حتی یک ذره انگیزه هم تویشان پیدا نمیشود. در واقع بودنشان هیچ سودی برای جامعه ندارد.
البته فکر نکنید آنها همه از جماعت فقیر و بیپولاند، نه توی هر قشری از جامعة ما از این جور جوانها پیدا میشود. حتی شاید در میان خانوادههای مایهدار آمارشان بیشتر هم باشد.
خارجکیها برای این قماش یک اصطلاح خاصی پیدا کردهاند. بهشان میگویند نیت (NEET). کلی هم تا به حال برایشان برنامه ریختهاند و دربارهشان تحقیق و پژوهش کردهاند. منتها توی کشور ما راجع به این جماعت بیکار و علاف تا به حال هیچ کاری نشده است.
خانوادهها هم خیلی وقتها بیخیال آنها شدهاند و دیگر نمیدانند با این جماعت بیانگیزه چه کار باید کرد. کافی است نگاهی به دور و بر خود و فک و فامیلتان بیندازید.
آمار نیتهای جامعة ما هم روزبهروز دارد افزایش پیدا میکند. حالا درست که اشتغال و ازدواج و مسکن جوانان خیلی مهمترند، اما آیا برای نیتهای جامعه نباید فکری کرد؟ پژوهشی، آماری، برنامهای، چیزی. این بیماری شدیدا واگیردار است ها!
کار، کار انگلیسیهاست!
یک مشت جوان علاف بیکار بیعار با موی بلند و روی سیاه و ناخن دراز و... واه واه واه! همانها که به قول شاهکار بینشپژوه «خانه بابایشان نان مفت میخورند و گردن کلفت میکنند.»
اگر تا به حال چنین آدمهایی را دیدهاید یا میشناسید یا حتی احیانا جزوشان محسوب میشوید(!)، بدانید و آگاه باشید که حضور و وجود این فرقة جدیده در ادبیات اجتماعی روز دنیا به رسمیت شناخته شده و نام نامیشان به عنوان فخیمة نیت ( NEET ـ با NEAT اشتباه نشود!) مزین گشته است.
تا این حد که حتی توی دایره المعارف اینترنتی «ویکی پدیا »هم برای خودشان مدخل دارند و حسابی سری توی سرها درآوردهاند! و تو چه دانی که نیت چیست؟
خدا رحمت کند دایی جان ناپلئون را. راست میگفت که کار، کار انگلیسیهاست! نمونهاش همین «نیت».
آقایان دولتمردان اهل کشور بریتانیای کبیر، اوایل دهه 90 داشتند مردم محترم کشورشان را طبقهبندی میکردند. آن هم برای این که بدانند چقدر کارگر و کشاورز و معلم و دکتر و طفل شیرخوره و پیرمرد از کارافتاده دارند تا برایشان برنامهریزی کنند، اما ضمن این کار به فرقة غریبی برخوردند که نه مدرسه میرفتند، نه در جایی برای کار استخدام بودند و نه دورة آموزش شغلی را میدیدند.
متأسفانه سنشان هم با طفل شیرخوره یا پیرمرد از کارافتاده اختلاف زیادی داشت. آن ها هم برداشتند یک علامت اختصاری برای این گروه که به قول خودشان:
Not currently engaged in Employment, Education or Training بودند انتخاب کردند.
حروف بزرگ این عنوان را هم گذاشتند کنار هم تا شد نیت: «NEET».
این جماعت گرچه در انگلیس کشف شدند، اما به سرعت در سایر کشورها بهخصوص ژاپن گسترش پیدا کردند. (یا شاید قبل از آن هم بودند و کسی آنقدر جدیشان نگرفته بود که برایشان اسمی انتخاب کند!) در حال حاضر انگلیس و ژاپن بیش از بقیة کشورهای دنیا درگیر مسائل و معضلات اجتماعی «نیت» جماعت هستند.
تعریف دقیق این دسته توی این دو کشور کمی با هم فرق میکند. بهخصوص در مورد ردة سنیشان. در انگلیس نیت به افراد بین 16 تا 18 سالی گفته میشود که در فعالیتهای اجتماعی شرکتی ندارند و دنبال کار و کاسبی به درد بخوری برای رفاه زندگیشان نیستند.
اما این تقسیمبندی در ژاپن افراد 15 تا 34 سال را در برمیگیرد که نه ازدواج کردهاند، نه مدرسه میروند، نه کار خانه میکنند، نه شغلی دارند و نه حتی دنبالش میگردند. البته افرادی که برای مدت کوتاه و به طور موقت هم این ویژگیها را داشته باشند، جزو نیت طبقهبندی میشوند که بعضی از زعمای قوم این مسأله را قبول ندارند و میگویند باید بینشان تفکیک قائل شد.
«کی کودو» مدیر یک بنگاه کاریابی برای جوانان در ژاپن است. او اعتقاد دارد که جوانهای امروز دیگر اعصاب حقوقبگیر بودن را ندارند. دلشان میخواهد تجربههای شغلی تازهای داشته باشند. مثلا به کارهای پارهوقت رومیآورند یا خودشان مستقلا وارد صنعت میشوند. اما این وسط بعضیها هم نمیتوانند کاری از پیش ببرند و میشوند نیت.
از آنجا که نیتها هیچگونه فعالیت اقتصادی یا تولیدی انجام نمیدهند و صرفا مصرفکننده هستند (در واقع به نوعی زندگی انگلی دارند)، باعث پایین آمدن رشد اقتصادی میشوند. تمایل این افراد به انجام جرم و جنایت نیز بیشتر از دیگران است.
اینگونه مسائل، دولتمردان را به شدت نگران میکند. مضاف به اینکه عدة آنها مدام در حال زیاد شدن است. مطابق آمار، ژاپن در سال 2003 چهار صد هزار نیت داشته که این تعداد نسبت به سال 97، پنج برابر افزایش نشان میدهد.
نیتها از آسایش و رفاه نسبی برخوردارند و به همین خاطر نیازی به کار یا تحصیل در خود نمیبینند. حمایت اقتصادی بیش از حد والدین از فرزندان، یکی از علل اصلی نیت شدن آنهاست که از هر گونه فعالیتی بینیازشان میکند.
این مسأله بهخصوص در ژاپن که پدر و مادرها بلانسبت شما مثل چی کار میکنند تا آب توی دل فرزندانشان تکان نخورد، زیاد دیده میشود.
رئیس مرکز حمایت از جوانان ژاپن معتقد است چون جامعه و مردم ژاپن در سالهای اخیر بسیار ثروتمند شدهاند، به فرزندانشان بیش از حد توجه میکنند و در نتیجه جوانان برای مستقل شدن باید متحمل فشارهایی شوند.
در واقع جور «لوس» بار آمدن این جوانان در خانواده را جامعه باید بکشد. حضور نامنظم در کلاسهای مدرسه و عدم رعایت نظم اجتماعی خانوادگی در سنین پایین، از دیگر عوامل مؤثر ظهور پدیدة نیت است.
محققان معتقدند که چهار دسته نیت وجود دارد: دستة اول افرادی از جامعه که طرد و منزوی شدهاند، دوم آنهایی که بعد از دیپلم گرفتن یا ترک تحصیل با بر و بچ و رفقا اینور و آنور پلاس و علافاند، دستة سوم فارغالتحصیلان دانشگاهی که نمیتوانند تصمیمی برای ادامة مسیر زندگیشان بگیرند و دستة آخر کسانی که به طور تمام وقت در جایی مشغول به کارند، اما به خاطر ضعف در مهارتهای شغلی، اعتماد به نفسشان را از دست دادهاند.
آیسامو کوندو یک نیت سی سالة ژاپنی است. او وقتی ده سال قبل در دانشگاه قبول شد، خانواده و دوستانش را کلا بوسید و گذاشت کنار و حتی آپارتمانی را که پدر و مادر دلبندش برایش اجاره کرده بودند، پس داد. بعد از چند صباحی درس خواندن هم قات زد و از دانشگاه آمد بیرون.
«فکر کردم آخرش که چی؟ وقتی بیام بیرون، باید مثل بابام حقوقبگیر باشم. این شد که دیگه دوام نیاوردم و زدم به چاک.»
اما چند سال بعد نگرانی عجیبی بر آیسامو مستولی شد. «دیدم اگه همینجور بخوام یه پا هوا و یهلاقبا بمونم، چند سال دیگه عمرا هیشکی بهام کار نده. این شد که از سر ناچاری، رفتیم تو یه کتابفروشی.»
او حالا در یک مرکز مشاورة شغلی است. جایی که با بنگاههای کاریابی معمولی فرق میکند. آنها به جای اینکه مدام کارهای مختلف را به آیسامو پیشنهاد کنند، به او فرصت میدهند تا دربارة هر کدام کاملا دقیق شود و اطلاعات لازم را کسب کند تا در نهایت ببیند که به کدامشان علاقهمند است.
این روزها از این دست مراکز مشاورة شغلی در ژاپن فراوان به چشم میخورد. در مارس 2003، شانزده تای آنها در شهرهای ژاپن راهاندازی شد که فقط یکیشان در کمتر از یک سال، 7200 مراجعه داشته است!
بله. معضل نیتها بسیار جدی و مهم است و حلش به قول بزرگان یک عزم ملی را میطلبد. هر گونه برخورد قهری و نامعقول با این افراد «حساس»(!)، تنها مسأله را بغرنجتر میکند.
به همین خاطر است که مثلا وزارت بهداشت و تأمین اجتماعی ژاپن در حال فراهم کردن شرایط و امکاناتی است که نسل جوان را به رعایت نظم اجتماعی در زندگی عادت دهد. چرا که گریز از این نظم، یکی از عوامل بسیار مؤثر در بیانگیزگی شغلی ـ تحصیلی جوانان و ظهور پدیدة نیت محسوب میشود.
دانشگاه توکیو هم برای کاهش روند رشد نیت در جامعه، اقدامات پیشگیرانهای را در سنین پایین پیشنهاد میکند. مثل این که هر دانشآموز دبیرستانی را موظف کنیم یک نوجوان دورة راهنمایی را آموزش دهد تا برای حداقل یک هفته کار در شرکتها یا جاهای دیگر آماده باشد.
این اقدام به بچهها یاد میدهد که آدمبزرگها آنقدرها هم کارهای خفنی انجام نمیدهند و شاید این مشکل فراری بودن از کار در سنین بالاتر را تا اندازهای کاهش دهد.
انگل نباش پسر
نیت پدیدهای نسبتا جدید در جوامع پیشرفته است. با این حال پژوهشگران این کشورها تحقیقهای بسیاری بر روی این پدیده انجام دادهاند.
نمونهاش همین تحقیق اینترنتی مؤسسة تحقیقاتی نومورا در ژاپن که در اکتبر2004 انجام گرفته. در این تحقیق هزار نفر به سؤالات مؤسسة نومورا پاسخ دادهاند.
سؤالاتی که در مورد میزان آشنایی مردم با نیت، تأثیراتش بر جامعه، دلایل افزایش، اقدامات لازم برای کنترل آن و... طرح شده بود. با این همه در کشور ما تا به حال هیچ کار تحقیقی خاصی بر روی این پدیده قابل ملاحظه انجام نگرفته است.
به همین خاطر برای اینکه تصویر واضحتری از این پدیده به دست بیاوریم، ریشههای ظهور چنین مسألهای را در تحقیقهای سازمان ملی جوانان جستوجو کردهایم.
1- شرایط خانوادگی، یکی از اصلیترین عوامل پیدایش طبقه نیت است. اگر این شرایط مساعد نباشد و والدین در تربیت فرزندان خود سعی کافی و وافی به خرج ندهند، شاهد افزایش نیتها در جامعه خواهیم بود.
گاهی وقتها رفاه نسبی و بالاتر در خانواده هم به کمک چنین افزایشی میآید. ظهور خانوادههای طبقه متوسط بعد از جنگ در کشور ما باعث شده تا علیرغم اهمیتی که نظام خانواده در میان ما دارد، بعضی از والدین سهلانگارانه بر ظهور این طبقه در جامعة ما صحه بگذارند.
پژوهشی که سالهای گذشته سازمان ملی جوانان دربارة نگرش جوانان نسبت به خانواده انجام داده نیز مؤید این قضیه است. بر اساس این پژوهش خانوادهها، مخصوصا خانوادههای طبقات متوسط و بالا، عموما فرزندان را وابسته به خودپرورش میدهند و این وابستگی به شکلهای گوناگون از جمله رشد نایافتگی در احراز قدرت زندگی و نگرش غیر واقعبینانه فرزندان به زندگی بروز پیدا میکند.
2- گرایش زیاد به دوستان، آنچنان که نقش خانواده را در میان جوانان کمرنگ کند، عامل دیگری است که به نظر میرسد در جامعة ما پررنگتر میشود. توجه داشته باشید که بر اساس همان تحقیق سازمان ملی جوانان، نیمی از جوانان از فضای خانه خود ناراحت هستند که بیشترین نارضایتی مربوط به نوجوانان 14 تا 18 ساله است.
این در حالی است که 51 درصد از همین جوانان معتقدند که دوستانشان در مقایسه با اعضای خانواده با آنها صمیمیترند، 43 درصدشان هم ترجیح میدهند مطالب خصوصیشان را به جای اعضای خانواده با دوستانشان در میان بگذارند.
این نفوذ بسیار زیاد همسالان در زندگی نوجوانان و جوانان ما اگر به دلیل محرومیت از توجه در خانواده باشد میتواند نسل پیادهرو را توی جامعة ما روز به روز افزایش دهد.
3- شرایط عمومی جامعه، سومین عامل پیدایش این طبقه است. ما قاعدتا انتظار داریم که آدمی در جوانی دارای روحیة قدرتمند و شاداب، اندیشههای بزرگ و امیدبخش و برخوردار از اعتماد به نفس برای مقابله با مشکلات باشد.
این در حالی است که بر اساس پیمایش بزرگ سازمان ملی جوانان، 32 درصد از جوانان خود را بیکس و تنها میدانند. 56 درصد احساس میکنند شادابی و نشاطی را که یک جوان باید دارا باشد، ندارند و 37 درصد فکر میکنند وضعیت زندگیشان روزبهروز بدتر میشود.
حالا اگر شرایط اقتصادی جامعه و ضعف انگیزش شغلی در میان جوانان را هم بر این فرضها اضافه کنیم، موضوع حالت بحرانتری به خود میگیرد.
4 مدرسه، خانواده دوم نوجوانان و جوانان است. حالا اگر این نهاد هم انتظارات آنها را برآورده نسازد، مشکلات جدیتر میشود. پاسخ دانشآموزان دبیرستانی به موضوع مدرسه در این پیمایش نشان میدهد که دستکم نیمی از دانشآموزان ایرانی با برنامهها و عملکردهای مدرسه مسأله دارند و از آنچه در مدارس راهنمایی و دبیرستانی میگذرد، راضی نیستند. در اینباره همین قدر بس که بدانید 32 درصد دانشآموزان معتقدند صرفا برای راضی کردن والدین و اطرافیانشان درس میخوانند.
نیتها بیشتر کجاها را گرفتهاند؟
نیتها بیش از همه، یقة انگلیس و ژاپن را گرفتهاند و حسابی دارند پدر اقتصاد و تولید و روابط اجتماعیشان را درمیآورند.
بالطبع آنها هم بیکار ننشستهاند و دارند خودشان را به آب و آتش میزنند تا یک جوری از پس این مشکل برآیند یا لااقل خساراتش را کمتر کنند.
بیایید نگاه کوتاهی به وضعیت نیتهای این دو کشور و اقداماتی که برای کنترل نسلشان انجام دادهاند بیندازیم.
انگلیسیهای بیمایه
«علافام بیشتر. وقت میکشم و میخوابم.» یک دختر هجده سالة انگلیسی است. مدرسه را ول کرده و یک نیت حرفهای شده. امروز لااقل 150هزار نفر مثل او در انگلیس زندگی میکنند و در طول عمرشان هر کدام 100 هزار پوند خرج روی دست مردم این کشور میگذارند.
نیتها 20 برابر افراد عادی احتمال ارتکاب جنایت دارند و 22 برابر بیشتر هم ممکن است بچه ننه شوند! (مینیمم ـ ماکزیمم طیف را حال میکنید!؟)دولت انگلیس میخواهد ظرف پنج سال آینده با صرف میلیونها پوند دستکم یک پنجم این «نسل سوخته» را نجات دهد.
ایدة اصلی دولت برای رهایی از این معضل، پیدا کردن شغل برای جوانان و راهاندازی مراکز مشاوره برای آنان است. گرچه این طرح در شهرهای بزرگی مثل لندن که پایتخت نیتها محسوب میشود (یک چهارم نوجوانان لندنی نه مدرسه میروند و نه کاری دارند) چندان به درد نمیخورد.
تازه مسائل دیگری هم هست. در انگلیس دانشآموزان فقیری هستند که از دولت، هفتهای 30 پوند کمک هزینه دریافت میکنند تا بتوانند درس بخوانند. آنها اصلا دل خوشی از نیتهایی که از این کمکهزینه استفاده میکنند اما عاطل و باطل میگردند، ندارند.
حتی یکیشان که ظاهرا خیلی هم عصبانی است میگوید:«فکر میکنم بهتر است کسانی را که نمیخواهند درس بخوانند و اینطور پول را حرام میکنند، بفرستند زندان.»
دولت اما اینقدر خشن به مسأله نگاه نمیکند. آنها فقط میخواهند مطمئن شوند که هزینهای که بهبود وضعیت نیتها روی دستشان میگذارد نتیجهبخش باشد.
جف مولگان مشاور تونی بلر میگوید: «اگر ما فقط بتوانیم جوانها را از رختخواب بیرون بکشیم و سرکار بفرستیم، انگلیس را متحول کردهایم.» او معتقد است انرژی نهفته در این بخش بالقوه فعال جامعه از تمام حوزههای دیگر بیشتر است.
ژاپنیهای مایهدار
نیتهای ژاپنی برخلاف همتایان انگلیسیشان بیشتر متعلق به خانوادههای مرفه این کشور هستند.
در ژاپن به علت وابستگیهای عمیق خانوادگی، فرزندان دیرتر از والدین جدا میشوند. حتی دیده شده که سه نسل از یک خانواده زیر یک سقف با هم زندگی میکنند. به دلیل رفاه نسبی موجود در ژاپن، فرزندان در سنین کودکی که تحت حمایت پدر و مادر هستند، با سختیهای آنچنانی روبهرو نمیشوند و به همین خاطر در سنین نوجوانی و جوانی هنگام مواجهة جدیتر با جامعه به مشکل برخورد میکنند.
طبق برآورد شرکت بیمة «داریایچی»، ظهور پدیدة نیت در ژاپن تا پانزده صدم درصد از تولید ناخالص ملی این کشور کاسته است. (حواستان هست؟ پانزده صدم درصد تولید ناخالص ملی ژاپن میدانید یعنی چه؟) عدة این افراد در سال 2003 پانصد و بیست هزار نفر بوده که پیش بینی میشود تا سال 2010 دو برابر شوند!
ضمن اینکه گذران زندگی به بیحاصلی و بوالهوسی، آیندة شغلی این عزیزان را هم با مشکلات عدیدهای مواجه میکند. (البته اگر اساسا آنها به قبول شغلی در آینده رضایت بدهند!)
چنین آمارهایی برای دولت ژاپن که همواره تلاش میکند رفاه اجتماعی جامعه را در حد موجود حفظ کند نگرانیهایی را به همراه دارد. . تا آنجا که حتی صدای نخستوزیر و دبیر هیأت دولت ژاپن هم درآمده است.
برای مقابله با این چشمانداز تیره چه باید کرد؟ «هیروشی سهکیگوچی»، روانشناس ژاپنی که به جوانان این تیپی مشاوره میدهد معتقد است جوانان بیکار معمولا توسط محیط اجتماعی حمایت نمیشوند در حالیکه کاملا به این حمایت احتیاج دارند.
به همین خاطر وزارت سلامت و کار ژاپن آمده و امتیازاتی را برای نیتها در نظر گرفته است. مثلا به آنهایی که سابقة کارشان را بنویسند (بله! فقط «بنویسند») یکسری خدمات دولتی به علاوة جواز کار میدهد که میتوانند از آن برای اشتغال در شرکتها استفاده کنند.
تازه این سابقة کار شامل فعالیتهای داوطلبانة این عزیزان مثل کارهای دانشجویی و خیریه و همکاری با NGOها و اینجور چیزها هم میشود. برنامة دیگر، راهاندازی کافههای شغلی است که به افراد مشاورههای شغلی میدهد.
میتسونوری ایوتا هفت سال آزگار، یک نیت تمام عیار بوده و سه بار هم اقدام به خودکشی کرده است. (به این میگویند ثبات قدم!) اما حالا چند وقتی است که اهل صلاح و فلاح شده و بازگشتی فیروزمندانه به آغوش اجتماع داشته است.
او به عنوان کسی که نیت بودن را با گوشت و پوست و استخوانش لمس کرده، میگوید نیت جماعت کمتر میتواند به آینده خوشبین باشد. خود استاد وقتی از این وضعیت رهایی پیدا کرد که خانوادة یک دوست به او توجه زیادی نشان دادند و مداوم به دیدنش آمدند.
حالا به شکرانة این بهبود، خود میتسونوری تلاش دارد به جوانهای مثل خودش (خود سابقش البته) کمک کند؛ حتی اگر در حد شریک شدن غذا و چایش با آنها باشد.
یک گپ خودمانی و نزدیک با یک نیت ایرانی
اصل ِ اصل جنس بود. یک نیت واقعی. با سر تراشیده و شلوار بگی و مچبند چرمی. وقتی بهاش پیشنهاد مصاحبه دادم، خیلی راحت قبول کرد. فقط با این شرط که اسم و عکسش نیاید که :«برای خانوادهام خوب نیست.» به قول خودش میخواست به همنسلهایش کمک کند.
ضمن مصاحبه هم هی تأکید داشت که سؤالات را بیشتر به این سمت ببرم. خیلی راحت حرف میزد، جوابهایش همه کوتاه و ساده بود و «نمیدانم» از زبانش جدا نمیشد. اگر توی این گزارش، اندکی انگیزه در حرفهای مصاحبهشونده احساس کردید، به گیرندههای خود دست نزنید. اشکال از نویسندة گزارش بوده است.
- متولد چندی؟
56... (خنده) 65!
- تحصیلاتت؟
زیر دیپلم سیکل حساب میشود؟... از دوم دبیرستان یک درسم مانده.
چرا ول کردی؟
حال نداشتم.
این سه چهار ساله که درس نمیخواندی چه کاری میکردی؟
کاری نمیکردم. علاف بودم.
روزهات را چطور شب میکنی؟
با رفقا بیرون میروم. یا توی خانه TV میبینم. کتاب میخوانم و فیلم نگاه میکنم.
ماهی چقدر خرج میکنی؟
فکر نکنم به سی تومان هم برسد.
چرا اینقدر کم خرج میکنی؟
بابام بیشتر نمیدهد.
پول را با عذاب وجدان خرج نمیکنی؟
چرا طبعا. یعنی... عذاب وجدان که نه. از این ناراحتام که این پول تمام میشود و باید دوباره از او بگیرم و باز منت سرم میگذارد.
سعی کردی کاری بکنی؟
آره. تو باتریسازی کار میکردم. سه ماه.
چرا ول کردی؟
تابستان تمام شد آمدم بیرون. برای مدرسه.
تو که مدرسه نمیرفتی؟
این مال خیلی قبلتر است. آن موقع میرفتم. تجربیات کلی را گفتم.
رفتار خانواده با تو چطور است؟
فحش میدهند. سعی میکنند با نهایت قساوت باهام رفتار کنند. ولی به من برنمیخورد. جدیدا بیخاصیت شدهام.
آخرین بار سر چی دعوا کردید؟
داشتم به دنیا فحش میدادم. آنها هم گفتند بنشین سر جات، تو تنبان خودت را هم نمیتوانی بالا بکشی و این حرفها.
احساس عذاب وجدان نمیکنی؟ این که آنها زحمت میکشند آنوقت تو اینطوری...
چرا. خودم هم میگویم بهشان. اما اینقدر نیست که بلندم کند بروم سر کار. نمیتوانم از جامجم بخورم.
اگر بابات از فردا بهات پول ندهد چه کار میکنی؟
فکر کردم بهاش. من قابلیت خیابان خوابیدن را دارم.
تا به حال خوابیدی؟
آره.
چند بار؟
نشمردم (خنده) چند وقت پیش بابام انداختم بیرون. میرفتم مغازة رفیقم. بعد که او رفت مسافرت، تو پارک و خیابان میخوابیدم.
چرا خانواده هنوزحمایتات میکند؟
امید دارند. به خصوص مامانم. به این که آدم شوم.
امیدشان چقدر واقعی است؟
صفر درصد.
واقعا چرا کار نمیکنی؟
دید من این است که جهان به سوی ناکجاآبادی پیش میرود و من نمیخواهم در این گمراهی کمکش کنم.
از کجا میگویی دارد گمراه میشود؟
این همه فساد و تباهی هست. (البته آخرش میتوانی یک جمله از خودت بنویسی که «او با فلسفی کردن موضوعات سعی داشت تنبلیاش را توجیه کند.»)
از اینکه عاطل و باطلی اذیت نمیشوی؟
نه. جدیدا عادت کردهام.
از کی یعنی؟
سه سالی میشود! (خنده)
الان اگر بهات بگویند سه روز دیگر بیشتر زنده نیستی، احساس نمیکنی عمرت تباه شده؟
سه روز زیاد است. من فکر میکنم زندگی کلا خیلی طولانی است!
به ازدواج فکر کردی؟
آره. یک بار.
می دانی ازدواج کلی مسؤولیت دارد؟
سعی کردم فکر کنم بهاش.
چه تصوری داری از مسؤولیتهای ازدواج؟
صبح بروی شب بیایی.
آدم این کار هستی؟
نه. ولی آن موقع بودم. بعدش طلاق میگرفتیم فوقش!
با بچهها که با هم هستید، چی کار میکنید؟
راه میرویم. اسکلبازی درمیآریم.
کجا؟
تور سیدخندان داریم. شریعتی را میرویم بالا و برمیگردیم.
وضع تحصیلی دوستانت چطور است؟
یکی دانشگاه میرود. یکی بعد از 6 سال دیپلم گرفته. یکی دیگر میرفت از این دانشگاههای فراگیر و بعد ول کرد. باقی علافاند. یکی شبها میرود تاکسی سرویس، تلفن جواب میدهد. یکی هم که منم.
توی تورتان چه کار میکنید؟
حرف میزنیم بیشتر. جوک میگوییم و میخندیم. من سعی میکنم موضوعات جدیتری مطرح کنم. مثلا موضوعات اجتماعی. اما بقیه در بند این چیزها نیستند و مخالفت میکنند. تو نسل ما هر کس حرف جدی بزند، طرد میشود.
سربازی رفتی؟
میخواهم بروم.
فکر میکنی سربازی بعد دو سال آدمت کند؟
از این میترسم. (خنده)
مگر آدم شدن بد است؟
از تغییر خوشم نمیآید.
چیزی هست که اذیتت کند؟
همنسلهای خنگم.
فکر میکنی خودت هم خنگی؟
نه. به نظرم سطحم بالاتر است.
چرا؟
میتوانم فکر کنم. به بعضی چیزهای واضح.
ولی خیلی خودت را درگیر مسائل نمیکنی. نه؟
کلا آره.
چرا؟
فکر میکنم خیلی چیزها ارزشش را ندارند.
فکر میکنی مقصر اینکه نسل شما اینطوری شد چه کسی باشد؟
بیشتر خودم مسؤولم. خانواده هم خیلی حس مسؤولیتپذیری به من نداد. پدر، مادرهای ما نسل زحمتکشی بودند. بابای من از هفت سالگی تا الان دارد زحمت میکشد. خانواده به یک نفر متکی است. باقی همه مفتخوریم.
ازت کار نمیخواستند؟
چرا. مثلا بابام من را فرستاد باتریسازی. اما حس مسؤولیتپذیری در من به وجود نیامد. این که برای پولم زحمت بکشم. هر وقت خواستم به من داده و حس استقلال بهام منتقل نشده. البته نمیدانم چه کار باید میکرد.
اجتماع را هم مقصر میدانی؟
آره. مدرسه داغونم کرد.
چطوری؟
همه مثل من بودند.
دوست نداری با کسی رقابت کنی؟
نه. اعتماد به نفسم صفر شده.
رفیقات هم بدون اعتماد به نفس هستند؟
نه. چون وضع مالیشان خوب است.
چه ربطی دارد؟
میدانند آیندهشان تأمین است دیگر.
مگر تو از این لحاظ مشکلی برای آیندهات داری؟
بابام حداکثر تا چهار سال دیگر بهام پول میدهد. بعد میاندازدم بیرون. خودم پیشنهاد کردم 23 سالگی از خانه بروم. برنامهام این است. تا سربازی و خارج رفتن و کار پیدا کردنم درست شود، 23 سالم تمام است.
چی شد که این مصاحبه را قبول کردی؟
دوست دارم به همنسلهام کمک کنم. اگر وضعشان را بفهمند خیلی کمک میشود.
الان فرض کن که یک مسؤولی این گزارش را میخواند. چی دوست داری بهاش بگویی؟
دوست دارم بگویم (مکث)...کوچکتر از آنی هستم که پیامی داشته باشم!(خنده) نمیدانم... به جای پول دادن مستقیم، برای کار کردن بسترسازی کنند.
آخر مشکل اصلی تو که نبودن کار نیست. برای حل این به قول خودت مفتخوری چه کار باید کرد؟
به نیازهای اولیه بیشتر توجه کنند. یک پرسشنامة حسابی بین نسل من، 16 تا 20 سالهها پخش کنند و از نیازهاشان آمار بگیرند. ببینند چطور میشود آنها را تأمین کرد تا این نسل بتوانند برای جامعه مفید باشند.
هیچوقت خودتان راجع به این که تا کی باید پا در هوا باشید حرف میزنید؟
جدیدا خیلی. آخر بابای یکی از بچهها از خانه فرار کرد(!) رفته یک خانة دیگر و خرج خانواده را نمیدهد. گفته تا این پسر نرود بیرون، او هم برنمیگردد. پول دانشگاهاش را هم دیگر نمیدهد. خود دوستم هم 6 ماه مرخصی گرفته و الان دنبال کار میگردد.
آخرش چه میشود؟
Lost generation . جامعه سرویس میشود. از لحاظ اقتصادی میریزد پایین.
این وضعیت که تا ابد نمیتواند ادامه داشته باشد.
آره. شاید نسل بعد خوب دربیایند. اما ما که داغون شدیم.
الان احساس انگلی میکنی نسبت به جامعه؟
نه. جامعه برای من چیز خاصی ندارد. من هم برایش ندارم.
کپسول آتش نشانی فوری!
احسان رضایی: «مایة تباهی یک نسل و مایة نجات نسلهای بسیار.» این یک مثل چینی است، مال قضیة ساخت دیوار چین. وقتی خاقان تصمیم گرفت با یک دیوار بزرگ خیال خودش را از جنگ با اقوام مهاجم راحت کند، تمام مردان امپراتوری برای ساخت این بنای عظیم به کار گرفته شدند.
حتی آنهایی که در حین کار میمردند، جسدشان به عنوان آجر و مصالح در خود دیوار دفن میشد. آسایش و راحتی نسلهای بعدی چین، به قیمت نابودی یک نسل به دست آمد.
تباهی و خرابی همیشه بد است. حتی یک برگ گیاه هم که زرد میشود و پژمرده میشود، دل آدم میگیرد. اما بعضی وقتها هست که از این تباهی میشود برای یک آبادی، برای درست کردن استفاده کرد.
میشود همان برگ و برگهای پژمرده را پای خود گیاه چال کرد تا خوراک برگهای جدید بشود. توی قضایای اجتماعی هم همینطور است.
بعضی وقتها تباه شدن عمر و جوانی و انرژی و سرمایة یک گروه، میشود هزینه یا زمینهساز یک اتفاق بزرگ.
نلسون ماندلا و رفقایش 27 سال از جوانیشان را پشت میله ماندند تا نژاد پرستی تمام شود. هزار هزار آدم قربانی بیماریهای میکروبی شدند تا ادوارد جنر بفهمد که باید واکسن بسازد.
جوانهای تاریخ همیشه به جنگ رفتهاند تا از آزادی خودشان و استقلال کشورشان دفاع بکنند. خیلی چیزها فدا شده، تباه شده، تا ما به اینجایی برسیم که حالا هستیم.
واقعا نمیشود گفت تلف شدن آن خیلی چیزها به این نتایج «میارزیده.» باز هم دل آدم میسوزد. اما این دلخوشی هم هست که تباه شدن یک نسل، مایة نجات نسلهای بسیاری هم شده.
جوانهای ما دارند تباه میشوند. خوش بینانهاش این است که بگوییم گروهی از جوانهای ما دارند تباه میشوند. اما دارند تباه میشوند. جوانهای خیلی جاهای دیگر دنیا هم. بقیه زودتر از ما به فکر افتادهاند. رفتهاند مشکل را ریشهیابی و تعریف کردهاند و برایش اصطلاح تخصصی هم ساختهاند. قضیه جدی است. واقعا جدی.
حالا سؤال من این است: آیا از این تباهی و مشکل هم میشود مایة نجاتی برای نسلهای بعدی و شاید خود همین نسل ساخت؟