علی مولوی: ترقه جان، سلام! تو که خوبی! دیگر سؤال ندارد! از حال من هم اگر جویا باشی باید بگویم که توی سرم رخت می‌شویند و روی بند می‌اندازند و خشک که شد اتویش می‌کنند و در کمد آویزانش می‌کنند!

همه این اتفاق‌ها توی سر من بیچاره رخ می‌دهد و همه‌اش هم تقصیر این شهری‌هاست با این رسم و رسومشان!

آخر تو که نمی‌دانی، هر روز این شهری‌های الکی خوش یک بامبول جدید سر من در می‌آورند و یک رسم جدید رو می‌کنند. الآن هم رسم شفاف‌سازی را رو کرده‌اند.

راستش اینجا خانه‌ها مثل کلبه‌های ما در جزیره نیست؛ کلاً فرق دارد. برای اینکه دقیق‌تر بفهمی باید بگویم اینجا کلبه‌ها را روی هم می‌سازند. یعنی مثلاً در بهترین حالت دو کلبه را و در بدترین حالت 150 کلبه را روی هم می‌سازند تا جای کمتری را در شهر بگیرد. حالا از اینش بگذریم که بالا و پایین رفتن از این کلبه‌های روی هم چه‌قدر سخت است و زندگی در آنها چه‌قدر سخت‌تر! فعلاً همان رسم شفاف‌سازی را برایت می‌گویم.

جانم برایت بگوید که اینجا در این کلبه‌های روی هم رفته رسم بر این است که همه از حال هم خبر داشته باشند و کسی اهل مخفی‌کاری نیست. همه مثل کف دست کاملاً رو هستند و کسی زیر‌آبی نمی‌رود! برای این کار هم از صدای بلند استفاده می‌کنند تا همه بشنوند و بدانند در خانه‌شان چه خبر است. مثلاً اگر اوس بیوک با همسرش مشکل دارد، با صدای بلند داد و فریاد می‌کند تا همه ما بشنویم چه می‌گوید! یا مثلاً اگر تیم کامبیز هافبک گل بزند، او با داد و هوار این خبر میمون و مبارک را به همه می‌رساند! یا مثلاً اگر پسر اکرم خانم با بچه‌های بد هم‌بازی شده باشد، اکرم خانم با صدای بسیار بلندی او را نصیحت می‌کند که هم آبروی پسرش پیش ما برود و شرمنده شود و هم درس عبرتی برایش باشد که دیگر از این هم‌بازی‌ها انتخاب نکند! اینجا حتی وقتی عباس‌ آقای قصاب به حمام می‌رود، با نهایت صدایش آواز «یه توپ دارم قلقلیه» را می‌خواند تا همه همسایه‌ها از صدای مخملینش کیف کنند!حالا دیدی؟ من که همیشه می‌گویم به این شهری‌ها خیلی خوش می‌گذرد؛ تو هی بگو نه!

قربانت، جرقه

برچسب‌ها