امروزه زندگی در کلانشهرهایی چون تهران و تحمل آلودگیهای متاثر از خودرو و صوت، تأییدی است بر مدعای فوق؛ در واقع زندگی در شهرهای بزرگ عموما به لحاظ کیفیت، مطلوبیت ندارد، اما توان انطباقپذیری انسان است که شرایط را برای وی تحملپذیر میسازد. اینکه انسان میتواند محیطهایی را بهوجود آورد و سپس با آن انطباق حاصل کند، به این معنی نیست که این محیطها ضرورتا محیطهای مطلوبی هستند؛ به عبارت دیگر ما با انطباقپذیری تدریجی دچار خطای دریافت میشویم و شرایطی را میپذیریم که در درازمدت برای حیات طبیعی ما نابودکننده است.
رشد سریع شهرهای کشور و افزایش جمعیت در این مراکز زیستی، ویژگیهایی را برای آنها بهوجود آورده است. از جمله این مشخصهها و خصایص میتوان انواع آلودگیهای زیستمحیطی بالاخص آلودگی هوا و صدا، عدمبهرهمندی از سیستم حملونقل عمومی کارآمد، وابستگی شدید به اتومبیلهای شخصی، افزایش تعداد و مدت سفرهای روزانه و حجم بالای تردد و ترافیکهای سنگین را نام برد.
در واقع میتوان گفت در وجود و ماهیت کلانشهرها تناقضی موجود است، بدین معنی که رشد سریع و تراکم جمعیت و ابعاد شهر از یکسو بیانگر تسلط آدمی بر روشهای بهرهوری از کره خاکی است و از سوی دیگر همین وسعت و جمعیت بیش از اندازه که در ظاهر نشانی از تسلط موفقیتآمیز انسان شهرنشین دارد، اغلب محیطی برای آدمی فراهم مینماید که برای زندگی او مناسب نیست.
در عین حال ممکن است توان انطباقپذیری انسان با محیط پیرامونیاش مثبت ارزیابی گردد و تصور شود که بدین ترتیب انسان قادر خواهد بود در شرایط سخت محیطی نیز به حیات خود ادامه دهد اما باید بین زندگی در محیط مطلوب و محیط تحملپذیر تفاوت قائل شد. در حقیقت محیط تحملپذیر به هیچ وجه مطلوب نیست بلکه این انسان است که با انعطاف خود، در مواجهه با شرایط محیطی، وضعیت حاد را به شرایط قابل تحمل بدل میسازد که بدون تردید پیامدهای سوء آن در درازمدت، زندگی انسان را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
بهترین مثال برای روشنشدن موضوع، آزمایش کلاسیک زیستشناسی روی قورباغه است که مسئله انطباقپذیری تدریجی و خطرها و پیامدهای ناشی از آن را نشان میدهد. اگر قورباغهای را به ناگاه وارد آب جوش کنیم نسبت به آن واکنش نشان میدهد؛ از آن بیرون میجهد و بدینترتیب خود را از خطر مرگ میرهاند. اما اگر قورباغه را وارد آب ولرم کنیم و تدریجا به آب حرارت دهیم قورباغه نیز کمکم با حرارت آب انطباق پیدا میکند و واکنش فوری نشان نمیدهد. این عدمواکنش آنقدر ادامه مییابد تا آب به جوش بیاید و قورباغه تدریجا حیات خود را از دست بدهد؛ به این ترتیب در حالت نخست که تغییرات، سریع انجام میشود و فرصت انطباقپذیری وجود ندارد، واکنش، موجب حفظ جان میشود، درحالی که تغییرات تدریجی با انطباق تدریجی همراه است و واکنش حیاتی لازم انجام نمیگیرد. نتیجه آنکه هرچند انطباق با محیط نامطلوب در کوتاهمدت امکان ادامه حیات در محیط را فراهم میکند اما در طولانیمدت باعث مرگ و نابودی میشود.
از جمله مهمترین تاثیرات منفی انطباقپذیری در برابر آلودگیهای زیستمحیطی کلانشهرها، واکنش سیستم ادراکی و همینطور سیستم حسی انسان نسبت به آلودگی صوتی است. به این دلیل که آلودگی صدا در قیاس با سایر آلودگیها بیشتر جنبه ذهنی دارد تا عینی، در واقع آلودگی صدا تا حد زیادی بستگی به صدای پسزمینهای دارد که در محیط هست. بهعنوان مثال در شهر تهران مردم صدای بیشتر از 75 دسیبل را آلودگی صوتی میدانند در حالی که در شهرهای کوچکتر صدای بیش از 55 دسیبل هم از نظر مردم آلودهکننده است. این یعنی آنکه مردم تهران صدای بین 55 تا 75 دسیبل را به نوعی تحمل میکنند که این امر تا حدود زیادی ناشی از آستانه تحمل فرد است که بر مبنای عادت او شکل میگیرد؛ یعنی تفاوت میان صدای قابل پذیرش و صدای ناخواسته به میزان زیادی بستگی به فرد دارد و همین موضوع است که اندازهگیری دقیق صدا را دچار اشکال میکند.
در واقع عکسالعمل انسان به صدا به عوامل ذهنی (بلندی صدا) و فرکانس صدا (اوج صدا) و همینطور عواملی مانند مقبولیت یا عدممقبولیت فرستنده صدا بستگی دارد؛ همچنان که میزان بردباری فرد به صدا ضمن ارتباط با موقعیت محل، به زمان تولید صدا (روز یا شب) نیز وابسته است. این امر بهخصوص در مورد کسانی که در نزدیکی بزرگراهها زندگی میکنند و در معرض آلودگی صوتی دائمی قرار دارند بیشتر صادق است. این افراد تدریجاً با افزایش تردد و سروصدا انطباق پیدا کردهاند اما در قبال این سازگاری تدریجی به مرور زمان دچار مشکلات روحی و جسمی (آسیب سیستم شنوایی) میشوند چون ویژگیهای محیط تحملپذیر نهتنها برای روان انسان که برای جسم او نیز لطمات جبرانناپذیری را به همراه دارد؛ به عبارت دیگر همین تحمل کردن و واکنش نشانندادن موجب میشود که انسان دچار معضلات حیاتی شود.
انطباق تدریجی سازوکار بدن انسان با آلودگی هوای شهرهای بزرگ نیز نمونه دیگری از سازشپذیری فرد در برابر آلودگیهای محیطی است. این انطباق موجب میشود که واکنشهای آنی مانند قرمزی و آبریزش چشم در هوای آلوده بروز نکند اما افزایش بیماریهای مزمن و گاه مهلک قلبی و تنفسی از نتایج درازمدت همین انطباقپذیری است. در واقع زمانی که تغییرات کیفی محیط به مرور صورت میگیرد، سازوکار بدن به جای واکنش و اعلام خطر، تدریجاً با محیط انطباق یافته و دچار اختلال میشود. از جمله تبعات دیگر زندگی در کلانشهرهایی که فاقد سامانه مناسب حملونقل عمومی و حجم بالای تردد اتومبیلهای شخصی هستند، ترافیک سنگین و به تبع آن از دست رفتن زمان در سفرهای درونشهری است که از آن با عنوان ضرباهنگ تند زندگی در شهرهای بزرگ تعبیر میشود.
حقیقت این است که در این شرایط، ادراک از گذر زمان افزایش مییابد و انسان احساس میکند که زمان، سریعتر از گذشته در گذر است و بنابراین در رقابتی ناخودآگاه با سرعت گذر زمان، قرار میگیرد و با افزایش سرعت فعالیتهای خود، تلاش میکند تا خود را با سرعت گذر زمان وفق دهد؛ هرچند همین اضطرار و کمبود وقت متأثر از سنگینی و کندی پیشبینینشده ترافیک شهری است، که در نهایت موجب افزایش سرعت فعالیتهای انسان کلانشهرنشین بهمنظور انطباقپذیری او میشود، ضمن تاثیرات فرسایشی بر روح و روان شهروندان، در حقیقت نوعی اخطار محیطی است و بیانگر آنکه در شرایط محیط اشکال وجود دارد.در واقع خطری که موضوع انطباقپذیری برای انسان در پی دارد این است که انسان در بسیاری از مواقع با پذیرش و انطباقپذیری بیش از حد، شرایطی ورای تحمل انسانی خود را پذیرا میشود. بهعنوان مثال همانگونه که سرخی چشم یا ریزش اشک میتواند هشداری برای آلودگی هوا باشد، انطباق تدریجی با آلودگی هوا متأسفانه خطری است بسیارجدی که عمدتا عواقب آتی زندگی در محیطهای آلاینده را از نظرها پنهان میسازد.
اینکه روند آلودگی در کلانشهرهایی چون تهران با توجه به افزایش مؤلفههای تاثیرگذار بر آن روندی کماکان رو به رشد است، نباید موجب نادیدهگرفتن علائم و اخطارهای موجود در محیطزیستمان شود. مخلص کلام آنکه در ناگزیری تلاش ما پایتختنشینان برای انطباق با محیط و تحمل شرایط ناشی از زندگی در آن، باید همواره نسبت به تفاوتهای محیطزیست مطلوب و محیطزیست تحملپذیر حساس بود و اضطرار زیستن در شرایط نامطلوب را به عادت تبدیل نکرد.