* * *
ماهی
مادر: دخترم، ماهی رو قبل از اینکه توی روغن سرخش کنی، خوب شستی دیگه، نه؟
دختر: مادر من! این ماهی بدبخت تمام عمرش رو توی آب بوده، تمیزه! احتیاج به شستن نداره که!
ساناز رجبی
از چالوس
*
داستان
معلم: این داستان رو خودت نوشتی؟
دانشآموز: بله، خودم نوشتم.
معلم: جدی میگی؟
دانشآموز: بله...
معلم: اوه! استاد فئودور داستایوفسکی! خیلی خیلی خوشحالم که بالأخره تونستم شما رو از نزدیک ببینم!
امیر تیموری
از تهران
*
عکس
عکاس: دوست دارین عکستون رو چهطور بگیرم؟
مشتری: مجانی!
رؤیا حیدری
از شهرقدس
*
در آرایشگاه
آرایشگر مشغول اصلاح موهای شخصی بود که صدای آه و نالهی شخص بلند شد. آرایشگر گفت: چی شده آقا؟ مگه ماشین من موهاتون رو نمیگیره؟
مشتری: چرا... میگیره... اما دیگه ول نمیکنه!
لیلا طاووسی
از تهران