اشتباه
اولی: زین اسبت رو اشتباه بستی.
دومی: چرا ایراد بیخودی میگیری؟ تو که نمیدونی من میخوام کدوموری برم!
مژگان امیری از شهریار
*
تنبلی
دو تنبل در خانه نشسته بودند و حرف میزدند تا اینکه کسی زنگ خانهشان را زد.
تنبل اولی: پاشو برو در رو باز کن.
تنبل دومی: این انصاف نیست! من هم پاشم، هم برم در رو باز کنم؟
تنبل اولی: خیلیخب، من پا میشم، تو برو در رو باز کن!
بیژن اسماعیلی از اهواز
*
درخواست کمک
مأمور پلیس: پلیس ۱۱۰... بفرمایین.
صدای نازکی از پشت تلفن گفت: کمک! کمکم کنین! نجاتم بدین!
مأمور پلیس: خواهش میکنم خونسردی خودتون رو حفظ کنین و بگین چه اتفاقی افتاده.
صدای پشت تلفن: هرچه زودتر خودتون رو برسونین... یه گربه اومده توی اتاق من.
مأمور پلیس: ای بابا! برای یه گربه که به پلیس زنگ نمیزنن.
صدای پشت تلفن: آخه سرکار جون، من یه طوطیام!
علی عباسپور از تهران
*
مسئله
معلم: خیلی مونده که جواب مسئله رو پیدا کنی؟
دانشآموز: بله آقا... خیلی مونده...
معلم: مثلاً چهقدر؟
دانشآموز: اینقدری که برم خونه و جوابش رو از پدرم بپرسم و برگردم!
امیر فراهانی از تهران