آنچه قانونگذار مد نظر داشت و آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، چقدر با هم هماهنگ یا بیارتباط بوده؟ و آیا میتوان گفت در یک ارزیابی کلی یا اجمالی شوراها موفق بودهاند؟ این سؤالی است که امروزه ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته و جا دارد اکنون که سالگرد تاسیس این نهاد است، آنرا به محک عقلانیت نشاند.شوراها بهعنوان ساختارهایی مردمنهاد که مردمسالاری دینی را در کوچه پسکوچههای شهر و روستا برد و از نظریات آحاد جامعه تغذیه کرد و سهم مشارکت مردم در مدیریت اجتماعی را افزایش داد، توانست چهره شهرها و روستاها را به نفع مردم دگرگون کند؛ بهگونهای که به اعتراف بسیاری، آنان که با رای مستقیم مردم سر کار آمدند، بهتر از کسانی عمل کردند که از سوی دولتها برگزیده میشدند. شاید همین سابقه گزینش اعضای شوراها از سوی دولتها بوده که برخی مدیران را تشویق به دخالت در کار شوراها میکرده و همچنان نیز میکند. این عده هنوز باور ندارند که باید کار شورا را به شورا واگذار کرد و تصور میکنند که دخالتهای آنان (دولتمردان) کار را بهتر میکند حال آنکه هم تجربه تاریخی و هم تحلیلهای اجتماعی از پروسه عملکرد شوراها، نشان میدهد که شوراها با استقلال عمل، کارآمدتر و مؤثرترند.
یکی از سیاستهای اصلی نظام که رهبر معظم انقلاب نیز در سیاستهای کلی اصل 44 برآن تاکید کردند، این بوده که باید کار مردم را به مردم واگذار کرد و آنچه مردم خود میتوانند به درستی و نیکی انجام دهند، نیازی به دخالت دولت نیست. وقتی مردم در چارچوب قانون اساسی و با حاکمیت مردمسالاری دینی میتوانند نمایندگان خود را برای مدیریت شهر و روستا انتخاب کنند و از پی آن به دستاوردهای شایستهای نیز برسند، چه نیازی به ورود و دخالت دولت است؟بهنظر میرسد در بسیاری از نقاط کشور هنوز شوراها نتوانستند به اختیارات لازم که در قانون نیز تصریح شده، برسند و برخی مسئولان تصور میکنند دخالتهای گاه و بیگاه آنها میتواند مدد کار این گروه باشد. حال آنکه همین دخالتها خود مانع و مشکلی است که فرا روی برخی شوراهای کشور وجود دارد.
اکثر کارشناسان متفقالقولند که برای بهبود عملکرد شوراها چارهای نداریم جز آنکه بر اختیارت شوراهای اسلامی شهر و روستا در چارچوب قانون بیفزاییم و بپذیریم واگذاری امور مردم بهخودشان همواره نتایج بهتر و عالیتری دارد. اگر قرار بود تصدیگری دولتها نتایج خوبی داشته باشد، تاکنون باید بارقهای از آن برای مردم دیده میشد آن وقت قانونگذار نیز به تاسیس یک نهاد بزرگ مثل شوراها مبادرت نمیکرد. در واقع یکی از دلایل اصلی ترویج و رونق شوراها، کارآمدی در مدیریت اجتماعی بوده است. شوراها که با رای مستقیم مردم برگزیده میشوند قطعا کارآمدتر از گروههای انتصابی هستند اما دیده شده همین گروههای انتصابی به جای آنکه یار و یاور شوراها باشند، گاه با سنگاندازی مانع تحقق اهداف و برنامههای اعضای شورا میشوند.
در این بین البته رفتار برخی از اعضای شوراهای اسلامی شهر و روستا نیز خود عامل مؤثری بر دخالت دولتمردان بوده؛ بهطوری که گاه دیده شده که عدهای فضای خدمت و کار و تلاش شوراها را به محل منازعات بدفرجام سیاسی، قبیلهای و گروهی تبدیل میکنند و به جای حل مشکلات مردم بر مصایب و مسائلشان میافزایند و به جای آنکه رافع مشکلات ملت باشند، مانع رفع گرفتاری شهروندان میشوند. این رفتار از سوی هر کس و هر نهادی باشد مذموم و نادرست است ولی نباید حساب عدهای قلیل را به پای اکثریت خدمتگزار نوشت. به هر حال، در یک ارزیابی اجمالی باید گفت که شوراها میتوانند و میتوانستند بهتر از این عمل کنند اگر دولتمردان، شوراها را رقیب نمیدیدند بلکه رفیق میدانستند و جا را برای حضور مؤثرتر، کارآمدتر و عالیتر آنها میگشودند.