«سعدی افشار» براساس متنی از داوود فتحعلیبیگی، ماه رمضان هر شب بازی تکرارنشدنیاش را به مردمی نشان داد که 2ساعت برای لذت بردن از تماشای بازماندهای از هنرهای آیینیسنتی ایران، روی صندلیهای تالار سنگلج نشستند.
افشار که 75سالگی را پشتسر گذاشته، هنوز خودش را یک سیاه کامل نمیداند و معتقد است سیاهبازی ریزهکاریهایی دارد که جز با توجه و تجربه، از استعداد ذاتی بازیگر بروز نمییابد.
- چطور شد بازی در «قولنج» را پذیرفتید؟
2سال قبل در راه بازگشت از اختتامیه یک جشنواره، داوود فتحعلیبیگی قصه «قولنج» را تعریف کرد و من بازی در آن را قبول کردم اما این پیشنهاد فراموش شد تا زمانی که کارگردان سراغ این نمایش آمد و کار را شروع کردیم.
- هماهنگی گروه چطور بود؟
بعضی بازیگران در این کار عوض شدند. 2 ماه تمرین کردیم، اجراهای اول خیلی خوب بود و خوب از کار در آمد. تا ماه رمضان اجرا تمدید شد و استقبال تماشاگر هم خوب بود.
- «قولنج» چندمین کار شما بود؟
بعد از 60سال سیاه بازی، کارهایم قابل شمارش نیست. گاهی هر شب یک کار اجرا کردهام؛ سیاه بازی با شرایط مختلف، هماهنگ میشود و تغییر میکند. بعضی سیاهبازیها که تکرار نمیشود. الان کارهای قدیمی را که میشنوم، یادم نمیآید چطور آن لحظه جواب دادهام.
- امروز اجرای سیاهبازی هم تغییر کرده است؟
الان سیاهبازی براساس متن پیش میرود، کار تمرین و بازبینی میشود و روی حرفها و حرکات «سیاه» کنترل وجود دارد.
قدیم قصه را تعریف میکردند و طرح را میدادند و سیاه براساس آن موضوع، بازی میکرد. همان موقعیتها برای خیلیها تجربهخوبی شد و شروع کارشان با سیاهبازی باعث شد به جاهای بهتری برسند.
- سختی سیاهبازی در چیست؟
سیاه بازی کار پر پیچوخمی است. بازیگر باید خودش را واقعاً پیدا کند تا بتواند درست از پس این نوع بازی بربیاید. کسی که سیاه بازی میکند خودش باید نظر داشته باشد و از خط ذهنی خودش استفاده کند. کار سیاه بازی مثل لیموشیرین است؛ اول که وارد بازی میشوید، شیرین است اما روبهرو شدن با سختیها، تلخیاش را نیز نشان میدهد. همین دودهای که برای سیاه کردن استفاده میشود، عوارض دارد. قدیم میکروفون هم نبود و سیاه با هر شرایطی کار میکرد.
- یک «سیاه» خوب چه ویژگیهایی دارد؟
حاضرجوابی سیاه، مهمترین نشانه اوست؛ باید خیلی وارد باشد تا بلافاصله جواب بدهد، حضور ذهن داشته باشد چون اگر یک ثانیه بگذرد دیگر فایده و اثری ندارد. سیاه باید نرمش داشته باشد و راحت و ملایم و خاص حرف بزند. صدا هم اهمیت دارد. داشتن دید روانشناسی هم به سیاه کمک میکند تا مخاطب و تماشاگرش را بشناسد. سیاه، زبان مردم برای حرفهایی است که یا نمیتوانند بزنند یا نمیگویند. روحیه انتقادی سیاهبازی به واقعیتهایی اشاره میکند که در مورد آنها حرفی زده نمیشود. در عین حال باید مردم را بخنداند تا جذب کار شوند.
- شما چطور این کار را یاد گرفتید؟
من استادی نداشتم. از بچگی سیاه بازی زیاد میدیدم، آن موقع بهصورت نمایشهای
تخت حوضی اجرا میشد و بیشتر،کارهای کسانی بود که سیاه بازی را در خونشان داشتند و یک «سیاه» کامل بودند. آنقدر رفتم و دیدم تا «سیاه» شدم.
- به کسی هم سیاه بازی یاد میدهید؟
من شاگردی هم ندارم. اصل سیاه بازی بر بداهه است و بداهه پردازی را که نمیشود آموزش داد. اینکه «سیاه» جملاتش را چطور سر موقع و بهوقت بگوید، باید ذاتی و در خونش باشد. کسی به من چیزی در سیاه بازی نگفت، با دیدن کار پیشکسوتها شروع کردم.
- قصههای امروز سیاه بازی چه فرقی دارد؟
قبلاً قصههای سلاطین را تعریف میکردند و سیاه بازی میشد اما حالا کارهای مدرنتری هم هست، مثل هملت که با سیاهبازی هم اجرا شد. البته قصه سنتی و آیینی باید خودجوش باشد، اینکه به سیاه بگویند چه بگوید، اثری ندارد.
سیاه بازی طوطیوار پیش نمیرود. نمایشهای فعلی آن خلاقیت و اصالت قدیم سیاه بازی را ندارد.
- فکر میکنید چرا سیاهبازی شما طرفدار پیدا کرد؟
وقتی «سیاه» شدم و دیگر تماشاچی بهخاطر من میآمد کاری را ببیند، اینطور میگفتند که من نوآوری داشتم، حرف نوتری میزدم. میتوانم بگویم در همه تئاترهای تهران کار کردهام. سیاه باید ورود و خروج کار را خوب بشناسد، بداند کجا حرف بزند و کجا حتی چیزی نگوید.
- چقدر از بازی شما در «قولنج» بداهه است؟
در کل بداهه بود. بداههپردازی موهبتی است که در من وجود داشته و باعث شده این همه سال سیاه بازی کنم.
- ارزش سیاهبازی را در چه میدانید؟
سیاه بازی بخش بیحد و مرزی از فرهنگ ایرانی را نشان میدهد و حیف است که با بیتوجهی بمیرد؛کاری است که متعلق به ماست و بسیاری ملیتها خواستار آن بودهاند. کار سیاه افشاگری بدیهای جامعه است؛ البته در قالب کمدی و با خنداندن مردم؛ ظرافتی که هم نیش میزند و هم میخنداند.