محمد سرابى: شاید شما هم به دنیای خیال علاقه داشته باشید. دنیایی از اسبهای بالدار، قطبنماهای جادویی، کوتولههای جنگجو و سرزمینهای جادویی. این دنیا را در کتابهایی که فرزاد فربد ترجمه کرده هم میتوان پیدا کرد.
«فرزاد فربد» یکی از مترجمهایی است که چندین سال است بهطور تخصصی به ترجمهی داستانهای فانتزی برای نوجوانان میپردازد. او چند نویسنده را در این حوزه به نوجوانان ایران معرفی کرده است. در ماه اردیبهشت که ماه نمایشگاه کتاب است، به گفتوگو با فرزاد فربد مینشینیم تا هم دربارهی خودش بپرسیم، هم در مورد کتابهایی که ترجمه کرده کنجکاوی کنیم و هم از چند و چون فن ترجمه و نکات ظریف ترجمهی ادبی برای نوجوانان سؤال کنیم.
- بعضی از کسانی که یکرشتهی هنری خاص را دنبال میکنند در دوران نوجوانی به آن علاقهمند شدهاند. در سالهای کودکی و نوجوانی چه تماسی با دنیای فانتزی داشتید؟
در دوران کودکی من در دههی 50 خیلی به کتاب تخیلی مخصوص نوجوانان دسترسی نداشتیم. ما در کرمانشاه زندگی میکردیم و کتابخانهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درست نزدیک خانهی ما بود. البته آن موقع کتابهای ژولورن در دسترس بود. بعداً اوایل دههی 60 بعضی ناشرها بهصورت منظم آثار ژول ورن را ترجمه و چاپ کردند. دبستان که بودم، سهگانهى جان کریستوفر را هم خواندم.
- غیر از خواندن این کتابها، برای ارضای علاقهتان به دنیای علمی، تخیلی، چه راه دیگری پیشِ رو داشتید؟
تلویزیون هم با سریالهایی که پخش میکرد خیلی تأثیر داشت. سریالهایی مانند پیشتازان فضا، فضای 1999، اوریون 7 و همینطور منطقه گرگ و میش با نام اصلی «twilight zone» که یکی از مهمترین سریالهای علمی، تخیلی بود. در این سریال بازیگرهای معروفی نقش داشتند و کارگردان یک قسمتش استیون اسپیلبرگ بود.
- فقط به همین گونه (ژانر) علاقه داشتید؟
به فیلمهای وسترن هم علاقه داشتم. سریال «گالری شبانه» هم پخش میشد که ترسناک بود ولی به سبکی که روی ماهیت ترس کارمیکند نه اسلشر. الآن قسمتهایی از این سریال به عنوان فیلم سینمایی بازسازی شده است. «گییرمو دل تورو» که کارگردان فیلم هزارتوی پن است تهیه کنندهی فیلمی است که از روی یکی از قسمتهای منطقه گرگ و میش ساخته شده. در زمان کودکی از اینها استفاده میکردم.
- در دوران نوجوانی شما وضعیت کتابهای تخیلی چهطور بود؟
تقریباً قحطی کار علمی، تخیلی و فانتزی و پلیسی بود. انگار بهجز معدودی، مترجمان و ناشران سراغ این گروه کتابها نمیرفتند. اینجور کتابها اگر هم چاپ میشد ناشرهای معروف چاپ نمیکردند و کارها بیکیفیت بود. مثلاً فقط یک جلد شیر کمد و جادوگر از مجموعهی نارنیا چاپ شده بود. الآن همهی مجموعهی نارنیا را چندین ناشر چاپ کردهاند. حالا با شرایط دیگری مواجه هستیم. یک نوع بیسلیقگی هم هست. مثلاً نوعی داستان وحشت رشد زیادی کرده که شاید ارزش ادبی خاصی نداشته باشد ولی حساسیت ایجاد کرده و باعث واکنش شده که بعضیها فکر کنند کتابهای فانتزی تیره (Dark fantasy) یا وحشت کتابهای بیارزشی هستند.
- این نوع داستان وحشت بقیهی کتابهای ژانر وحشت چه تفاوتی دارند؟
ژانر وحشت چندین زیرشاخه دارد. نیل گیمن ادبیات و اسطوره را میشناسد، با سینما آشنایی دارد و اکثر داستانهای قدیمی را بازآفرینی کرده. کتاب گورستان او برداشتی از «جنگل» اثر «رودیار کیپلینگ» است که آنجا پسری در جنگل بزرگ میشود و اینجا پسربچهی داستان به گورستان میرود و اشباحی که از دوران روم باستان تا زمان حال در آن هستند او را بزرگ میکنند. اتفاقاً فضای لطیفی دارد. دربارهی بچهای که تواناییهای خاصی دارد. آد و غولهای یخی بازآفرینی اساطیر «نوردیک» است و اشاره به نشانهها و اسطورههای باستانی دارد.
- پس همهی گونههای ادبیات وحشت هم برای نوجوان مناسب نیستند؟
نمیشود به این صراحت مشخص کرد و من هم موافق این تقسیمبندیها نیستم. مثلاً بعضی از داستانهای برادران گریم خیلی خشناند، مانند هنسل و گرتل. یا داستانهای اندرسن که زندگی ناگواری داشته و میگویند جوجه اردک زشت روایت زندگی خودش است، یا پری دریایی که انتهای خیلی بدی دارد. بین خود منتقدان هم گاهی اختلاف نظر وجود دارد. ولی بعضی کتابها غیر از تخلیهی هیجان تأثیری ندارد وکاری برای شکل دادن به سلیقهی نوجوانها انجام نمیدهد. البته نوجوان خودش راهش را پیدا میکند. من تنتنباز بودم و به کمیکهای آستریکس و اوبلیکس هم خیلی علاقه داشتم. کتابهای پلیسی هم میخواندم.
- غیر از اینها کتابهایی از گونههای دیگر هم میخواندید؟ یا مجلات ویژهی نوجوانها؟
بله، مثلاً داستانهای اریش کستنر را میخواندم. خواندن کیهان بچهها را هم از دبستان شروع کردم که آن موقع کمیکهایی مثل جنگ ستارگان در آن چاپ میشد.
- به یاد دارید اولین متنی که ترجمه کردید، چی بود؟
شعری از جبران خلیل جبران بود، به اسم «زیبایی مرگ» که سال 75 در مجلهی مترجم چاپ شد. اولین کتاب ترجمهام هفتمین کتابم بود که چاپ شد و خیلی هم بد پخش شد.
- چرا وارد ادبیات کودک و نوجوان شدید؟
من همیشه کتابهایی را که خودم، دوست داشتم برای ترجمه انتخاب میکردم، نه اینکه از بازار نشر پیروی کنم. مجموعهی هنک سگ گاوچران را هم برای این ترجمه کردم که برایم جالب بود. آن موقع کار تدریس زبان انجام میدادم. برگرداندنش به فارسی مشکل بود زیرا با لهجهی تگزاسی نوشته شده است. بعداً که منتشر شد و با نویسنده تماس گرفتم خود او هم تعجب کرده بود که کتابش در ایران چاپ شده و مورد استقبال قرار گرفته، چون این کتاب در شمال آمریکا هم که لهجهی متفاوتی دارند مخاطب کمتری داشت. ترجمهی کتابهای پولمن هم با تحقیق دربارهی او شروع شد و بعد لابهلای کارهایم کتابهایش را ترجمه کردم.
- در بخش دیگری از ترجمه هم کار میکنید، مثلاً برای دیگر رشتههای هنری؟
مترجم سینمایی هم هستم، ولی فقط بهخاطر علاقه به سینما. غیر از زمان دانشجویی هیچ وقت کار سفارشی برای ترجمه قبول نکردم. آن موقع هم به متنی که ترجمه میکردم علاقه داشتم.
- سهگانهی «نیروی اهریمنیاش» را در چه مدت ترجمه کردید؟
یک سال و نیم طول کشید. حدود 18 ماه کار کشنده که برایش همهی کارهایم را تعطیل کردم.
- فرصت کمی داشتید؟
قبل از شروع ترجمه کتابها را دو بار خواندم و یک بار صوتی گوش کردم. مصاحبههای نویسنده را خواندم. راهنماهای کتاب را پیدا کردم که نکات اصلی کتاب را شرح میداد. آمادهسازی جمعاً یک سال طول کشید. هر روز از 10 صبح شروع میکردم تا پنج عصر. بعد استخر میرفتم چون این کار پشت میزی باعث ناراحتیهای جسمی میشد. بعد از شام دوباره شروع میکردم تا ساعت سه صبح. شبها تمرکز بیشتری دارم.
- این زحمت سود مالی هم داشت؟
ترجمه و نشر کلاً بازگشت مالی ندارد. الآن هم در انتشارات پریان دنبال کتابهایی هستیم که وجودش برای خوانندهی فانتزی ضروری است. کاری به بازار نداریم که چهقدر سود دارد. «حکایت مریخ» ریبرادبری، «گزارش اقلیت» فیلیپ کدیک در یک مجموعه سه داستانی و «تصاویر فسیلی» در مجموعه پنج داستانی فانتزی و ساینس فیکشن هم که الآن چاپ و توزیع شدهاند، براساس همین روش انتخاب شدهاند.
- با وجود این همه تفاوت زبانی که گفتید «هنک، سگ گاوچران» چهطور ترجمه شد؟
هنک قبلاً در شش جلد افست شده در ایران پیدا میشد که بهعنوان کتاب کمک آموزشی بههمراه نوار کاست به آموزش زبان انگلیسی کمک کند. اوایل ترجمه با لهجه آنجا خیلی سخت بود، مثلاً کلماتی که به ow ختم میشوند با er نوشته شده بود. window میشود winder در هیچ دیکشنری هم نیست. یا اینکه اصطلاحی مثل لعنتی رو شکسته میگویند من نوشتم «نعلتی» و بعداً فکر میکردند اشتباه تایپی است.
- خود هنک هم متفاوت حرف میزند
هنک که خودش هم راوی است فکر میکند خوشتیپترین و باهوشترین سگ گله است و از بقیه ناراحت میشود و قهر میکند و میرود، اما دستیارش از او باهوشتر است. نمایش «مترسک» حسن معجونی که اقتباسی از کتاب هنک بود، سال قبل روی صحنه رفت. از روی ترجمهی من نمایش را نوشته بودند و دیالوگها با خلاقیت خوبی تغییر کرده بود.
- بعضی از نویسندها و مترجمها از اینکه آثارشان وقت تبدیل به فیلم و نمایش تغییر میکند، ناراحت میشوند.
خب، قبل از اجرا با کارگردان و نویسنده جلسهای داشتیم و دیدم که متن خوبی آماده شده. بعد از اجرا خیلی خوشم آمد چون جوهر کار را گرفته بودند. شخصیتهایی تغییر کرده بود و شخصیتهای اضافه شده بود که خودش به کار کمک میکرد.
- چند جلد از کتابهای هنک در ایران چاپ شده است؟
22 جلد چاپ شده و اصل اثر بیشتر از 50 جلد است. نویسنده همین الآن هم کتابهای جدید را به آن اضافه میکند. اتفاقاً در آمریکا برای متن کتاب محدودیتهایی ایجاد شد. اتحادیههای صنفی فشار آوردند و در نوشتن کتابهای بعدی لحن نویسنده کمی عوض شد. ادبیات نوجوانان بسیار حساس است.
- ترجمهی کدام کتاب نوجوانان برایتان از بقیه سختتر بود؟
ترجمهی «ادی دیکنز» از نظر تکنیکی مشکلتر بود، زیرا پر از جناسهای کلامی است. با چارلز دیکنز و دیگر نویسندههای بزرگ دوران ویکتوریایی و کتابهایی مثل آرزوهای بزرگ شوخی کرده بود. نیروی اهریمنیاش هم سخت بود، مخصوصاً که دنیاهای مختلفی داشت و نویسنده چیزهایی از خودش ساخته بود.
- در بین این همه شخصیتهای خیالی خودتان را جای چه کسی قرار میدهید؟
نمیتوانم هیچ شخصیتی را انتخاب کنم، فقط این را میشود گفت که وقتی ترجمه را شروع میکنم خودم را به جای شخصیتها و در فضای آنها قرار میدهم. البته این کار باعث میشود که وقتی ترجمه به پایان میرسد، حسی مثل دلتنگی بروز کند. انگار که بخشی از زندگی خودم به پایان رسیده است.
سرزمین فانتزیبازها
دفتر انتشارات پریان بسیار مرتب و منظم است و در کتابخانهی آن نسخههای اصلی کتابهای علمی، تخیلی و فانتزی دیده میشود. سه کتاب نیروی اهریمنیاش روی قفسهی بالایی هستند و درست کنار آنها مجسمهی یکی از خرسهای زرهپوش چپدست قرار دارد، خرسهایی که از شخصیتهای مهم همین کتابها هستند. طبقهی پایین «گالوم» شخصیت جنمانند ارباب حلقهها روی سنگی نشسته و با دست یک ماهی گرفته است. پایینتر ماکت شهری است که ارتش اورگهای داستان ارباب حلقهها آن را با منجنیق بمباران کردند. اینجا سرزمین فانتزی است.
تا به حال کتابهای علمی، تخیلی، فانتزی و وحشت در انتشاراتیهای مختلف به چاپ میرسیدند و اگر کسی میخواست مجموعهای از این داستانها را مطالعه کند باید هر بار به بازار کتاب سر میزد و در کتابفروشیهای مختلف بهدنبال ژانر مورد علاقهی خود میگشت. فربد که برنامهای برای انتشار منظم کتابهای این ژانر طراحی کرده، میگوید: بزرگترین برنامهی ما مجموعهی انتخاب پریان است. کارهایی که بیشتر آثار شاخص علمی، تخیلی و فانتزی هستند. در آنها بزرگسال و کودک مطرح نیست و آثار فقط بر اساس ژانر انتخاب شدهاند. بعضیها مثل مری پاپینز، پیتر پن، پسرم میو و آخرین تک شاخ، قبلاً ترجمه شدهاند و برخی برای اولین بار معرفی میشوند، مثل آثار ریچارد میترسون. از بین کتابهای بزرگسالان هم سولاریس و فارنهایت 451 را داریم.
او دربارهی هدف چاپ مجموعه کتاب انتخاب پریان میگوید: بهخاطر محدودیت بازار، علاقهی خوانندههای ما درست پاسخ نگرفته و نوجوانهایی که پولمن و گیمن خواندهاند مسلماً دیگر نمیتوانند به پلهی پایینتر برگردند. این قاعدهی مطالعه است، اگر بالاتر از پولمن هم بخوانیم شاید دیگر سراغ او نیاییم. من به پسر پنج سالهی خودم و همسن و سالهایش فکر میکنم که اگر بزرگ شد و خواست چیزی بخواند کتاب خوب در اختیار داشته باشد. وقتی کتاب سطحی را میبندیم تمام میشود، ولی کتابی که تخیل سازنده دارد تازه شروع میشود.
به فربد میگوییم این پروژه نیاز به لشگری از مترجمان دارد و او جواب میدهد: با اینکه خودم مترجمان زیادی از بین همکاران میشناسم، برای ترجمه از چهرههای جدید و جوان دعوت میکنیم تا به آنها فرصت بدهیم. خودمان آموزش ویراستاری و ترجمه میدهیم و کارهای اول را ویراستاری میکنیم تا به نام مترجم تازه کار بیرون بیاید. بعد میبینیم در ترجمهی بعدی کارشان بهتر شده است.
خود او الآن ترجمهی نسخهی دهمین سالگرد کورلاین نیل گیمن را در دست دارد. این کتاب دوبار باز نویسی شده و تصاویر آن هم تغییر کرده است. فربد دربارهی فضایی که در آن ترجمه میکند میگوید: عادت خاصی برای ترجمه ندارم، ولی مثل بیشتر مترجمان باید در سکوت کار کنم. الآن بیشتر کارم را در دفتر انتشارات انجام میدهم، چون در خانه باید برای فرزندم وقت بگذارم.
سرمایهی پنهان گذشته
فربد تکیه بر سرمایهی ادبی گذشته را در موفقیت انواع آثار ادبی بسیار مؤثر میداند و با اشاره به کتاب نیروی اهریمنیاش میگوید: «فضای این کتاب بهترین فضایی بود که در آن قرار گرفتم. نویسندگانی که اطلاعات کافی دارند میتوانند از سرمایهی ادبی گذشتهی خود استفاده کنند و داستانهای بسیار جذابی بسازند. در کارهای تالکین «الف» و «اورگ» و «گابلین» را میبینیم که بخشی از فرهنگ آن کشورها است و در نروژ و سوئد هنوز هم معنی دارد. درحالیکه خیلی از نویسندههای ما با پیشینهی ادبی خودشان آشنا نیستند. ما سابقهی طولانی در شعر کلاسیک داریم، ولی چند نویسنده میشناسیم که در کارهایشان از این پشتوانه استفاده کرده باشند؟ از طرف دیگر مخالفتهایی هم با پرورش خیال در نوجوانها داریم. مگر میشود بدون خیال زندگی کرد؟ اگر خیال نداشته باشیم، اصلاً ادبیات و سینما وجود نخواهد داشت و ادبیات نوجوانان برای کمک به پرورش تخیل ضروری است. از طرف دیگر همیشه خیال با افسانهها، اساطیر و با علم آمیخته است.
اگر در ایران نویسندگانی با استفاده از سرمایهی گذشتهی ما شروع به کار کنند، مسلماً میتوانند نتایج خوبی بگیرند، مثل کارهای آرمان آرین نویسندهی «پارسیان و من» که اثرش مخاطب پیدا کرد. افراد دیگری هم بودند که کتابهایی نوشتند، ولی اشکالات زیادی داشت. من یک دوره در جایزهی هنر و ادبیات گمانهزن عضو هیئت داوران بودم. بعضی آثار ضعیف بود، ولی در ژانر وحشت و فانتزی آثار خوبی فرستاده شده بود. نسل جدید چون کتابهای بهتری میخوانند تولیدشان هم قویتر خواهد بود.
استقبال از یک کتاب
فربد از اتفاق خوبی که برای یکی از ترجمههایش افتاده هم یاد میکند: زمانی که نیروی اهریمنیاش چاپ شد. سازمان فرهنگی، هنری شهرداری از آن خیلی استقبال کرد و در سال 1386 در موزهی امام علیع برای کتاب مراسم رونمایی گرفتند. این کار برای خودم هم جالب بود.