در «آخرین مترو» تروفو از بازیگرانی چون کاترین دونو، ژرارد دیپاردیو، ژان پوارو و آندره فروئل استفاده کرد. فیلمی که به نوعی وابسته به عالم تئاتر و نمایش بود، نیاز به بازیگران پرقدرت و توانایی داشت.
به همین خاطر بخش عمدهای از انرژی تروفو صرف درست درآوردن بازیهای فیلم شد. او البته مثل هیچکاک اعتقاد داشت که کار اصلی موقع انتخاب بازیگر صورت میگیرد و اگر کارگردان، بازیگر را درست انتخاب کند نیمی از مسیر طی شده است.
تروفو جمله مشهوری دارد که کاملاً با زندگی هنری او همخوان است. او سالها پیش در مصاحبهای چنین گفت: «برای شما فقط یک فیلم است ولی برای من تمام زندگیام است.»
مروری به کارنامه پرفراز و نشیب تروفو این نکته را ثابت میکند که او فیلمهایش را با تمام وجود کارگردانی کرده است. این چیزی است که حتی در فیلمهای متوسط و ضعیف تروفو هم به چشم میخورد.
دیودتامپسون درباره تروفو معتقد است:«او فقط چند فیلم ساخته که عیبی ندارد، در عوض چندتایی از فیلمهای او حاوی ضعفهای اساسی است.در یکی دو فیلم او در پرداخت به مضامین فقط به سراغ سطح مسائل رفته است، منتها همه فیلمهای او دربرگیرنده اشتیاق و علاقه جدی نسبت به سینماست.»
به همین خاطر است که به تروفو لقب «عاشق سینما» داده شده است.
نکته دیگر که در اغلب آثار تروفو مشهود است علاقه و گرایش عاطفی فراوان او به کاراکترهای فیلمش است. نکتهای که در همین «آخرین مترو» نیز کاملاً مشهود است.
فیلمساز جوری تلاش زن برای به سامان رساندن نمایشنامههای همسرش را به تصویر کشیده و چنان با تمام وجود با او همذاتپنداری کرده که تماشاگر را هم کاملاً در این حس شریک میکند.
یک منتقد فرانسوی درباره فیلم چنین نوشته است:«این یک اثر کمدی دراماتیک است که بین صحنههای خندهآور و گریهآور در حال نوسان است. بدون آن که تماشاگر بتواند بفهمد فیلم، در نهایت، به کدام جهت گرایش پیدا خواهد کرد. این فیلم از نظر ساختار دراماتیک به فیلم «شب آمریکایی» نزدیک است.»
ماجرای فیلم، در پشت صحنه تئاتر میگذرد. در آخرین مترو، پنج تا شش نقش اصلی وجود دارند که از نظر اهمیت تقریباً یکسان هستند. این فیلم وحدت مکان، زمان و عمل دارد. ماجرای آن به زمان اشغال فرانسه در سال 1942 بازمیگردد.
تروفو در آخرین مترو در نظر داشته تا ماجراها و اتفاقهایی را که در مورد یک گروه تئاتر به نام مونتمارتر در پاریس رخ میدهد شرح دهد. مدیر و صاحب تئاتر که یک یهودی آلمانیالاصل است، به خاطر ورود نازیها به فرانسه، ناچار میشود به خارج از کشور بگریزد.
قبل از این جریان او تئاتر را به اسم همسرش ماریون میکند. ماریون قبلاً در قسمت خیاطی تئاتر کار میکرده و همسرش از او یک بازیگر حرفهای ساخته است. حالا نوبت ماریون است تا کارهای مربوط به تئاتر را در غیاب شوهرش انجام دهد و آن را بگرداند تا آنجا مصادره نشود.
آخرین مترو کوششهای این زن را نشان میدهد، که باید از موانع مختلفی عبور کند. اجراهای تئاتری باید از بحران سانسور عبور کنند، کمبود بودجه برطرف شود و در عین حال، خلاقیتهای هنری نمایشنامهها که توسط همسر زن تنظیم شدهاند، حفظ شوند.
فیلم با آزادی پاریس و ورود آمریکاییها و پایان جنگ تمام میشود. نام فیلم کنایه از این است که، بازیگرها باید قبل از رفتن «آخرین مترو» برنامه تئاتری خود را تمام کنند تا بتوانند به آن برسند.
به قولی در آخرین مترو بازیگرها دوباره همدیگر را پیدا میکنند. گفتوگوها و برخوردها به صورت دیگری بین بازیگرها رد و بدل میشود در حقیقت، نمایش به این شکل ادامه پیدا میکند.
تروفو خود درباره «آخرین مترو» چنین گفته است: «با ساختن آخرین مترو میخواستم سه خواسته را برآورده کنم: نمایش پشت صحنه تئاتر، تجسم فضای زمان اشغال فرانسه، دادن نقش یک زن با احساس مسئولیت به کاترین دونو. بنابراین سوزان شیفمن و من، فیلمنامه را براساس روزنامههای آن زمان و خاطرات هنرپیشهها نوشتیم.
بنابراین نتیجه یک فیلم عشقی و ماجرایی شد که من امیدوارم تنفر ما از تمام انواع نژادپرستی و تعصب و به همان اندازه علاقه عمیق ما را با آنهایی بیان کند که شغل کمدین را انتخاب کردهاند و آن را برای همیشه اجرا میکنند.»