ماه رجب آغاز ماههای سهگانهای است که به رمضان مبارک منتهی میشود و خود، ماه مناجات و نیایش است با حضرت باری. تقارن ماه ادعیه و راز و نیاز با ولادت پدیدآورنده علوم اهل بیت علیهمالسلام را باید بیگمان در بستری از عمق و ژرفابخشی به عبادات و مناسک نیایشی به تفسیر نشست. در حدیثی از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که تفکر یک ساعت درباره دین بهتر است از 70سال عبادتی که با تفکر همراه نیست.
پیام و معنای این حدیث جز عمق بخشیدن به تفکر دینی در کنار مناسک آیینی نیست. به نظر باید ولادت امام محمدبنعلی باقر(ع) را در اولین روز ماه مبارک رجب، زمینهای مناسب دانست برای فراروی از ظاهر به باطن اندیشه دینی؛ امری که این مقاله تلاش میکند تا آن را از نگاه امام پنجم شیعیان، بررسی کند.
بی تردید نقش امام محمد باقر(ع)در تحولات عصر خود از برجستگی خاصی برخوردار است.لذا باید چارچوب زمینه تاریخی حیات فکری امام شناخته شود. از این رو احتمالا باید آغاز بحث را در دوره امویان و در مسئله قضا و قدر دانست. در این دوره، درباره مسئله قضا و قدر که البته ارتباط وثیقی با مسئله ایمان دارد، بسیار گفتوگو میشد. عدهای استدلال میکردند که چون خداوند همه چیز را از پیش مشخص (همه قضا) و چون ویژگی تمام اموری را که اتفاق خواهند افتاد (قدر) پیشاپیش معین ساخته است، مردم را از ارتکاب آن گریزی نیست.
این استدلال هرچند نوعی توجیه خودراضیگرانه اخلاقی به حساب میآمد که گهگاه مورد استفاده خلفای اموی نیز واقع میشد ولی در مجموع یک تفکر فلسفی ناب هم به شمار میرفت که اساس آن را عدم امکان ایجاد سازگاری میان قدرت لایزال و مطلق الهی یا علم لایزال و مطلق الهی با اختیار انسان و اصولا حوزهای با نام اختیار و اعمال ارادی انسان تشکیل میداد. البته همانگونه که گذشت شواهدی کافی در دست است که نشان میدهد امویان از حکومت خود بر پایه چنین اندیشههای تقدیرگرایانهای دفاع و آن را توجیه میکردند.
این امر را بهخوبی میتوان در دیوان فرزدق، شاعر دنیاگرایی که گاه به حمایت از اهل بیت هم زبان میگشود، مشاهده کرد: «زمین ملک خداست و وی آن را به خلیفه خویش سپرده است؛ هر که در آن سروری یابد، مغلوب نخواهد شد». (دیوان فرزدق، جلد اول، ویراسته عبدالله اسماعیل، ص24) یا در دیوان جریر میخوانیم:«خداوند تاج خلافت و هدایت بر سر تو نهاد و آنچه قضای الهی باشد در آن تغییری پدید نخواهد آمد.»(دیوان جریر، ص380)
این استدلالهای کلامی و این اشعار که مبتنی بودند بر آن اندیشههای فلسفی طبیعتا واکنشی از جانب مدافعان آزادی اراده و اختیار انسان در پی داشت و کسانی پدید آمدند که قائل به آزادی اراده بودند. ایشان بعدها بدون منطق و دلیل قدریه نام گرفتند؛ یعنی عنوانی که در حدیث نبوی «القدریه مجوس هذه الامه؛ قدریه زرتشتیهای این امت اسلامی هستند.» برای اولینبار مطرح شده بود. اما واکنش امام باقر(ع) به این نزاع چه بود؟
امام باقر(ع) میگوید:«در یکی از کتابهای آسمانی، خدا میگوید: من خوب و بد، هر دو را آفریدم، پس خوشا بر آنان که از آنها نیکی سر میزند و بدا به حال آنان که بدی از آنها سر میزند و نیز وای بر آنان که میگویند چرا این است و چرا آن؟ خداوند سبحانه وتعالی آنجا بود وقتی هیچچیز جز او آنجا نبود.
او همیشه میدانست که چه خواهد بود و علم او از چیزی پیش از آنکه به وجود آید مانند علم او به آن چیز بعد از به وجود آمدن آن است.» (کافی، ج1، صص107، 154) طریقی که امام در این حدیث میپیماید در واقع راهی میانه است؛ نه علم پیشین الهی را انکار میکند و نه سرزدن خوبی و بدی به اختیار انسانها و از آنها که میگویند «چرا این است و چرا آن؟» انتقاد میکند. در واقع امام از جبر گرایی مطلق و تقدیرگرایی مطلق حمایت نمیکند و اینگونه علاوه بر انتقاد از این تفکر، از حکومت نیز انتقاد میکند؛ حکومتی که امام در قلب آن فعالیت میکند و در اوج اقتدار است.
این نوع از انتقاد را باید به لحاظ تاریخی از اولین مراحل شکلگیری تفکر میانه جبر و تفویض به شمار آورد؛ چرا که با گذر زمان شاهد تکامل و تطور مفاهیم آن هستیم.
اما امام، چگونه میان خدایی که بندگان را به سبب گناهانی که خود او بر ایشان تحمیل کرده تنبیه نمیکند و خدایی که به سبب علم و قدرت مطلق نمیتواند اعمال بندگان را رها کند تا به اختیار خویش آنها را انجام دهند ایجاد سازگاری میکند؟ چگونه این مفهوم در اندیشه امام شکل میگیرد؟ امام در این مرحله بیشتر انتقادی عمل میکند و وجه سلبی بر آن حاکم است: «خداوند مهربانتر از آن است که آفریدگان خویش را مجبور به گناه کند و سپس آنها را عقوبت کند و خداوند تواناتر از آن است که چیزی را اراده کند و آن چیز تحقق نیابد.»(کافی،ج1، ص159) بنابراین خداوند بندگان را مجبور نمیکند ولی اراده او مطلق است. آیا این اراده مطلق حوزه تحت عنوان اختیار را باقی میگذارد؟
هرچند ظاهر پاسخ امام منفی است و به صراحت خداوند را بالاتر و متعالیتر از این خیال خام میداند که اراده و تواناییاش محدود به حدی شود ولی چون این دو اندیشه را در کنار هم قرار داده و لابد چنین چینشی به جمع جبری نبوده است، بنابراین بهناچار باید این دو اندیشه را به گونهای محدودکننده یکدیگر بهشمار آورد. اما چگونه؟ آیا اراده الهی محدود است به حدی با عنوان اراده انسان یا اینکه اراده انسان نماد و مظهری از اراده الهی است و انسان مجبور است اراده داشته باشد؟ مرحله سوم اندیشه امام را باید مرحله ایجابی و مثبت در نظر گرفت.
در این مرحله امام به تفصیل به توصیف این تفکر میانه میپردازد. ایشان در پاسخ به این پرسش که آیا میان جبر و اختیار منزلت و حالت دیگری هم وجود دارد و اصولاً آیا امکان دارد چنین حالتی وجود داشته باشد، پاسخ مثبت میدهند. امام میفرمایند: «آری، منزلتی هست که فراختر از فاصله میان آسمان و زمین است.»(کافی، ج1، ص 297)
اگر از این سخن امام رمزگشایی کنیم، آنگاه به این نتیجه میرسیم که اندیشه جبر اصولاً بر اندیشه قضاوقدر ابتناء نداشته و عدهای براساس برخی تفکرات نادرست فلسفی گمان کردهاند که چون قضاوقدر اندیشه حقی است، لذا باید بازتاب این اندیشه بر اعمال ارادی انسان را نیز در نظر گرفت؛ بنابراین انسان مجبور است.
اما امام میگوید: اصولاً تصویری که از قضاوقدر مطرح میشود درست نیست. خداوند علم کلی و ازلی دارد به اعمال انسان و ویژگیهای آن اعمال و محال است که چنین حالتی وجود نداشته باشد. درباره اراده و قدرت نیز وضعیت به همین صورت است اما تمام اینها به این معنا نیست که انسان در اعمال خویش مجبور باشد بلکه خداوند میداند که انسان مختاراً اعمالش را که در حوزه اراده او تعریف میشوند انجام میدهد.
در واقع ، قدرت و اراده او تعلق میگیرد به اعمال انسان با قید اختیار. این اختیار نماد و مظهری است از مختار و فعال مایشاءبودن خداوند؛ هرچند استعداد و توان آن قابل مقایسه با توان باریتعالی نیست ولی در طول آن قرار دارد.
اندیشه «لاجبر و لاتفویض بل امر بینالامرین» پس از امام باقر(ع)، در اندیشه فرزند ایشان امام صادق(ع) تکمیل شد. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که این حقیقت از پیچیدگی فراوانی برخوردار است و احتمالاً نتوان چندان ساده از آن سخن گفت و بهراحتی آن را صورتبندی منطقی کرد.