در طبقهای که بیست فوتبالیست تیم ملی امید ما اقامت دارند، شبها یک آرزو به گوش میرسد و آن چیزی نیست جز اینکه «خدایا قهرمانی دورة قبل ما دوباره آن هم در شبه جزیرة قطر تکرار شود.» آرزوی بزرگی نیست.
اما برای یک مشت جوان بحرانزده که تا چند روز قبل بر سر حضورشان در دوحه، هزاران رایزنی صورت گرفت، آرزویی بزرگ و تاریخی به حساب میآید. البته این تمام چیزهایی نیست که از آن طبقة ساختمان دریای دهکده شنیده میشود. تیم امید فوتبال ایران یکی از شلوغترین تیمهای ساکن در دهکدة بازیهای آسیایی است. تیمی که هر روز یک ماجرا از آن به گوش میرسد.
وقتی از راهروی کف گرانیتی با دیوارهای سفید که زمینهای از آرم بازیهای آسیایی دوحه در آن پدیدار است، عبور کنی به سه آپارتمان سه واحدی میرسی. اینجا همان جایی است که هر شب قبل از خواب میتوانی صدای شلوغ بازیهای این امیدهای ایران را بشنوی. اتاق اول به پاسیهای سابق و فعلی تیمملی اختصاص دارد.
آرش برهانی و حسن رودباریان، رفقای گرمابه و گلستان سابق از ششم آذر ماه در این اتاق زیر یک سقف زندگی مشترک خود را آغاز کردند. زیاد شلخته نیستند که نتوانی در اتاق دو بازیکن سر و ته تیم ملی قدم بزنی. با خوش و بشی چند دقیقهای متوجه نگرانی و اضطراب این دو میشوی.
آنها سعی دارند با طبیعی جلوه دادن ماجرا وانمود کنند که خیلی به قهرمانیشان اطمینان دارند، اما موج نگرانی در چهرة آنها به وضوح موج میزند.
برهانی و رودباریان ساعات بیکاری خود را در دهکده، پای میز بیلیارد و پینگ پنگ سپری میکنند تا شاید زمان به سرعت سپری شود و آنها تا حدی از فشارهای وارده در امان باشند.
اتاق دیوار به دیوار این مکان، یک مکان سه نفره است که مردان آهنین لیگ در آن، شب را صبح میکنند. قرار گرفتن دو بازیکن از فولاد مبارکة سپاهان و یک بازیکن فولاد باعث شده بچههای تیم ملی نام این اتاق را منزل مردان آهنین بگذارند. جلال اکبری، محمد نوری و پژمان منتظری روی تختهای این اتاق به خواب میروند.
البته اگر بتوانی آنها را در این اتاق پیدا کنی. و اگر سر و صدایشان اجازة خواب بدهد. سه هفت تیرکش تیم ملی که همه آنها را شرورهای تیم سیموئز میدانند در آپارتمان بعدی قرار دارند. مهرداد اولادی، خسرو حیدری و بهشاد یاورزاده ساکنین این اتاق ساختمان دریا هستند. البته بعد از اتفاقی که در دور اول مسابقات تیم ملی برای این سه نفر افتاد، بعضیها نام دومی هم برای آنها انتخاب کردند که زیاد هم غیرمعقول نبود.
«گانگسترهای ناراضی» این کلمهای بود که بعضیها برای سه بازیکن مورد غضب قرار گرفتة سرمربی برزیلی انتخاب کرده بودند، با این تفاوت که اولادی نسبت به دو بازیکن دیگر کمی راضیتر است. اما حیدری و بهشاد اصلا اینطور نیستند. بهشاد و خسرو دائم با هم هستند،موقع قدم زدن، ناهار خوردن، بازی کردن و حتی با تلفن صحبت کردن.
دوقلوهای ناراضی تیم ملی که روزهای بازی تیم ملی مجبور بودند به عقیدة سیموئز از روی نیمکت، بازی را تماشا کنند، به شکلی کاملا محسوس از وضعیت موجود ناراحت بودند. اما حاضر نبودند این ناراحتی را علنی کنند. بعد آنها به مردان خط دفاعی سرمربی سبیلوی برزیلی میرسید.
شیث رضایی، محسن ارزانی و جلال حسینی که در سایپا هم همیشه هماتاقی هستند. اینها نفرات حاضر در این اتاق را تشکیل میدهند. اگر از روی نقشة جغرافیایی ایران بخواهیم آنرا توصیف کنیم باید اعتراف کنیم که دو سوم آن در تملک شمالیهای تیم ملی است. همیشه بحث بر سر اتفاقات حاشیة فوتبال است.
آنها برای همدیگر مراسم ویژة کریخوانی مدرندارند که دیدنش در حد تماشای عجایب هفتگانة دنیاست. از این جهت که همیشه در اردوی فوتبالیستها دعوا بر سر یافتن مقصر است. اما اینجا همیشه بحث بر سر مقصر نبودن دیگری و مقصر بودن من است! سه فردین در یک اتاق!
شیث، جوانمرد اول این اتاق است و حتی زمانی که در بازی حضور نداشته هم معتقد است که او مقصر بوده!
اتاق بعدی را به عنوان شعبة جدید استان خوزستان میشناسند. حسین ماهینی، سعید چاهجویی و عادل کلاهکج، سکنة جنوبی این اتاق هستند. اینجا زبان مکالمه، فقط عربی است. البته وقتی مهمان ناخواندهای وارد اتاق شود، همه فارسی صحبت میکنند. اما در صورت نیاز و بر حسب ضرورت از زبان مادری هم استفادة کلیدی میشود. مثل زمانی که خبرنگار فضولی بخواهد سر از کار این اتاق در بیاورد، مکالمههای این چند نفر در حد شبکه دبی اسپورت میشود.
و بالاخره آخرین اتاق فوتبالی ساختمان دریا به نوعی به قرمزهای تیم ملی اختصاص دارد. اینجا هیچکسی حق ندارد از استقلال یا هر چیزی که رنگش آبی باشد حرف بزند. احسان خرسندی و علیرضا حقیقی که به شکل شفاف و رسمی پرسپولیسی هستند و میلاد نوری هم به قرمزها علاقه دارد.
نزدیک ظهر یا دم غروب این اتاقها خالی است و اگر بخواهی بچههای تیم را پیدا کنی، حتما باید به مرکز تفریحی دهکدة بازیها سر بزنی. چون هیچکسی حاضر نیست پلیاستیشنهای مدرن دهکده را رها کند و در اتاقش به در و دیوار نگاه کند.
همة اینها را گفتیم. اما یادمان نرود که توی دل این بچهها غوغاست. اعتماد به نفس و روحیة جنگجو و بیخیال فوتبالیست جماعت به جای خود، این خندهها و شلوغ بازیها، این که بچههای تیم ملی توی سر و کول هم میزنند و نمایی از آن را در پایان بازی ایران–چین در زمین چمن دیدیم، همه فقط نیمة روشن ماه است.
نیمة تاریک ماه آنجاست که بچههای سیموئز میدانند اگر نتوانند به مقامی که تیم برانکو گرفت برسند، کلاهشان پس معرکه است.
همه از این تیم، توقع قهرمانی دارند و هیچکس هم اهمیتی نمیدهد که آنها چقدر سابقه و تجربة ملی دارند و این تیم چقدر بیشتر از قهرمانی در آسیا باید به درد المپیک پکن ما بخورد. جز چند تا از کمسن و سالترها که کمتر هم به بازی گرفته میشوند، بقیه، سن و سالشان به این حرفها (تیم امید) نمیخورد و بعد از این بازیها مرخصاند.
پس همین است که بچهها میخواهند در دوحه، خودی نشان بدهند. حتی اگر به قیمت تکروی و از دست دادن توپ و بازی باشد. آنها دارند از حالا میخها را برای تیم ملی میکوبند و حواسشان به چشم دلالها است که روی سکوها نشستهاند.
این بچهها حالا عین بمبهای ساعتیاند یا نارنجکهایی که ضامنشان کشیده نشده. به خندههایشان نگاه نکنید. خدا نکند این تیم نتیجه نگیرد. خدا نکند سیموئز بعد از این بازیها بگذارد و برود.
آن وقت است که عقربهها روی ساعت موعود قفل میشود و ضامنها کشیده میشود. آن وقت کی میتواند از موج انفجار این بشکههای باروت در امان بماند. خدا آن روز را نیاورد. خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند. برای این بچهها دعا کنید. برای تیم ایران شمعی روشن کنید.