سال گذشته، هنگامی که حسینرسام، کارمند ارشد سفارت بریتانیا در تهران از ارتباطش با 180 مخالف داخلی خبر داد و در دادگاه اعلام کرد سایمون گس، سفیر وقت بریتانیا در ایران، بهعنوان یکی از بازیگران پشت پرده رویدادهای سال گذشته، حساب ویژهای را برای تأثیرگذاری بر گروههای رقیب در انتخابات باز کرده بود، برگ دیگری از پرونده استعمار پیر در ایران ورق خورد.
اظهارات مداخلهجویانه، رفتارهای به دور از شأن دیپلماتیک و فشارهای آشکار و نهان اقتصادی و سیاسی، از جمله سرفصلهای رابطه بریتانیا با ایران بوده است. تا جایی که ماه گذشته، کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس شورای اسلامی سخن از ضرورت قطع رابطه با انگلستان به میان آورد. ولی این روزها، بررسی عملکرد این دولت متجاوز که قرنها، ممالک شرقی را در چنبره سیاه استعمار خود اسیر کرده بود، مناسبت تاریخی معروفی نیز دارد؛ ملی شدن صنعت نفت ایران!
پایان مناسبات دوران رضاشاهی
با سقوط رضا پهلوی و خروج وی از کشور، شرایط ابتدای دهه 20 شمسی به شکلی جهت یافته بود که احساسات ضدبیگانه در ایران به اوج رسید. در همان دوران بود که نمایندگان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، تصویب کردند دولتها حق مذاکره درباره اعطای امتیاز نفت به خارجیان را ندارند و درصورت تخلف به 3تا 8سال حبس و انفصال از خدمات دولتی محکوم میشوند.
این ماده واحده به شکل آشکاری در تضاد با منافع بریتانیا و شوروی بود که یکی از طریق قرارداد1933 نفت جنوب ایران را به یغما میبرد و دیگری سعی داشت با اعمال فشار بر نمایندگان و دربار، امتیاز نفت شمال را به دست بیاورد. تصویب منع هر گونه مذاکره با خارجیان، دولت بریتانیا را بهشدت مضطرب کرد و به این نتیجه رسید تا با اعمال تغییراتی در قرارداد1933، نظر مساعد مجلس آن روزگار را جلب کند. به همین دلیل، نخستین تغییرات در صنعت نفت کشور پس از سالها، با ارائه ملحقات قرارداد سابق، الحاقیهای موسوم به گس-گلشائیان را در 26 تیر1328 بین دولت ایران و نماینده شرکت نفت انگلیس و ایران بهعنوان ضمیمه قرارداد1933، امضا کند.
اولین جلوههای رسمی ملی شدن نفت
اولین طرح ملی شدن صنعت نفت در چهارم آذر1329، از جانب چند نماینده که اعضای کمیسیون مخصوص نفت را تشکیل میدادند به مجلس شورای ملی ارائه شد؛ «به نام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام نقاط بدون استثنا ملی اعلام شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرار گیرد. دکتر مصدق- حائریزاده- صالح- مکی- دکتر شایگان». این طرح با مخالفت عدهای از چهرههای شناخته شده وابسته به دربار به تصویب نرسید. در این میان حاجیعلی رزم آرا، نخستوزیر وقت، یکی از مخالفان ملی شدن صنعت نفت بود و در سخنرانی خود آشکارا به مخالفت با ملی شدن نفت پرداخت. او میگفت: آقایان شما که یک کارخانه سیمان را هنوز نمیتوانید با پرسنل خود اداره کنید، شما که کارخانجات کشور را در نتیجه عدمقدرت فنی بهصورت فعلی درآوردید که ضرر میدهد، با کدام پرسنل و با کدام وسایل میخواهید نفت را شخصاً استخراج و ملی نمایید.
با اعدام انقلابی رزمآرا در 16اسفند همان سال توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای فدائیان اسلام، مجلس شورای ملی طرح ملی شدن صنعت نفت را در 24 اسفند ماه به تصویب رساند و مجلس سنا نیز آن را در 29 اسفند سال29 تأیید کرد تا نفت ایران بهصورت قانونی، از اختیار کمپانی ایران-انگلیس خارج و به مردم ایران بازگردانده شود.
شرارتهای بریتانیایی
در داستان ملی شدن صنعت نفت، انگلیس بهعنوان یکی از طرفین این معامله نابرابر که سود بادآورده خود را در معرض خطر میدید، بیکار ننشست. قطعا پرداختن به این قسمت از قساوتهای بریتانیا که بر خلاف تمام معاهدات بینالمللی، تعرض مستقیم نظامی به خاک ایران را چاره فرار از ملی شدن نفت میدید، فرصت فراختری میخواهد، ولی همین قدر بد نیست اشاره شود که تنها 9 روز پس از تصویب قانون ملی شدن نفت در ایران، یعنی در 8فروردین1330 دولت انگلستان اعلام کرد به بهانه حفظ امنیت صنایع بریتانیا در مناطق جنوب ایران، کشتیهای جنگی فلامینگو و ایلوگوس را به آبادان فرستاده است. این دو کشتی جنگی، قسمتی از نیروی دریایی انگلستان در خلیجفارس را تشکیل میدادند و پایگاه آنها در بحرین بود.
بهانه انگلیسیها نیز اعتراض کارگران ناراضی شرکت نفت ایران و انگلیس بود. زیرا همزمان با تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران از سوی مجلسین شورای ملی و سنا، شرکت نفت ایران و انگلیس از پرداخت 30درصد فوقالعاده دستمزد کارگران نفت بندر معشور، آغاجاری، لالی و نفت سفید امتناع ورزیده بود و این امر موجب اعتصاب کارگران و اعلام حکومت نظامی در خوزستان شد.
در همین ایام، شپرد، سفیر انگلستان در تهران رسماً از حسین علا، نخست وزیر وقت سؤال کرد که برای حمایت از افراد انگلیسی در مناطق نفتخیز خوزستان چه اقداماتی انجام داده است. در تاریخ9 فروردین1330 نیروهای نظامی در آبادان مردم را به آتش بستند و 3نفر را به قتل رساندند.
روز بعد نزدیک به هزار نفر از کارگران لوله نفت به اعتصابکنندگان پیوستند. یک هفته بعد وضع آرام گرفت و تا روز 18 فروردین نزدیک به یکسوم اعتصاب کنندگان به سر کار خود بازگشتند. شرارتهای بریتانیا بار دیگر به مرحله عمل رسید و سومین کشتی جنگی انگلستان -ورن- وارد خلیجفارس شد و ناو جنگی یویالوس هم برای پیوستن به گامبیا از مدیترانه حرکت کرد. سفیر انگلستان بار دیگر با علا ملاقات کرد و او را در جریان اقدامات دولت متبوعش قرارداد. در تاریخ 27فروردین1330، آیتالله کاشانی یکی از رهبران اصلی ملی شدن صنعت نفت که از وی در کنار دکتر محمد مصدق و حسین فاطمی بهعنوان طراحان اصلی ملی شدن صنعت نفت یاد میکنند، بیانیهای منتشر کرد و به کارگران ناراضی صنعت نفت اطمینان داد که انگلیسیها بهزودی ایران را ترک خواهند کرد و دولت ایران خسارتهای وارده به آنها را جبران خواهد کرد.
دعوای حقوقی پس از قتل و کشتار مردم
هر چند دولت مصدق توانست نارضایتی کارگران را که به تحریک عوامل وابسته به دربار و بریتانیا، همچنان مشغول سمپاشی در منطقه بودند، آرام کند ولی این بار، انگلیس بود که با طرح شکایت از دولت ایران در دیوان بینالمللی لاهه، خواستار ابطال این قانون و پرداخت ضرر و زیان بهخود شد.
تیم حقوقی مدافع ایران در لاهه حضور یافت و مصدق بهعنوان یکی از مبرزترین چهرههای حقوق بینالملل، محور دفاعیات خود را بر صلاحیت این دیوان در رسیدگی به دعوای بریتانیا مطرح کرد. طبق آیین دادرسی بینالمللی این دیوان، تنها صلاحیت رسیدگی به دعاوی بین دولتها را دارد و طرف حساب دولت ایران، یک شرکت با شخصیت حقوقی غیردولتی به نام شرکت نفت ایران و انگلیس بود.
دیوان پس از رسیدگی به این پرونده، صلاحیت خود را رد و عملا ایران توانست حقانیت خود را در این عرصه بینالمللی نیز به رسمیت بشناسد، ولی بازیهای استعمارگر پیر، همچنان شکل و صورت جدیدی بهخود گرفته بود.
کودتا، تنها راه حل مقابله با مردم
با کوتاه شدن دست بریتانیا از نفت ایران، آژانسهای اطلاعاتی و بنگاههای اقتصادی استعمار پیر (بریتانیا) و جوان (ایالات متحده آمریکا) دست به یکدیگر دادند تا با برنامهریزی طرحی با عنوان آژاکس، قصه کودتا در ایران را عملی کنند. دربار نیز چراغ سبز نشان داد و خاک خود را در اختیار کودتاگران خارجی گذاشت تا مگر محمدرضای جوان را به اقتدار پدر قزاقش برساند.
کودتا با خیانت عدهای از فرماندهان یگانهای زرهی و به رهبری سرلشکر زاهدی در رده فرماندهان داخلی و شعبان جعفری ملقب به شعبون بیمخ و عدهای از اراذل و اوباش نشاندار تهران در 28مرداد1332 باعث سقوط دولت ملی شد و نفت بار دیگر در اختیار اتحادیه استعمارگران قرار گرفت.
آخرین اطلاعاتی که آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، در ارتباط با کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ منتشر کرد نشان میدهد بیگانگان قصد داشتند درصورتی که کودتا علیه دولت ایران شکست بخورد، در ایران یک جنگ چریکی دامنه دار به راه بیندازند. این سند «به کلی سری» که در سال۱۹۵۳ در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا تنظیم شده، حکایت از آن دارد که استعمارگران تا چه اندازه نگران آن بودند که کودتا با ناکامی مواجه شود.
بازخوانی این رویداد تاریخی، به خوبی نشان میدهد چگونه بریتانیا و شریک جدیدش ایالات متحدهآمریکا، در وحدت میان ایرانیان به شکست رسیدند و چاره خود را در خدعه، فریب و کودتا یافتند.