خیلیها در این فصل با توجه به تعطیلی مدرسهها به سفر میروند و دور از ماجراهایی مثل کار یا تحصیل، مشغول استراحت و تفریح میشوند، اما برای تعدادی دیگر وضع کمی متفاوت است که آن را میتوان در سفر یک خانواده مجسم کرد. تصور کنید که یک خانواده شهری برای سفری تابستانی به منطقهای روستایی رفتهاند. خانواده شهری پسری دارد که در این سفر فقط به استراحت فکر میکند و گردش در طبیعت. خانواده روستایی نیز پسری دارد همسن او. پسر شهری فکر میکند که پسر میزبان میتواند او را هر روز به گردش ببرد، اما با ماجرای متفاوتی روبهرو میشود. پسر میزبان دلش میخواهد، اما در زندگی خانواده او داستان فصلها متفاوت است.در تابستان مدرسه تعطیل است و کسی هر روز صبح برای رفتن به مدرسه بیدار نمیشود، ولی دلیل دیگری برای صبح از خانه بیرون رفتن وجود دارد.
او باید صبح زود از خانه بیرون برود تا کمک حال پدرش در مزرعه باشد. او میداند به عنوان عضو یک خانواده روستایی وظیفهای دارد که تعطیل نمیشود. مزرعهها بدون مراقبت خالی از محصول خواهد شد و این یعنی به خطر افتادن خانواده. خانواده به پول فروش محصولهای کشاورزی نیاز دارد و این یعنی که باید آن را مهمتر از هر چیز دیگری دانست. خیلی وقتها مسافران تابستانی در سفر به منطقههای روستایی، فراموش میکنند که باید مراقب مهمترین ثروت میزبانان خود باشند.
برای پسر روستایی و خانوادهاش وجود هر درخت میوه و یا هر خوشه گندم، اهمیت دارد و آنها عذاب میکشند وقتی که مسافرانی بیتوجه برای ساعتی به اصطلاح تفریح باعث آتشسوزی در جنگلها یا ویرانیهای دیگر میشوند. در فصل سفرهای تابستانه به ویژه در مناطق خوش آب و هوای روستایی، به جز فکر تفریح و استراحت ماجراهای دیگری را نیز میتوان نگاه کرد و فهمید.