سهگانه دنبراون با حضور لنگدان سال2009 تکمیل شد که کتابی است به نام «نمادگمشده» در بازار ایران چند ترجمه و چند انتشاراتی گوناگون برای انتشار آن با یکدیگر رقابت کردهاند.
سهگانه دنبراون غیر از شخصیت اول مشترک، در مضمون نیز نقاط مشترک فراوانی دارد. نخست آنکه پیرنگ داستان به گونهای است که داستانها در هم تنیده شده و همانند یک تریلر سینمایی مخاطب را برای دانستن عاقبت هر اتفاقی (و نه شخصیتها) به دنبال خود میکشد؛ دوم آنکه ارجاعات میانمتنی بیشماری دارد که گرچه کل داستان را براساس تخیل پیش میبرد اما به نامها، مکانها و رویدادهایی مدام ارجاع داده میشود که کاملا واقعیاند؛ سوم اینکه به طرز آشکاری به مسیحیت میپردازد. اگرچه این پرداختن به مسیحیت، ظاهری غیرمتعارف دارد و شاید از نگاه ساده برخلاف عقاید و اعتقادات واتیکان جلوه کند کما اینکه هرسه کتاب از سوی مسیحیان دوآتیشه مورد نکوهش قرار گرفت و حتی رمز داوینچی از سوی واتیکان کفرآمیز قلمداد شد اما در باطن همدلی مخاطب با مسیحیت را برمیانگیزد.
در فرشتگان و شیاطین که کتاب اول این سهگانه است علم و مذهب به عنوان دو عنصر متضادی که پس از رنسانس از سوی عدهای از اندیشمندان غربی دنبال شد عامل اصلی چالش و پیشبرد قصه قلمداد میشود. اگرچه شخصیت بد قصه که در قسمتهای پایانی داستان هویتش معلوم میشود یک کشیش اسم و رسمدار واتیکان است ممکن است بدگمانی به کلیسا را دامن بزند اما ارجاعاتی که به نمادها، آیینها و تقدسی که از سوی نویسنده به مسیحیت داده میشود در نهایت خواننده را با مذهب واتیکان آشتی میدهد یا دستکم اینگونه القا میکند که سرکردگان کلیسا همچنان مقدس هستند.
در کتاب رمز داوینچی که شاید از هر سه کتاب این سهگانه به لحاظ روایت محکمتر و بینقصتر است دن براون میکوشد با ارجاعات زیاد، رمزگشاییهای گسترده و حقیقتنماییهای گوناگون اینطور القا کند که مسیح(ع) برخلاف باور ادیان ابراهیمی، مجرد نبوده و همسر اختیار کرده است که این بانو کسی نیست جز مریم مجدلیه. همچنین میکوشد با ویژگی چهارم مشترک در این سهگانه که معرفی جدیدی از حلقهها و گروههای مخفی همچون فراماسونری است اینطور وانمود کند که برخلاف باور جمعی همه، این محفلها و حلقهها، رازی را سینه به سینه منتقل کردهاند که نباید به دست نااهل بیفتد. در پایان کتاب دوم نیز به طرز اعجابانگیزی در وسط پاریس و زیر موزه لوور یک مکان مرموز درست میکند تا نشان دهد هدف از نوشتن چنین کتابی چیست. ویژگی مشترک پنجم در این سهکتاب رمزگشایی است. اساس حضور رابرت لنگدان به عنوان یک استاد نمادشناس در هر سه کتاب تنها این است که او با استفاده از دانش خود، نمادهایی را رمزگشایی کرده و داستان را براساس آن پیش برد.
در کتاب سوم که «نمادگمشده» باشد دنبراون که حالا نویسندهای کاملا شناختهشده، پولساز و مطرح است ظاهرا سفارشی جدی قبول کرده است؛ سفارشی که سعی میکند ایالات متحده آمریکا و پایتخت آن یعنی واشنگتندیسی را که سابقه تاریخیاش به کمتر از 5قرن میرسد، آنچنان جلوه دهد که تمام معارف بشری را در خود جای داده است. رویکردی که دنبراون در این سهگانه در پیش گرفته و در هر نوشته نسبت به کتاب قبلی پررنگتر شده آن است که خواننده را براساس نادانستههایش مجاب کند آنچه نویسنده تخیل کرده کاملا واقعی است.
این رویکرد با بمباران اطلاعات بر سر مخاطب عامه کاملا نویسنده را به مقصود میرساند کما اینکه بسیاری از توریستهایی که به لوور میروند و کتاب رمز داوینچی را خواندهاند بیش از هرچیز دیگر سراغ تالاری را میگیرند که رئیس لوور در آن کشته شده است!رمزگشاییهای رابرت لنگدان ذهن ناآماده مخاطب عام را کاملا برای باور ذهنیتهای مورد نظر نویسنده آماده میکند تا آنچه علمای ارتباطات به آن مغزهای بیدفاع میگویند کاملا در برابر خواست نویسنده تسلیم شود. چنین رویکردی در سریال «لاست» نیز قابل مشاهده بود و این موضوع رخ نمیدهد جز با ارجاعات میانمتنی گستردهای که از دانشهای مختلف سرچشمه میگیرد.
براساس همین موضوع است که عدهای معتقدند نویسنده جوانی مثل دنبراون یا سریالسازی مانند جیجی آبرامز تنها نخ تسبیح تعداد زیادی کارشناس حوزههای گوناگون هستند که کاملا در اختیار داستان و سریال قرار گرفتهاند تا نویسنده را به مقصود نهایی برسانند. با این حال هرچه قصه در رمز داوینچی محکم بود و توانسته بود چفت و بستهای بیپایه ولی به ظاهر منطقی را به هم متصل کند در نماد گمشده این سرهمبندی کاملا ساختگی و باسمهای در آمده است. کوتاه سخن آنکه دن براون کاملا به ویژگیهای رسانهای سلطه که انتشار میلیونی نسخههای کتاب و ساخت و فروش گسترده فیلمهای سینمایی براساس اقتباس از آن گوشهای از این ویژگیها محسوب میشود، تلاش کرده براساس دانش تجربی که پس از رنسانس سردمداری آن را غرب برعهده گرفته مذهب و باور عوام را آنگونه شکل دهد که صاحبان رسانه سلطه را مورد نظر است.
این ویژگی گفتمان غربی است که گذشته تاریک خود را با پررنگترکردن دانشی که تنها بر پایه یافتن روابط معلولی در جهان هستی است به فراموشی بسپارد و آنچه از خود بروز میدهد را به عنوان خورشید عالمتاب گیتی برای نجات بشریت جلوهگر سازد. در این راه چه باک که پاریس شهری مذهبی با مکان مرموز مخفی نشان داده شود و واشنگتن قلب علم و معرفت جهانی. اما این که چنین دروغ شاخداری را باور کنیم حاشا و کلا.