برداشت
دو دوست با هم به سفر میروند و در یک دشت سرسبز چادر میزنند. نیمهشب یکی از آنها، دیگری را از خواب بیدار میکند و میگوید: به ستارههای بالای سرت نگاه کن. برداشتت از این ستارهها چیه؟
دومی: من هزاران ستاره میبینم که حتماً هزاران سیاره هم دور و بر خودشون دارن. به نظرم ممکنه سیارههایی هم توی اونها باشن که شرایط کرهی زمین و خورشید رو داشته باشن و فکر میکنم ممکنه توی بعضی سیارهها، شکلی از حیات وجود داشته باشه.
اولی: چرا داری چرت و پرت میگی؟! منظورم این بود که چادرمون رو دزدیدن نابغه!
مهتاب طلایی از شهرری
*
بهانه
پدر: پسرم، برو به گلهای توی باغچه آب بده. مُردن از تشنگی.
پسر: اما الآن داره بارون میآد که.
پدر: برای از زیر کار دررفتن، بیخود بهانه نیار. چترت رو هم بردار که خیس نشی!
هیوا نظامی از رباطكريم
*
دستور زبان
معلم: چرا جملهی «من رفته هستم» اشتباهه؟
دانشآموز: خب چون شما که هنوز نرفته هستید!
مهناز قربانی از تهران
*
مگس
مسافر به مدیر هتل: آقا! این چه وضعشه؟ اتاق من پر از مگسه.
مدیر هتل: من واقعاً از این بابت ازتون عذرخواهی میکنم. اما اصلاً نگران نباشین. تا یه ساعت دیگه، وقت ناهار میشه و همهشون میرن توی رستوران!
علی عبداللهی از تبریز
*
طبل
اولی: اگه از طبلزدن دست برنداری، دیگه واقعاً دیوونه میشم.
دومی: فکر کنم دیگه دیر شده رفیق، چون من یه ساعتی هست که دیگه طبل نمیزنم!
محمدعلی یعقوبی از تهران
*
چتر
اولی: تو چرا همیشه توی روزهای آفتابی چترت رو با خودت میآری؟
دومی: آخه روزهای بارونی، پدرم چتر رو با خودش میبره!
یلدا انصاریان از تهران