اما آیا بین افراد نخبه و افراد عادی جامعه تفاوتی وجود دارد؟ درباره این موضوع گفتوگویی با دکتر فرهنگ ارشاد، استاد جامعهشناسی و سردبیر مجله انجمن جامعهشناسی ایران انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
-
اصولا مهاجرت پدیدهای است اجباری یا اختیاری؟
هیچ وقت جبر محض یا اختیار محض را نمیتوان در مهاجرت دخیل دانست. حتی در مهاجرت آزادیخواهانه که انسان بهدنبال آزادی، دست به مهاجرت میزند بخشی از آن اجباری است. جوانی که میخواهد کار بهتر داشته باشد و آن را در زادگاهش نمییابد مجبور میشود به شهر بیاید. در هر مهاجرتی عنصر اجبار وجود دارد ولی اینکه این عنصر چقدر مؤثر است، این موضوع با هر الگو بهصورت جداگانه قابل بررسی است.
درواقع این آرمان است که در مهاجرت، کاملا آزادی وجود داشته باشد. این را نمیتوان در واقعیت جست. در واقعیت بخشی از مهاجرتها آزادانه هستند. در کشور ما بهدلیل بیتعادلی بین شهر و روستا از نظر امکانات،مهاجرت از روستا به شهر وجه غالب است، این در حالی است که در شهرها نکاتی مانند ترافیک، غریبه بودن آدمها و... وجود دارد. اما اگر خودمان را به جای مردمان روستا بگذاریم میبینیم که شهر یکسری عوامل جذاب دارد؛ در مقابل روستا نیز دافعه خاص خود را دارد که بر شهر مغلوب میشود.
روستایی مجبور است در شهر با بحرانهایی چون بحران شغل، مسکن، فرهنگهای مختلط، خانواده، از یک فرهنگ بریدن و به یک فرهنگ غیررسمی دیگر پیوستن و....مواجه شود. در اخبار هم گفته میشود هر چه جرم هست، توسط مهاجرین صورت میگیرد. آنها وسیله اشاعه اعتیاد در جامعه هستند. از این دست خبرها بسیار است در حالی که اینها همه بیانصافی است.
مهاجران روستا به شهر، از یک محیط، بالاجبار رانده شده و به شهر آمدهاند؛ جایی که عوامل بحران احاطهشان کرده است. حال انتظار داریم که این انسانهای بحران زده طبیعی برخوردکنند؟ بهنظرم بایستی با مهاجران منصفانه برخورد کرده و مسئولیت سازمانهای عمومی و شهرداریها را گوشزد کنیم. میبینیم در شهرهای بزرگ مثل تهران حاشیهنشینی وضعیت نامطلوبی را بهوجود آورده که نه تنها افراد اهل قلم بلکه همان روستایی حاشیهنشین نیز آن را نمیخواهد. زندگی کردن در چنین شرایطی زندگی در بحران است.
-
بحث را روی مهاجرت نخبگان متمرکز کنیم. چه شاخصههایی این نوع مهاجرت را از سایر مهاجرتها متمایز میکند؟
بهنظر من مهاجرت نخبگان با مهاجرت افراد معمولی فرقی نمیکند و از یک جنس است، منتهی سبکشان فرق میکند. حتی خیلی از نخبگانی که مهاجرت میکنند نیز امکان دارد از روستا به شهر و از آنجا به کشور دیگری رفته باشند.
مهاجرت یک پدیده گزینهای است؛ یعنی هم مهاجرت افراد را برمیگزیند، هم افراد آن را برمیگزینند. مهاجرت یک جریان دوسویه است؛ یعنی یک گزینش دو سویه است. آن کسی که از ده آمده شهر حتما گزینش شده است. او از ده به شهر آمده تا کار انجام دهد. اگر سواد داشته باشد که چه بهتر و اگر ازدواج نکرده باشد فارغالبالتر است.
همانطور که نفس این گزینشیبودن در مهاجرت روستاییان به شهر هست به همان نسبت در مهاجرت نخبگان نیز هست. آنها بهدلیل نخبه بودن بیشتر برگزیده میشوند و گزینههای بیشتری برای انتخاب دارند. سواد و مدرک علمی آنها باعث میشود مهاجرت بینالمللی، آنها را به سوی خود بکشاند و البته بهدلیل تحصیلات بالا از تغییرات جهانی نیز مطلع هستند.
بهطور مثال فرد نخبهای که زبان خارجی میداند هم بهتر و بیشتر میتواند خود را با محیط وفق بدهد و هم زودتر مهاجرت را برمیگزیند. فرد نخبه، کشور و فرهنگش را دوست دارد با وجود این دو مزیت آن را ترک میکند. خیلی از آنها ممکن است دلایلشان اقتصادی نباشد و در وطن امکان اشتغال برایشان وجود داشته باشد و بیکاری و فقر گریبانگیرشان نشده باشد. عوامل فرهنگی و روانی تأثیر بیشتری روی این افراد دارد.
انتظار یک آدم نخبه با یک آدم معمولی فرق میکند. اما همه نخبگان یکسان نیستند، همه را نمیتوان در یک قالب جا داد. ذهنیت سیاسی همه قابل تأیید نیست. جامعه به نخبههایش نیاز دارد و باید کاری شود که آنهایی که هنوز نرفتهاند، نروند.
با توجه به شاخصهای متفاوت این نوع مهاجرت، میتوان گفت با وجود اینکه مهاجرت نخبگان به خارج از کشور و مهاجران از روستا به شهر نوعا یکی است، اما در نوع اول دلایل سیاسی و فرهنگی و در نوع دوم دلایل اقتصادی غالب است. البته دور از ذهن نیست که میزانش کمی فرق کند؛ به لحاظ تئوریک آنچنان تفاوتی با هم ندارند.باید به این نکته اشاره کنم که الان با بحثهای جهانیشدن، مهاجرتها کیفیتهای متفاوتی پیدا کرده است.
بعضیها مهاجرت فیزیکی نمیکنند. بهطور مثال در هند در شهر دهلی تعداد زیادی مهاجر ذهنی زندگی میکنند. آنها با اینترنت و کامپیوتر برای شرکتهای آمریکایی کار میکنند. پیشرفت تکنولوژیهای کامپیوتری، این شکل خاص از مهاجرت را افزایش داده و میدهد.
-
ویژگی کشورهایی که بیشترین آمار نخبگان را دارند چیست؟
از آنجایی که فرار مغزها عبارت تلخی است در کشورمان، آن را مهاجرت نخبگان میگویند اما با فرار مغزها فرقی ندارد. در هر صورت برای کشوری مثل ما باعث تأسف است در سرشماریای که در آمریکا کردهاند (2000-1999) از 200 هزار نفر ایرانی ساکن آمریکا بیش از 160 هزار نفرشان تحصیلات دانشگاهی دارند. بیشتر باسوادها رفتهاند. اینجاست که میگویند هم مهاجرت، افراد با سواد را برمیگزیند و هم افراد باسواد بهدنبال آن میروند.
در میان کشورهای مهاجرپذیر 3 کشور کانادا، استرالیا و آمریکا معروفترند. پس از آنها زلاندنو، سنگاپور و مالزی اخیرا شهرت پیدا کردهاند. اما این سه کشور جزء الگوهای کلاسیک ما هستند. ورود به این کشورها مستلزم ویزاست.
صدور ویزا تحتتأثیر مقررات، موازین و قوانینی است که در آن شاید به ایرانی دیرتر و به هندی و پاکستانی زودتر ویزا دهند، بنابراین مقررات ویزا گرفتن در ورود به کشورها مؤثر است.
ترکیه نیز کشور مهاجرفرستی است که بخش کمی از آنها را افراد با سواد تشکیل میدهند. در آلمان حدود 23 میلیون ترک زندگی میکنند که بیشتر آنها کارگر هستند. مهاجران ایرانی کمتر از این قشرند. در هیچ کشور اروپایی، ما کارگر ایرانی نداریم حتی در دبی هم ایرانیان تحصیلکرده کار میکنند.
در ایالات متحده آمریکا 70 درصد ایرانیها تحصیلات دانشگاهی دارند. بهنظر من مهاجرت نخبگان تاحدودی به ریشههای فرهنگی و تاریخی کشورها باز میگردد. شاید این یک قضاوت ملیگرایانه باشد اما منظورم این است که شاید جامعهای با این تاریخ فرهنگی و سابقه فرهنگی برای اینکه بتواند خود را با کشور مقصد تطبیق بدهد، ظرفیت بیشتری دارد.
بهنظر من عوامل مختلفی بر مهاجرپذیربودن کشورها تأثیر دارد؛ سابقه دانشگاهی، میراث فرهنگی و سابقه تاریخی از آن جمله است.