میرسد، چرا که اگر ما هنوز به عینه فجایع زامبیها را ندیدهایم، اما به کرات در دور و بر خود مشاهده کردهایم که وسایلی مانند موبایل و اینترنت چگونه آدمها را از یکدیگر و رابطههای انسانی بازداشته و به بهانه استفاده از تکنولوژی، با گسستن این رابطههای طبیعی و برقراری روابط مصنوعی، عواطف و عشقها را کمرنگ ساختهاند.
همه حرفها با ایمیل و اس.ام.اس منتقل میشود و انسانها کمتر رغبت میکنند که رو در رو با یکدیگر مواجه شوند، چهره به چهره حرف بزنند و نفس هم را حس کنند. برخی روانشناسان و جامعهشناسان امروز بر این باورند که ارتباطات تکنولوژیک اگرچه بعضی فواصل را کوتاه ساخته ولی در مقابل بین خیلی از آشناییهای نزدیک، فاصله انداخته و روابط را از حس و حال انسانی خالی کرده است.
و چه هوشمندانه سازندگان فیلم «پالس»، این تهی شدن را با خورده شدن روح انسانها توسط آن موجودات عجیب و غریب نشان میدهند و اینکه از جسم آدمها جز خاکستری بر جای نمیماند.
آدمهایی که پیش از آن فقط از طریق تلفن همراه و با ایمیل با یکدیگر در ارتباط بودند و این گوشیهای همراه بودند که در گوشه و کنار، گویی بر انسانها افسار زده و آنها را از دور و برشان غافل میساختند.
یکی از تکاندهندهترین صحنههای فیلم جایی است که «متی» و دوستش از شهر طاعونزده اشباح گریخته و در گوشهای به خواب رفتهاند که ناگهان صدای رادیوی اتومبیل بلند میشود و پیغام میدهد، موبایلها را روشن کنید که خطر رفع شده است و روشن کردن موبایل همانا و هجوم اشباح به اتومبیل همان! حمله ادامه پیدا میکند تا اینکه آنتن موبایل ضعیف شده و ارتباط قطع میگردد. «متی» بدون تردید موبایل خود را به بیرون پرتاب کرده و همراه دوستش با سرعت محیط را ترک میکنند.
آخرین جملاتی که از قول «متی» به صورت نریشن بر تصاویر پایانی مینشیند (در حالی که او و دوستش در جادهای متروک و بیپایان میرانند)، گویی تمامی حرف فیلم را در خود گنجانده است:
«ما هرگز نمیتوانیم بازگردیم. شهرها به آنها تعلق دارد. زندگی ما اینک متفاوت است. وسایلی را که فکر میکردیم ما را به یکدیگر متصل میکند، به جای مرتبط کردن، ما را به جایی رساند که هرگز تصورش را نمیکردیم. دنیایی که ما میشناختیم، اینک دیگر وجود ندارد، اما اراده زندگی هرگز نمیمیرد، نه برای ما و نه برای آنها...».
حدود 35 سال پیش داستانی در 3 بخش از جان کریستوفر منتشر شد که در آن موجوداتی از کهکشانهای دور به نام «سهپایهها» پس از اینکه با حملات متعدد نتوانسته بودند، کره زمین را تسخیر کنند، از طریق گیرندههای تلویزیون و تسخیر ذهن تماشاگران آنها، به این کار موفق میشوند.
اینک اینترنت، رسانه جدیدی است که تقریباً در حال تعطیل کردن دکان تلویزیون است. ماه پیش در خبرها آمده بود که نحوه و میزان خبررسانی سایتهایی همچون «یاهو» و «گوگل» باعث ریزش مخاطبان بسیاری از مهمترین شبکههای تلویزیونی معتبر شده، به طوری که شبکهای مانند «ان.بی.سی» (یکی از پرمخاطبترین شبکههای تلویزیونی دنیا) اعلام ورشکستگی کرده و حدود 700 تن از کارمندانش را اخراج کرده است.
بسیاری از آنها که با اینترنت کار میکنند، مطلع هستند، هر لحظه در معرض هجوم ویروسها و هکرهای متعدد قرار دارند.
اگر کامپیوترشان مجهز به انواع و اقسام «آنتیویروس»ها و «ضدهکرها» و یا «ویروس آلرت»ها هم باشد، باز هم هر از گاهی با اختلالات عجیب و غریبی روبهرو میشوند که بعضی مواقع کل سیستمشان را به هم میریزد و در آن زمان، متخصصان کامپیوتر در پاسخ به سؤال شما، فقط میگویند: «کامپیوتر است دیگر»!!
این دوستان میدانند، همین «ویندوز اکسپی» دارای سیستمی است که با آن لاین شدن، کلی اطلاعات به شرکت سازندهاش یعنی مایکروسافت منتقل میکند و از همین روست که تازهترین ورسیونهای مختلف آن به ارزانترین قیمت در بازار یافت میشوند، زیرا قفل شکنیشان بسیار سهل و آسان است.
حتماً شما هم در بسیاری مواقع، قبل از باز شدن یک وبسایت خارجی با این پیغام معروف روبهرو شدهاید که «اطلاعاتی که به سایت فعلی ارسال میکنید، ممکن است به یک سایت ناامن نیز فرستاده شود» یعنی در واقع در خیلی از زمانها ما و اطلاعاتمان در کامپیوتر در مقابل چشمهای نامحرمی قرار داریم که خود آنها را نمیبینیم و نمیشناسیمشان.
از همین روست که گاهی اوقات پیامهای ناآشنایی در میلباکس خود مشاهده میکنیم که ما را به ارتباطات مختلف و مشکوکی دعوت کردهاند، آن هم فقط با یک کلیک دعوت کردهاند به پیوستن به گروههای مختلف اینترنتی که معمولاً با دانلود موزیک و فیلم و تماشای عکس هنرپیشهها و فالگیری و طالعبینی آغاز میشود و بعضاً با قرار و مدارهای نامطلوب و گاهی تورهای ظاهراً سیاحتی ادامه یافته و سرانجام به خانههای آنچنانی منجر میشود که واقعاً آدمها را از درون خالی میکنند، به گونهای که دیگر راه بازگشتی باقی نمیماند و آنها که رفتهاند مانند آدمهای فیلم «پالس» یا خودکشی میکنند و یا زندگیشان به ذرات خاکستر بدل میشود. بسیاری از این فجایع با یک کلیک شروع میشوند.
پیغام این است که فقط کافیست روی لینک مربوطه کلیک کنید تا عضو شوید! فقط با یک کلیک... کلیکی که باعث باز شدن راه ویروسها و هکرهای زندگی میشود و آمدن شبحهای مختلفی که در این دنیای بیدر و پیکر به دنبال بلعیدن روح و جان انسانها هستند و همان یک کلیک بعضاً تا خودکشی و مرگ ادامه مییابد: یک کلیک تا مرگ!... مراقب این کلیکهای ناخواسته باشیم... .