وی تحصیلاتش را تا پایان دوره دبیرستان در زادگاهش انجام داد و برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت.
وی در سال ۱۳۴۲ با پایان نامهای تحت عنوان قید در زبان فارسی و مقایسه آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی به درجه دکترا دست یافت.
دکتر خسروفرشیدورد از سال 1343 در دانشگاه اصفهان تدریس کرده و در سال 1347 به دانشگاه تهران آمد و از آن پس تا هنگام بازنشستگی استاد دانشگاه تهران بود.
تخصص اصلی خسرو فرشیدورد دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و سبک شناسی نیز صاحب نظر بود.
وی علاوه بر مقالات متعدد، از او بیش از 16 عنوان کتاب در همین زمینهها و همچنین دو مجموعه شعر با عنوانهای حماسه انقلاب و صلای عشق برجای مانده است.
کتاب صلای عشق علاوه بر مجموعه اشعار، حاوی مقدمهای در معرفی شعر فارسی امروز نیز هست.
خسرو فرشیدورد بیشتر زندگی خود را در تنهایی سپری کرد و با اینکه شخصیتی گوشه گیر داشت، به نغزگویی و شوخ طبعی مشهور بود. از او فرزندی جز آثارش به یادگار نمانده است.
شادروان خسرو فرشید ورد به غیر از تسلط بر زبانهای عربی و فرانسه، آشنائی زیادی با زبانهای انگلیسی، پهلوی، اوستا و فارس باستان داشت.
خسروفرشیدورد روز چهارشنبه 9 دی سال 1388 در خانه سالمندان نیکان در شمال تهران در گوشه تنهایی و بیماری درگذشت.
خبر درگذشت خسرو فرشیدورد استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران که در سکوت خبری در خانه سالمندان دارفانی را واع گفته بود، یک هفته بعد از مرگ وی انتشار یافت.
دکتر فرشید ورد آثار، کتابها و مقالات متعددی را تألیف کرده است، از جمله:
- دستور برای لغت سازی فرهنگ پیشوندها و پسوندهای فارسی همراه گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی
- گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی
- عربی در فارسی
- پژوهشی در دستور تاریخی زبان فارسی، فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی
- دستور مختصر تاریخی زبان فارسی
- مساله درست و غلط، نگارش و پژوهش در زبان فارسی
- جمله و تحول آن در زبان فارسی
- تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تا کنون
- پیرامون ترجمه (مجموعه مقالات)
- دستور مفصل امروز بر پایه زبانشناسی جدید: شامل پژوهشهای تازه ای درباره آواشناسی و صرف و نحو فارسی معاصر و مقایسه آن با قواعد دستوری انگلیسی
غزلی از مرحوم خسرو فرشیدورد:
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن کشور نو، آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی ست که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی ست که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری ست که در نافه آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی و خانه به دوشی چه بلایی ست
دردی ست که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است ولی شهر غریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
روانش شاد