بعضی از نوشتهها به حرف درمیآید، قابل خواندن است، قابل پردازش با آهنگ است و مانند آن؛ در مقابل بسیاری از کتابها اینگونه نیست. شما آنطوری که قرآن را میخوانید، با آهنگ میخوانید، با ترتیل میخوانید، با آن صداهای خاص میخوانید، نهجالبلاغه حتی به آن صورت قابل خواندن نیست با اینکه نهجالبلاغه تالی تلو است.
به هر تقدیر این قرآن قراردادن کار خدای سبحان است یعنی نهتنها این معجزه است، به آهنگ هم درمیآید، قابل خواندن است بعد بگوییم «و رتل القرآن ترتیلا» بعد بگوییم «فاقرؤا ما تیسر من القرآن»؛ تا میتوانید قرآن بخوانید. اما این مطلبی که سؤال شده است که اگر عربی مبین است و فرهنگهای دیگر این خصیصه را ندارند، پس درک لطایف قرآن مخصوص قوم عرب خواهد بود، آن بیان این نتیجه تلخ را نمیدهد؛ آن بیان این نتیجه شیرین را میدهد که اگر کسی خواست از لطایف قرآنی در محدوده ادبیات استفاده کند باید عربی بداند نه عربزبان باشد.
کسانی هستند که عربزباناند ولی امیاند؛ از لطایف ادبی بیخبرند. شما مستحضرید بسیاری از ادبیات عرب را همین ایرانیها نوشتند؛ نحوش را صرفش را معانی و بیانش را عروض و قافیهاش را حتی مفردات قرآن کریم را مفردات حدیث را، فقه لغت را بسیاری از اینها را همین ادبای ایران نوشتند. بخشی را هم غیرایرانی که عرب نبودند، نوشتند.
این سیبویه است که این کار را کرده، آن صاحب قاموس است این کار را کرده. اینها همه ایرانی بودند؛ از مفاخر این سرزمیناند. در آنها به زحمت شما مثلاً یک ادیب فحلی پیدا میکنید. بنابراین انس با لطایف قرآنی برای مأنوسان با قواعد عربی است نه با عربها و آن کلمات بسیط را هر که یاد بگیرد بالاخره میفهمد. اینها سخنان میانی قرآن است اما آن سخنان نهایی قرآن آن نه عبری است نه عربی. آن معارف، آن معانی بلند یک شرط مشترکی دارد که آن شرط مشترک بین عرب و غیرعرب فرقی نیست همانطوری که «لاصلاه الا بطهور» اینجا هم «لا یمسه الا المطهرون».
ممکن است ادبیات قرآن و بخشهای ابتدایی قرآن را کسانی که از قواعد ادبی و عربی برخوردارند متنعم بشوند اما آن معارف بلند قرآن نه گیر عرب میآید نه گیر عجم؛ فقط گیر انسانهای طیب و طاهر میآید؛ «انه لقرآن کریمٌ فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون»[6]. این ضمیر (لایمسه) اگر به قرآن برگردد حکم فقهی درمیآید؛ یعنی کسی تا طاهر نباشد نمیتواند دست به آیات قرآنی بزند اما اگر به آن مکنون برگردد که به آن نزدیک است یک حکم معرفتی درمیآید نه حکم فقهی.